“بیمها و امیدهای انسان معاصر از چشمانداز فلسفی” عنوان سخنرانی بیژن عبدالکریمی بود که در دومین روز همایش علمی امید اجتماعی در ایران انجام شد.
بیژن عبدالکریمی دانشیار رشته فلسفه دانشگاه آزاد تهران شمال به بعد جهانی ناامیدی پرداخت. به اعتقاد عبدالکریمی ناامید انسان پسامدرن حاصل تجربیاتی است که در دوران پیشامدرن و دوران مدرن کسب شده است. این فیلسوف ایرانی نیهیلیم پنهان موجود در انسان معاصر را که منجر به بروز بی تفاوتی از سوی او می شود را بیمناک توصیف می کرد و از این که جوانان ایرانی امروز به تقلید از دیگران پا در مسیری گذاشته اند که در جوامع غربی مورد انتقاد هست ابراز نگرانی کرد. عبدالملکی پس از توصیف تباهی های امنون جهان اما از امید گفت. امیدی که نباید آن را در واقعیت ها جست. بلکه امید را باید در ذات جهان، ذات زندگی و ذات تفکر باید جست. قسمتی از سخنرانی عبدالملکی در ادامه می توانید مطالعه بفرمایید:
نخستین پرسش این است که آیا به راستی امید امری اجتماعی است؟ اگرچه انسان موجودی اجتماعی است اما آیا همه مقولات مربوز به انسان را می شود اجتماعی تفسیر کرد؟
مقاله من مبتنی بر دو پیش فرض است. اول این که سخن از امید بدون صحبت از بیم امکان پذیر نیست.نکته بعدی نیز مربوط به این است که امید به هیچ وجه صرفا جنبه روانشناختی، جامعه شناختی و سیاسی نیست. بلکه امید امری وجود شناختی است.
من در خصوص بیم ها و امید ها نیز دو چشم انداز دارم. یک چشم انداز جهانی و یک چشم انداز بومی و محلی. باید توجه داشت که بحث از امید به هیچ وجه یک امر بومی نیست. در دوران جدید و با ظهور مدرنیته، خصوصا در چهار دهه اخیر که از اواخر قرن بیستم آغاز و تا به امروز ادامه داشته است شاهد شکل گیری جریان واجد جهانی با سرعت خیره کننده ای هستیم. امروز به معنایی دیگر یک امر محلی و بومی مستقل از امر جهانی وجود خارجی ندارد. لذا نمی توانیم موقعیت انسان ایرانی را از فضای جهانی منفک کنیم.
در یک نگاه بسیار کلی جهانی معتقدم انسان پسامدرن دو تجربه بزرگ تاریخی را پشت سر گذاشته از یک سو عالم سنت و ماقبل مدرن را تجربه کرده است که در آن سنت روشنایی های بزرگی وجود داشت. روشنایی هایی که به جهان معنای عظمت و زیبایی می بخشید. اما این روشنایی به ظهور نظام پاپی منجر شد. نظامی به حقیقت تعین ناپذیر، شکل دادند و انسان را به پای نظام تئولوژیک نابود کرد. تکرار آن دوران بیم انسان های روزگار ماست. هراسی که انسان را به تجربه رنسانس رساند و بشر غربی پس از آن دوران به اومانیسم و آزادی عقل از کلیسا و روشنایی های بسیار زیادی دست یافت.
اما در این میان روشنایی اصیلی نادیده گرفته شد. لذا تمام دستاوردها دنیای مدرن به تاریکی گرایید. نهیلیسم و بی معنایی که حاصل انکار اصلی تعین ناپذیر بود دومبن تجربه تلخ تاریخی انسان پسامدرن است.
بشر امروز از دو تجربه تکرار قرون وسطا و نهیلیسم می ترسد. دو تجربه در عالم سنت و مدرن. امروز بشر اتکای خود را به سنت و مدرنینه از دست داده است. علم جدید قرار بود رفاه و رهایی بیاورد اما شکست خورد. پایگاه متافیزیک و تئولوژیک نیز شکست خورده بود. پی دیگر اتکایی وجود نداشت.
با این شرایط بیمی که از جهان کنونی وجود دارد، بیم بی متافیزیک شدن جهان است. معنای عام فهم کلی از جهان در دوران ما همه نظام های اندیشه ای و همه نظام های انتولوژی بی اعتبار گشته و صرفا به منزله یک افسانه دیده می شوند دومین ویژگی فقدان امنیت انتولوژیک یا فقدان امنیت وجود شناختی است و این صرفا یک امر جامعه شناختی و سیاسی نیست. نظام های انتولوژیک خانه و کاشانه بشر هستند و با فروپاشی آنها بشر بی خانمان می شود. ویژگی دیگر موج سوم نهیلیسم است. در چهار دهه اخیر به واسطه ورود به جهان پساصنعتی و تحولات تکنولوژی از یک سو توسعه تکنولوژی و از یک سو بسط نهیلیسم شرایط امروز را کاملا متفاوت کرده است. ما امروز شاهد انفعال و وارفتگی یا از هم گسیختگی بشر هستیم. در عصر ما نهیلیسم دیگر آن چهره تاریک قبل را ندارد، بلکه بسیار ریشه ای تر و بنیادی تر شده است. امروز برخلاف گذشته که امثال نیچه بودند، دیگر در برابر مرگ معنا هیچ فریادی به گوش نمی رسد. حقیقت آن است که امروز دیگر مسئله نهیلیسم هم مطرح نیست. زیرا در این رهاشدگی دیگر نهیلیسم هم وجود ندارد.
انسان دوران معاصر با هزاران رشته ظریف و نامرئی، اسیر زندگی روزمره خود شده است و دیگر احساس ضعف نمی کند. اکثر انسان ها احساس می کنند بشر در هیچ دوره ای به اندازه امروز آزاد نبوده است. امروز ما به محض اراده صرفا با یک تلفن می توانیم از هر فروشگاهی خرید کنیم. ما امروز از امکانات بسیار برخورداریم. اما کمتر کسی توان آن را دارد که به بسته بودن افق و بسته بودن امکان در برابر انسان فکر کند. بدین ترتیب همه جهانیان زنده زنده به قلمروی نوعی بی تفاوتی آزار دهنده رسیده اند. در مقایسه با صورت های پیشین نهیلیسم امروز با وضعیت تازه ای مواجه هستیم که خود را به نوعی بی تفاوتی در برابر هرچه اصیل هست نشان می دهد.
در عصر ما هیچ مشاهده و شکوفایی وجود ندارد. فلسفه و تفکر به نحو مضاعفی به حاشیه رفته است. دیگر کسی به ندای تفکر گوش نمی دهد. در این روزگار حتی اگر نقد هم صورت بگیرد به دلیل فقدان جهت مشخص، بدون درون مایه و تهی است. نقدها فرایندی اتفاقی و تصادفی هستند و هیچ مبنای درستی به ما ارائه نمی دهند. در عصر تمدن تکنولوژیک در جهان، جان فرهنگ به جسم تمدن تبدیل شده است. در روزگارما دیگر نه علاقه ای به تفکر هست و نه مجالی برای فلسفیدن. بشر روزگار ما دهان گشادیست برای بهره برداری از امکانات تکنولوژی. فرهنگ صرفا به امری لوکس و تزئینی در زندگی ما تبدیل شده است. از نظر نیچه انسان دوره مدرن به تجربه کردن اعتقادی ندارد چرا که به هیچی اعتقاد ندارد. انسان روزگار ما همه چیز را کوچک می کند.
در چشم انداز بومی و محلی، روزگار ما روزگار به پایان رسیدن یک آغاز و پایان یک آغاز است. در روزگار ما سنت تاریخی ما با انقلاب ستل 57 تقریبا امکانات بسیار خودش رو به ظهور رساند و اینچنین سنت تاریخی ما به اتمام رسید. سنت تاریخی ما عبارت از ماوا کردن در امر تعین ناپذیر بود. در طول تاریخ ما امر تعین ناپذیر در غالب نظام های تئولوژیک تعین پذیر شده است، اما این نظام ها همواره صورت مخفی از نهیلیسم را آشکار کرده اند. امثال ابوبکر البغدادی عین نهیلیسم هستمد در پشت لوای معنا گرایی مخفی شده اند.
امروز نسل های جدید خود را آغاز گر راه جدید می دانند اما این راه در خاستگاه اصلی خود مورد تردید قرار گرفته است، اما جوانان ما تازه امروز به عصر روشنگری در قرون 17 تا 19 رسیده اند. امروز جوانان ما به دلیل واکنش شرایط سیاسی و اجتماعی به سنت تاریخی خود خشم و کینه دارند. خشمی که قابل درک است، اما قابل دفاع نیست. امروز در روزگاری زندگی می کنیم که همه بت های قبیله من هم در کنار بسیار از بتان دیگر جوامع شکسته شده است. توتم را از قبیله من گرفته اند و زندگی یک قبیله بدون توتم به خصوص برای توده های تربیت ناشده بیمناک است.
حرف من از این جا آغاز می شود. دقیقا همان جایی که برای دیگران بیمناک هست برای من نقطه امید هست. من همه را دعوت می کنم که در کنار فروپاشی همه بت ها و توتم های قبیلگی، به رقص و شادی بپردازند، چون می توان نوید بخش ظهور کجدد امر تعین ناپذیر باشد.
اگر امید را در واقعیت ها جستجو می کنید به دنبال سراب هستید. در واقعیت ها هیچ امید راستینی وجود ندارد. اگر امید بستید که فلان جریان سیاسی به موفقیت برسد و شما امیدوار بشوید، بدا به حال شما. امید شما بر یک شن زار بنا شده است. اگر در دل هستی و در دل زندگی و در ذات تفکر امیدی را نیابید هیچ گاه به امید دست نخواهید یافت. در فراسوی همه بیم ها و امیدها علمی و اجتماعی و سیاسی در ذات جهان و در ذات زندگی و در ذات تفکر نامتعین خود را نشان می دهد. این حقیقت به اعتقاد من یگانه امید راستین را می تواند نمایان کند. من امیدوارم صاعقه ای از امر تعین ناپذیر نسل جوان را در دیار ما مورد اصابت قرار دهد. من به این صاعقه جنون امید بسته ام. جنون در امر تعین ناپذیر یعنی عشق راستین به خود هستی و جریان راستین و همیشگی زندگی.
*** مقاله “بیمها و امیدهای انسان معاصر از چشمانداز فلسفی” در کتاب «امید اجتماعی؛ چیستی، وضعیت و سبب شناسی» چاپ شده است.