نشست “آینده مدرسه” از مجموعه نشست “راه و بیراهه آموزش و پرورش در ایران” 2 اردیبهشت 1398 با حضور اردشیر منصوری و مرتضی نظری برگزار شد.
اردشیر منصوری در ابتدای بحث گفت ردپای نگاه به مدرسه را میتوان در اشعار کلاسیک ایران پی گرفت. سعدی از معدود متفکرانیست که عموما نگاه مثبتی به مدرسه داشته است: صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه/ بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گاه از مرگ مدرسه صحبت میشود؛ یعنی آیا مدرسه دچار مرگ خواهد شد؟ آیا میشود در جهان متحولِ کنونی، یک یا دو دهه بعد، چیزی از مدرسه مانده باشد؟ این پرسش، از جنس پرسش پستمدرنیستهاست. اما من ترجیح میدهم از زاویه دید پستمدرنها به موضوع نپردازم؛ البته بصیرتهایی از پست مدرنیته قابل استفاده است.
وی با اشاره به مفهوم “مرگ مولف” در فهم متن از رولان بارت و “مرگ معلم” از لیوتار این سوال را مطرح کرد که اکنون میتوان از مرگ مدرسه خبر داد؟ نسبت آینده و مدرسه از منظرهای مختلف قابل طرح است: ۱) آنچه که امروز مدرسه میخوانیمش، چه فردایی دارد؟ ۲) مدرسه فردایی که جامعه و دانش و فناوریها در آن پیشرفتهترند، چگونه خواهد بود؟
نگاهِ معطوف به آینده نهاد تعلیم و تربیت یونسکو، مدرسه و نظام آموزش و پرورش را نهادی میداند که باید شخص را با توسعه مجموعه تواناییهای فردی برای کل زندگی آماده کند. در سند تعلیم و تربیت یونسکو، اهداف چهارگانهای برای یادگیری تعیین شده است:
۱) دانستن
۲) انجام دادن
۳) بودن (زیستن)
۴) همزیستی
به اعتقاد ایشان ما دچار فروبستگی ساختار آموزش شدهایم و به یک تغییر پداگوژیک نیازمندیم. هرگونه پیشبینی در ارتباط با مدرسه، مستلزم بررسی ساختار معرفتیِ حاکم بر نظام آموزشی هر جامعه است؛ که در این باره میتوان به دیدگاههای افلاطون، کانت، مارکس و دیویی پرداخت.
برای تحلیل وضعیت آموزش و مدرسه در ایران، میتوان از دو منظر: ۱) فلسفی و ۲) اجتماعی به موضوع پرداخت. در تحلیل فلسفی، چهار منظر رقیب قابل مشاهده است: سنتگرایی افراطی، مدرنیسم تمامعیار، پیشرفتگرایی ایرانی-اسلامی و نوگرایی نقادانه. و اما منظر اجتماعی که سیطره نهاد سیاست بر دیگر نهادها از جمله آموزش و پرورش را دربرمیگیرد. راهحل در برقراری توازن میان این نهادها ازجمله نهاد سیاست و آموزش و پرورش است.
دیگر سخنران این نشست دکتر مرتضی نظری بودند. از نظر ایشان وقتی ما از تغییرات صحبت می کنیم، باید جهان جدید را بشناسیم؛ جهانی که رسانهها بر آن سیطره دارند و کل زندگیمان را فراگرفتهاند و محوریت با مصرفکننده است. حال در این جهان، چه تغییرات پارادایمی در آموزش و پرورش ایجاد شده است؟ ۱۰ مورد را میتوان برشمرد:
۱. عبور از یکسانسازی: مدرسه آینده برای تخیل و رویاسازی یادگیرندگان اعتبار خاصی قائل خواهد شد.
۲. عبور از هنجارسازی: یادگیری و آموزش باید یک فرآیند منعطف و دوستداشتنی باشند.
۳. کاهش مداخلهگری حکومت: دولت تنها نقش پشتیبانی دارد و مداخلاتش پیوسته کاهش مییابد.
۴. انسانیتر و طبیعیتر شدن روابط مدرسه (تلفیق بازی و آموزش): سرگرمی و تربیت باهم ترکیب میشود؛ چی دوست داری بازی کنی؟ براساس آن مفاهیم را به تو یاد میدهم.
۵. عبور از بوروکراسیهای ملالآور و فرسایشهای عاطفی کارکنان و کنشگران مدرسه: به قول دکتر فراستخواه، مدرسه، ادامه جامعه است، نه ادامه دولت. تامین معیشت معلمان، تامین لشکریان توسعه است.
۶. آموزشِ فردیشده و غیرانبوه: الان تولید انبوه داریم؛ یعنی یک محتوای یکسان به همه آموزش داده میشود که تفاوتهای فردی را نادیده میگیرد.
۷. عبور از آموزشهای مستقیم: مدارس ما فرصتِ “شدن” را از فرد میگیرند.
۸. معماری نوین و طراحی متفاوت مدارس جدید.
۹. عبور از پیشبینیپذیری: متفاوت فکر کردن را از گیرنده سلب کردهایم و شابلون گذاشتهایم.
۱۰. عبور از تصور پناهگاهی نسبت به مدرسه: در حال حاضر نگاه ابزاری و غیرتوسعهای به مدرسه داریم.
در پایان نشست “آینده مدرسه” وی گفت بیزمانی- بیمکانی رخ خواهد داد. باید ببینیم با این تغییرات، مدرسه زنده خواهد ماند؟ برای زنده ماندنش باید چه کار کنیم؟ آموزش و پرورشِ عصر جدید، فاصله خود را از آموزههای دولتمحور و سخت حفظ کرده و ما اکنون با نقش اجتماعی مدرسه روبرو هستیم.