نشست “ارتباطات و آسیبهای اجتماعی” مرداد ماه 1389 با حضور محمد مهدی فرقانی در مؤسسه رحمان برگزار شد.
این بحث دارای دو شاخه است یکی آنجا که خود رسانه ها می توانند منشا ایجاد آسیبهای اجتماعی باشند و دیگر پرداختن به این نکته که نقش رسانهها در برخورد با آسیبهای اجتماعی چگونه باید باشد. با توجه به ضرورت بحث می بایست تعریف مناسبی هم از ارتباطات و هم از آسیبهای اجتماعی ارائه نمود. زمانی که از ارتباطات صحبت میشود، منظومهای از رسانهها و نقشها و کارکرد آنها در جامعه به ذهن متبادر میشود، و منظور از آسیب های اجتماعی، آسیبهایی مانند طلاق، فحشا، کودکان کار، قتل و… است که در تمامی جوامع وجود دارند و در زمانهای مختلف دارای اوج و فرود هستند. رسانه ها در تمام جوامع و ساختارهای سیاسی و اجتماعی دارای کارکردهای یکسان نیستند. دلیل این امر تنوع رسانه ها، تنوع ساختارهای سیاسی، تنوع مدیریتها و اهداف تعریفشده برای رسانه ها است، که در نتیجه، تنوع دیدگاهها و منظرهای تحلیلی را نیز بهوجود آورده است. میتوان این منظرهای تحلیلی را به چند گروه تقسیم کرد که در ادامه بع آنها اشاره خواهد شد. یکی از این منظرها و مکتبهای تحلیلی رسانه ها، مکتب روزنامه نگاری عینی است که از سالهای میانی قرن 19 متولد شده است و در اوایل قرن بیستم به بلوغ نسبی رسيد. از این زمان است که اسطوره های چهارگانه روزنامهنگاری غربی (استقلال، بیطرفی، عینی گرایی و تکثرگرایی) در روزنامه نگاری حرفه ای شکل می گیرد که به آن بسیار استناد و افتخار میشود. البته در عمل در بسیاری موارد از این اصول کوتاهی شده است. این چهار اسطوره عبارتند از: استقلال، بی طرفی، عینی گرایی و کثرت گرایی.
اسطوره استقلال بیان می کند که رسانه ها باید مستقل از قدرت سیاسی و اقتصادی باشند، تا بتوانند واقعیتها را منعکس کنند. چرا که هرگونه وابستگی به قدرتهای سیاسی یا اقتصادی باعث تحریف در واقعیتها می شود و روزنامه نگاری غربی مدعی است که به این اسطوره پای بند و وفادار است. اسطوره عینی گرایی بیان میکند که رسانه ها آیینه تمامنمای واقعيت اند و به عبارت ديگر دیدگاهها، علایق و جهتگیریهای سیاسی روزنامه و روزنامه نگار نبايد تأثیری در بیان واقعیتها ندارد. اما در دیدگاههای پستمدرن این عینتگرایی به فرا واقعیت تبدیل می شود. مثلا بودریار بیان می کند که رسانه ها و جامعه آینه های روبروی یکدیگرند که بی نهایت همدیگر را تکثیر می کنند و نمی توان واقعیت را تشخیص داد. البته ميان اين دو دیدگاه عینیتگرایی و فرا واقعیتگرایی نظرات مختلفی نیز وجود دارد. معني اسطوره بیطرفی كاملاً مشخص است و اسطوره آخر، کثرتگرایی، بدين معني است كه رسانه ها تنها یک نوع گفتمان و دیدگاه را بازتاب نمی دهند، زیرا در این صورت نمیتوانند واقعیتها را بهطور مناسب منعکس کنند. کثرتگرایی متفاوت از تعددگرایی و به معنی تنوع رسانه ها و نه تعدد رسانه ها است. میتوان روزنامه هاي بسیاری داشت، ولی این روزنامه ها تنها بیانکننده یک نوع گفتمان باشند و از طرف دیگر می توان تعداد محدودی روزنامه داشت، اما گفتمانهای مختلفی را نمایندگی کنند. کثرتگرایی به این معنا است که هیچ گروه فکری نباید در حاشیه باشد و از داشتن تریبون برای بیان نظرات، عقاید و علایق خود محروم شود. طبق ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر هر کس بايد بتواند رسانه مورد علاقه و نیاز خود را انتخاب کند و مجبور نباشد در غیبت برخی رسانهها، اطلاعات خود را از برخی رسانه های خاص دریافت کند. طی قرن بیستم این نوع روزنامه نگاری تقریباً در همه جای دنیا در آموزشهای کلاسیک روزنامهنگاری رواج يافته است، البته بهجز کشورهای کمونیستی. این اقبال به این دلیل است که این نوع روزنامهنگاری از حقوق شهروندان دفاع کرده، و می تواند بیانکننده واقعیتهای اجتماعی و همچنین برکنار از نفوذهای سیاسی و اقتصادی قدرتها باشد. در پس این نوع روزنامه نگاری است که اصول حرفه ایگرایی وضع می شود. کنوانسیونهای بین المللی تشکیل می شوند و اصولی مثل اخلاق حرفه ای، امنیت شغلی و امنیت اقتصادی تنظیم می شود تا بتواند تأمینکننده هرچه بیشتر استقلال روزنامهها باشد. با توجه به آنچه گفته شد میتوان گفت این نوع روزنامه نگاری سعی در بیان واقعیتها دارد، بدون آنکه خود را مسئول تبعات و پیامدهای اخلاقی آن بداند.
در حوزه آسیب های اجتماعی این نوع روزنامهنگاری سعی در کشف و افشا و نیز ریشه یابی این آسیب ها دارد. حتی در این حوزه، مکتب روزنامه نگاری تحقیقی وجود دارد که تعریف این نوع روزنامه نگاری کشف فساد و سوءاستفاده مقامات دولتی در بخشهای مختلف است، که نماد بارز آن جریان واترگیت است. روزنامه نگاری عینی به نقد و نظارت بر عملکرد دولت چه در حوزه سیاست، چه در حوزه اقتصاد و چه در زمینه آسیب های اجتماعی ميپردازد و چراهایی در این زمینه ها مطرح میکند تا از این طریق یک نوع مکانیزم خوداصلاحی در جامعه به وجود آورد. به عبارت ديگر آسیب ها و ریشه های آن را برای مسئولان و عموم جامعه علنی کند تا کسی اجازه نداشته باشد خود را پشت واقعیتها پنهان نمايد. علنیسازی در درازمدت می تواند از طریق بیان فسادها، ضعفها و سوءمدیریتها به شایسته سالاری در جامعه كمك کند.
روزنامهنگاری عینی حتی با بوجود آمدن مکاتب دیگر روزنامهنگاری، همچنان به قوت خود باقي است. البته باید گفت که از دهه هفتاد میلادی به بعد، اساساً عینیگرایی محض مورد نقد بسیار قرار گرفت و اعتقاد بر این است که نه به لحاظ فلسفی و نه به لحاظ عملی امکان عینیگرایی محض وجود ندارد. امکان ندارد که رویداد اتفاقافتاده کاملاً بر رویداد گزارششده منطق باشد، زیرا که علایق و گرایشهاي ناخودآگاه روزنامهنگار، منافع، مدیریت، ساختار سیاسی و غیره بر نوع و میزان انعکاس واقعیت تأثیرگذار است. بنابراين مهم این است که فاصله ميان آنچه اتفاق میافتد و آنچه گزارش میشود، کم شود. البته در بعضی مکاتب انتقادی اعتقاد بر این است که مثلاً خبر بازتابدهنده واقعیت اجتماعی نیست، بلکه سازنده واقعیت اجتماعی است.
از دهه پنجاه و شصت میلادی بحث ارتباطات و توسعه و اين كه ارتباطات باید در خدمت پیشبرد اهداف توسعه ملی باشد، بسیار مدنظر قرار گرفت. درباره نقش رسانهها در پیشبرد توسعه دو دیدگاه وجود دارد: يم نگاه انتقادی است و روزنامه نگاری توسعه را روزنامهنگاری در خدمت دولت میداند. اين نظر بیشتر نظر غربیها بود، در صورتي كه کشورهای در حال توسعه معتقد بودند كه اين نوع روزنامهنگاری بیانکننده توأمان پیشرفتها و پسرفتها است. روزنامهنگاری توسعه بهخصوص در کشورهای در حال توسعه، وابستگیهایی به دولت دارد، زیرا فرآیند توسعه در این کشورها یک فرایند دولت محور است و بخش خصوصی حضور قوی ندارد. البته باید گفت که این نوع روزنامه نگاری میتواند ضدتوسعه نیز عمل کند، چگونگی این عملکرد به نوع و ساختار نظام سیاسی بستگي دارد.
بهتر است در این قسمت مثالی ذكر شود؛ چند سال پیش هفته نامهای به نام حوادث چاپ میشد که دربردارنده اخبار، گزارش و تحلیل های مرتبط با حوادث جنایی و قضایی و… بود. اين هفتهنامه از منظر کار حرفه ای سطح بسیار مطلوبی داشت ولی بعد از دو سه سال هیات نظارت بر مطبوعات این هفته نامه را تعطیل کرد. علت این بود که این نشریه می توانست از منظر آسیبهای اجتماعی موجی از احساس ناامنی و خطر را در جامعه ایجاد کند. در رابطه با این موضوع باید به این نکته اشاره کرد که نکتهای که در مورد این نشریه مورد غفلت قرار گرفته بود، بحث ترکیببندی بود. یعنی مجموعه مطالب و تصاویر باید نوعی تعادل و توازن داشته باشد. ایجاد تعادل و توازن یکی از مسئولیتهای روزنامهنگار حرفهای است. از این منظر، تعطیلی نشریه حوادث قابل توجیه بوده است. متأسفانه امروز نمونه اینگونه نشریهها و اینگونه عملکردها در حیطههای دیگر به وفور یافت میشود. آنچه یک کشور را مساعد تهاجم فرهنگی میکند، این است که تمام پشتوانهها و میراث فرهنگی و ارزشی و مذهبی از ملت گرفته شود. پیام پنهان اینکه بزرگان علم و ادب و فرهنگ و تفکر امروز مملکت فریبخورده، غربزده و یا خائن معرفی شوند، این است که این مملکت تکیهگاهی ندارد و در نتیجه کشور به نوعی بیپناه می شود و این آسیب، آسیب بسیار بزرگی است. نظر بنده این است که در بررسی آسیبهای اجتماعی میبایست از آسیبهای معمول مثل کودکان کار و یا طلاق فراتر رفت. آسیبهای اجتماعی بسیار بزرگتری در جامعه وجود دارد که بهدلیل اینکه آثار آن در برهه زمانی طولانیتری بروز میکند، کمتر به آن ها بها داده میشود. نمونهای از این نوع آسیبها بحث حقوق شهروندی یا آزادیهای اجتماعی است.
مکاتب انتقادی و آسیب های اجتماعی
در واقع رسانهها نه سرآغاز آسیبها هستند و نه مرهمی بر همه آسیبهای موجود در جامعه. بسته به نوع سیستم سیاسی و مدیریت و مالکیت رسانه و چگونگی وابستگی یا استقلال، میتوانند باعث بروز مشکل و آسیب و یا کمک به درمان آن شوند. هرچه وابستگی رسانه کمتر شده، مستقلتر عمل کند، عملکرد مطلوبتری در مقابل آسیبهای اجتماعی خواهد داشت. به طور کلی هر چه اخلاق حرفهای در حوزه رسانه بیشتر رعایت شود، تأثیر بیشتری بر کاهش آسیبها خواهد داشت. در روزنامهنگاری توسعه مهم این است که دولت چه نگاهی به روزنامهها دارد و برای آنها چه جایگاهی قائل است. آیا رسانهها را ابزارهای تبلیغاتی برای عملکردهای خود میخواهد و یا جایگاه نظارتی و نقادی رسانه را بر عملکردهای خود قبول دارد؟ چه حقوقی برای شهروندان قائل است، زیرا در صورت قائلشدن این حقوق است که برای اهالی رسانه نیز حقوقی قائل میشود و امکان دسترسی آزاد به اطلاعات و انتشار آزاد آنها را به شهروندان و اهالی رسانه میدهد.
پس میتوان گفت روزنامهنگاری، توسعه و دموکراسی سه همزاد جداناشدنی هستند. دلیل این امر این است که روزنامهنگاری نخست وظیفه نقد و نظارت و نگهبانی از منافع عمومی و اجتماعی را بر عهده دارد. از این نظر روزنامهنگاری توسعه اگر به اصول خود پایبند باشد، میتواند گفتوگوهای اجتماعی و نقدهای اجتماعی را دامن زند و شفافیت و آشکارسازی بیشتری را در جامعه در پی داشته باشد. آشکارسازی و رسانهایشدن یک رویداد باعث کاهش فساد پشت پرده آن میشود، زیرا در صورت رسانه ايشدن امکان پنهانکاری و انکار وجود نخواهد داشت و از این طریق است که رسانه ها می توانند دولتها را پاسخگو کنند.
همانطور که بیان شد در نظریه های انتقادی آن نگاه ایده آلیستی به رسانه که مثلاً در روزنامه نگاری عینی وجود دارد، مطرح نیست. در یکی از این نظریهها بیان میشود که وظیفه رسانه مهندسی رضایت اجتماعی است. به این معنی که حکومتها تنها بهوسیله سلطه فیزیکی نمیتوانند دوام بیاورند و باید از قدرت نرم نیز استفاده کنند. این قدرت نرم عبارت است از قدرت اقناع کنندگی یا متقاعدکنندگی رسانه ها. از آنجا که قدرت سیاسی بیشترین توانایی را برای استفاده از رسانه ها و ترویج گفتمان مورد علاقه خود دارد، میتواند افکار عمومی را در عمل فریب داده، مطیع خود گرداند. از سويي ديگر افکار عمومی این گفتمان را بازتابی از صدای درون خود بداند که در جامعه طنینانداز شده، نه اینکه کسی به او امر کرده باشد که چگونه بیندیشد و صد البته این هم نوعی آسیب از طرف رسانه ها است که می تواند به جامعه وارد شود.
مکتب دیگر که می توان به آن اشاره کرد مکتب تحلیلگران گفتمانی است، که اعتقاد آنها بر این است که متون رسانه ای سراسر آغشته به ایدئولوژی هستند و هیچ متن رسانه ای غیرایدئولوژیک و خنثی وجود ندارد، حتی خبر به عنوان عینی ترین ژانر رسانه ای. از آنجا که قدرت، بیشترین امکان بهره برداری از رسانه ها را دارد، در نتیجه بیشترین ایدئولوژیسازی را انجام میدهد. به همین دلیل تحلیل گران گفتمانی سعی در بیرون کشیدن اهداف اصلی و ایدوئولوژی پنهانشده در پشت متن دارند. در اینجا این تحلیلگران بحث بازخوانی تاریخ را مطرح میکنند و میگویند صاحبان قدرت سیاسی معمولا به آن دسته از وقایع تاریخی استناد می کنند و آن وقایع را نقل می کنند که در جهت تأیید عملکرد آنها باشد. بنابراین همیشه روایتهای شخصی از تاریخ وجود دارد، نه واقعیتهای تاریخی. این هم نوعی آسیب است که از جانب رسانهها به جامعه وارد می شود.
اگر بخواهیم به نتایج برخی پژوهش ها در مورد آسیب شناسی رابطه مخاطب با رسانه ها بپردازیم، میتوان وارد این بحث شد که بزرگترین سرمایه رسانهها کسب اعتماد مخاطب است.بنابراین بیاعتمادی بزرگترین آفتی است که یک رسانه میتواند با آن روبرو شود. نکته اول پیرامون این موضوع ایناست که به استناد آمارها و بررسی های مختلف، اعتماد مخاطبان به رسانه ها در ایران بسیار پایین است. به طور کل در کشورهای درحالتوسعه، از آنجا که همه چیز در انحصار دولت است و مطبوعات در دامن حکومت متولد شده و زیر سیطره حکومت قرار دارند، اعتماد به مطبوعات وابستگی کاملاً مستقیمی به اعتماد به دولت دارد. یعنی اگر اعتماد مردم به مطبوعات کم شود، مشخص کننده کاهش اعتماد مردم به دولت و سیستم سیاسی نیزهست. از این منظر، درست نیست که مردم را نسبت به مطبوعات با انواع اتهامات بدبین نمود، زیرا در این صورت خود سیستم ضربه خواهد خورد. این خود یک آسیب بزرگ است، هم از این جهت که بنا به نظریات گفتهشده، مطبوعات میتوانند نوعی ابزار برای حکومت باشند و در نتیجه تضعيف آنها موجب تضعیف حکومت میشود و هم از این جهت که هر مطبوعه مورد علاقه گروه خاصی از شهروندان است و تضعیف یا تعطیلی آن به معنی اهمیت قائل نشدن به علایق این گروه از شهروندان است که در درازمدت رابطه بین شهروندان و حکومت را خدشهدار میکند.
تحقیقاتي در سالهاي 82-81 انجام شده است که گرچه برخی نتایج آن قطعا با امروز متفاوت است ولی به هر حال آسیب هایی را نشان می دهند. این تحقیقات نشان داده اند که در بین رسانهها، مطبوعات کمترین سهم از مطالعه را داشته و تلویزیون بیشترین سهم از اوقات فراغت مخاطبان یعنی نزدیک به 46درصد را به خود اختصاص داده است. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا گستردگی برخوردی که در جامعه ما با مطبوعات صورت میگیرد، تناسبی با میزان مخاطب آنها دارد؟ در تحقیق دیگری که در بین دانشجویان دانشگاه تهران در قالب یک پایاننامه دانشجویی در سال های 86-85 انجام شد، نشان داد اعتماد دانشجویان به مطبوعات، حتی مطبوعاتی که به نوعی گرایش اصلاحطلبانه داشتند، پایین بوده است و معتقد هستند که خیلی در بازتاب دادن واقعیتها نقش ندارند. نتايج نشان میدهد اعتماد همین دانشجویان به دولت نیز پایین بوده است، که باز نشاندهنده ارتباط مستقیم اعتماد به دولت با اعتماد به رسانهها و به ویژه مطبوعات است.
در پایان نشست “ارتباطات و آسیبهای اجتماعی” فرقانی به دیدگاههای پست مدرن در مورد رسانه ها پرداخت:
در بخش پایانی سخن اشاره ای به دیدگاههای ژان بودریار و پیر بوردیو میکنیم. بودریار بر اين باور است که ما با جهان رسانهایشده روبرو هستیم، جهان وانمودهها و جهانی که درون آن چیزی به نام واقعیت وجود ندارد. البته این نظریه شاید به نوعی افراطی به نظر آید، اما از لحاظ معرفتشناسی رسانهها مهم است. جهانی که بودریار ترسیم میکند، کپی واقعیت است، کپیاي که ارزش آن از اصل کمتر نیست. جهانی که بر شیشههای توخالی ساخته شده است که نوید نظمی را میدهد كه به مراتب از همتای واقعی خود زیباتر و جذابتر است. بنابراین معنا در این روند شکل ميگيرد و جهان فراواقعیت را می سازد. از این منظر است که بودریار از دیزنیلند گرفته تا جنگ عراق را نوعی فراواقعیت میداند. به این معنی که جنگ از پشت دریچه CNN به مردم معرفی شد و هیچگاه واقعیت جنگ برای مردم بیان نشد. به نظر بودریار فراواقعیت تا آنجا پیش میرود که وانموده هیچ ربطی با واقعیت ندارد. مثال نزدیک این امر سلاحهای شمیایی عراق است که بسیار در مورد آن تبلیغ شد، ولی در عمل چیزی بهعنوان سلاح شیمیایی یافت نشد. بودریا میگوید امروز فرهنگ تولید نمیشود که بماند، بلکه تولید میشود که مصرف شود و سپس فرهنگ دیگری تولید گردد. در اینجا بودریار بحث رسانههای سرد و توده سرد را مطرح میکند که این دو مانند دو آینه سردی هستند که روبهروی هم هر نشانهای را تا بی نهایت تکثیر میکنند و این امر باعث سرگشتی انسان معاصر و از هم گسیختگی جهانبینی او شده است. بوردیو نیز یک نگاه کاملاً انتقادی بهخصوص به تلویزیون دارد همین جهت است که شبکه های تلویزیونی فرانسه برای وی ایجاد مشکل می کردندو بودریو می گوید: رسانهها به دلیل گسترگی مخاطبان میتوانند مشروعیت و حیثیت اجتماعی افراد یا سازمانها را کم و زیاد کنند. وی معتقد است که رسانهها یک نوع خشونت بر مخاطبان اعمال میکنند، بدون آنکه مخاطبان این خشونت را حس کنند. بودریو کار رسانه ها و بهخصوص روزنامهنگاران را به تقلید ازاصطلاح غذای فوری، تولید متفکران فوری میداند و تلویزیون را یک فساد ساختاری در جامعه ارزیابی میکند. بودریو در این باب این بحث را مطرح میکند که آیا انسان میتواند در سرعت فکر کند؟ از دید او، رسانه بهخصوص تلویزیون عامل ارائه اندیشه ها و تفکرات فوری در جامعه امروزی است و اغلب برای مخاطبانی هست که نه فرصت فکر کردن عمیق دارند و نه علاقهای به این کار. در نتیجه تلویزیون و مخاطبان آن به گسترش تحمیق در جامعه کمک میکنند و قدرت میتواند با کمترین هزینه، خود را بازتولید کند. در نهایت بوردیو رسانهها را میدانی میداند که بخشی از سازوکارهای بازتولید سلطه اجتماعی را انجام میدهند.
*** متن نشست “ارتباطات و آسیبهای اجتماعی” در چهارمین پیششماره داخلی مؤسسه رحمان به چاپ رسیده است.