نشست «دیگری و کیستی ما: از دیگری ناامن تا خودهای فروبسته» برگزار شد.
نشست «دیگری و کیستی ما: از دیگری ناامن تا خودهای فروبسته» از سری جلسات «واکنش ما به چالشهای اجتماعی» با حضور دکتر جبار رحمانی در سوم آذر 1399 در موسسه رحمان برگزار شد.
جبار رحمانی این نشست را با بیان اهمیت حضور دیگری در فهم ما از خود، آغاز کردند و به همین منظور جملهای از باختین عنوان کرد: «تو هستی پس من هستم.» دیگری آنقدر اهمیت دارد که ساحت هستی من به آن بستگی دارد. همین مساله در نگاه اگزیستانسیالیسم هم وجود دارد. دیگری در دو سطح مورد توجه است: سطح اخلاقی و سطح هویت. سطح اخلاق به این مساله اشاره میکند که اهمیت دیگری به بستگی حضور هنجاری آن در زندگی ماست. در واقع دیگری، سوژه اخلاقی ما است که میتواند دیگری فرد، گروه، جامعه و یا حتی انتزاعیتر است. بنابراین تعریف دیگری صرفا ذهنی نیست و بار اخلاقی دارد. گادامر درباره من و دیگری سه نوع رابطه را بیان میکند:
1) دیگری شی است که نمیتواند چیزی بگوید پس به آن شیوهای که بخواهیم با آن رفتار میکنیم.
2) دیگری ابژهای که ما باید تعریفی از آن ارائه دهیم و چیستی آن را بیان کنیم. سوژهای که خودآگاهی ندارد بنابراین در این نگاه، رابطه قدرت اهمیت دارد و وارد میشود.
3)سومین نوع، ارتباط سوژه فاعل است که رابطه بر محور دیالوگ و گفتگوست و باید در سطح انسانی به آن بپردازیم که ساحت آن کاملا اخلاقی میشود.
در واقعیت دیگری را دوگانه تعریف میکند چون مسلط، غیرمسلط- مقدس، غیرمقدس- بد، خوب که در سطوح مختلف فردی، جمعی و اجتماعی وجود دارد. ادوارد سعید در این باره چنین میگوید غرب دیگری را با عنوان شرق عنوان کرد و هر آنچه که در خود نمیپسندید به شرق نسبت داد و خود را در مقابل آن تعریف کرد. همین مساله در مباحث تمدنی نیز موجود است؛ عناوینی چون بربرها، عرب، اعجم، کاستها. در واقع چنان این تعریف دیگری اهمیت دارد که به امر ایدئولوژیک تبدیل شده است. منطق اخلاقی که دیگری در بستر آن تعریف میشود برای بررسی وضعیت ما و دیگران و طبیعیسازی نابرابریهاست. فرادستان در نسبت با فرودستان خود را تعریف میکنند و خود را فراتر و بهتر از دیگران میدانند؛ در مقابل فرودستان هم چنین نگاهی دارند، فرادستانی را بهتر از خود میدانند و خود را در آن سطح نمیدانند.
سطح دومی که دیگری در آن اهمیت مییابد سطح هویت است. دیگری، هویتبخش است چه در سطح من فردی، چه در سطح من جمعی، تمدنی یا حتی ساکنان زمین در مقابل موجودات مفروض دیگر. در انسانشناسی و نظریات باخ، دیگری را در ایجاد مرز مهم میدانند. هویت مرزگذاری است و سیاست هویت را تعریف میکند. البته اینکه دیگری چه کسی است و چه ویژگیهایی دارد ثابت نیست. تعریف و مواجه با آن امر سیال است و براساس شرایط زمینه و زمانه تغییر میکند. بنابراین میتوان هویت را استراتژی زمینهمند و سیال دانست که راهبرد عملکرد ما را در عرصه حیات اجتماعی مشخص میکند.
در ادامه رحمانی، دیگری را در مسأله قدرت و سلسله مراتب مطرح میکند. بنا به گفته وی دیگری در موازنه صفر قرار ندارد و مجموعهای از نابرابریهاست و استراتژیهای مربوطه نیز منجر به بازتولید یا دگرگونی این وضعیت است. افرادی که فرادست هستند به دنبال بازتولید این شرایطند؛ در حالیکه فرودستان به دنبال دگرگونی این شرایط هستند. مکانیزمها و استراتژیهای دیگریساز را میتواند برمبنای جنسیت، قوم، نژاد، طبقه، جغرافیا، نظامهای شناختی، دینی و زبانی ساخته شود؛ در واقع هر عنصری که در هویت موثر باشد میتواند برای ایجاد دیگریهای دیگر موثر باشد. نکتهی دیگری که در فهم دیگری باید به آن توجه شود این است که دیگریها وزن بکسانی ندارد و با سلسله مراتب در زندگی ما حضور دارند و برای فهم جامعه و فرهنگ بهترین راه فهم دیگری محوری آن جامعه و فرهنگ است که بر محور سه بعدی طبقهبندی میشود؛ قدرت و منزلت دیگری، خوبی و بدی آن و جذاب و غیرجذاب بودن.
اگر دیگری فرادست با منزلتی که بسیار خوب است و برای ما جذاب است باشد، دیگری محوری ما را میسازد. دقیقا برخلاف آن دیگری فرودست است و شر مطلقی است که هیچ جذابیتی ندارد. دیگری پراهمیتی برای ما نیست. دیگریهای کانونی اهمیت والایی برای فهم جامعه خاص دارد و به این دیگریها، گروههای مرجع هستند.
دکتر جبار رحمانی از اهمیت زمینهچینی به این نکته پراهمیت میرسد که گروه مرجع چه کسانی باشند یا چه کسانی از مرجع بودند حذف شوند؛ نشان از سازوکار سرکوب و طرد در آن جامعه است. این سیاست بر دو تیپ قرار دارد که این دو تیپ نشان از ساختار توع جامعه و نظمی که به دنبال آن است، دارد.
تیپ اول: رویکرد تولایی است این رویکرد برمبنای نگاه ابوالحسن خرقانی است. جهان هستی به واسطه رابطه با ارزش برتر قرار دارد و تمامی افراد در برابر آن ارزش برتر برابر هستند پس رویکرد باز و مداراگرایانه در برابر دیگران اتخاذ میشود و امکان حضور برای دیگران فراهم میکند. در این نوع جامعه امکان دیالوگ و تعامل وجود دارد. عاطفه قالب آن محبت و دوست داشتن است. در نظامهای پویا و فعال و قدرتمند چنین رویکردی را اتخاذ میکنند برای مثال ایران در لحظات شکوفایی تمدن آن یا کشورهای پیشرفته امروزی چنین نگاهی دارند، تکثر مشروع و مطلوب است و دیگری را فرصت میداند.
در مقابل این رویکرد، تیپ دوم قرار دارد که آن را با عنوان بنیادگرایانه از آن یاد میکند. این نگاه خود را متعالی میداند که هر کسی با اوست رستگار است و هر کس مقابل آن است نجس و مستحق هرگونه اعمال خشونت میداند، زیرا ساحتی ناپاک دارد و امر هراسناک است. این وضعیت در تمدنهای در حال فروپاشی وجود دارد. سیاست آن سیاست سرکوب و طرد و عاطفه غالب در آن ترس است. همین نگاه از وضعیت اضطرار برمیآید. گروه برتر سرکوبگر است و با شاخصهای ایستایی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شناخته میشود.
در نهایت، رحمانی به این سوال پرداخت که وضعیت ایران در تعریف «دیگری» در کجای این طیف قرار دارد؟ به گفته وی، استراتژی کانونی ایران، سلبی است. یک دیگری شیطانی را در مقابل خود تعریف میکند که دائما به دنبال فاصله گرفتن از آن است که مبادا آلوده گردد ولی در عین حال شیفته آن نیز است. به صورت پارادوکسیکال عاشق آن نیز هست و به دنبال رسیدن به آن است. این تناقض وضعیت امروزی ماست که منجر به شرایط اسکیزوفرنیک فرهنگی شده است. همین تناقض منجر به امر کلافهکننده در ایران میشود که نظم و سلسلهمراتب در جامعه را دچار مشکل میکند زیرا همواره نظام فرهنگی به دنبال رسیدن به دیگری آرمانی است و هنگامی که چنین تناقضی در برابر نظام فرهنگی وجود داشته باشد وضعیت آنومیکی ایجاد میکند. امکان دیالوگ فرهنگی را بهم میریزد و از طرفی دیگر منجر به مهاجرت اجباری اقلیتهای نه تنها غیررسمی بلکه اقلیتهای رسمی میشود که تکثر را از بین میبرد و جامعه را به سمت یکدستسازی و بنیادگرایی سوق میدهد.
پایان نشست « دیگری و کیستی ما: از دیگری ناامن تا خودهای فروبسته» با پرسش و پاسخ همراه بود که دکتر رحمانی به سوالات مطرح شده در راستای بحث فوق، پاسخ داد.