نشست “فقر و نابرابری” با حضور حسین راغفر در مؤسسه رحمان برگزار شد.
اشاره: گزارش فقر و نابرابری توسط مؤسسه رحمان در کتابگزارش وضعیت اجتماعی ایران طی سالهای 89-1380 به چاپ رسیده است. مقاله حاضر برگرفته از این گزارش است که توسط جناب آقای دکتر حسین راغفر ارائه شده است. برای نقد و بررسی آن نیز از جناب آقای دکتر حمیدرضا جلاییپور دعوت به عمل آمده بود.
در ابتدای سخن باید به این نکته اشاره شود که بسیاری از آمارهایی که در زمینه نابرابری و فقر به خصوص در کشورهای جهان سوم ارائه میشود، با واقعیتها فاصله زیادی دارند و بسیار مورد دستکاری دولتها قرار میگیرند. همچنین از جهت دیگر میتوان گفت این اعداد به هیچوجه نمیتوانند بیانکننده عمق مصائب و مشقات فقر و احساس باشند. اما همین اعداد و ارقام هم به هر صورت گویای موفقیت و یا شکست سیاستهای دولتها هستند.
دلیل مطالعه فقر اصولاً شناخت وضعیت گروههای محروم در جوامع است که ارتباط تنگاتنگی با امنیت در هر جامعهای دارد. از این رو مساله عدالت اجتماعی و چگونگی توزیع محصول اجتماعی و هزینه های آن مطرح می شود. عدالت اجتماعی از عدالت توزیعی آغاز می شود. به این معنی که منابع و فرصتهای موجود در جامعه به عدالت تقسیم شود. قلمروهای موجود در عدالت اجتماعی سه قلمرو ثروت، قدرت و منزلت را دربر میگیرد که با بررسی آن میتوان اشکال مختلف فقر و نابرابری را ارزیابی کرد.
نابرابری مقولهای مستقل از فقر است اگرچه ارتباط نزدیکی با فقر دارد. مباحث مهم سیاستهای اجتماعی در کشورهای مختلف ابتدا با موضوع نابرابری آغاز و سپس به فقر کشیده میشود و از این جاست که موضوعاتی چون علل نابرابریهای نوع بشر همواره از دغدغههای مصلحین اجتماعی در جوامع مختلف بوده است چرا که این مساله همواره محرک بسیاری از جنبشهای اجتماعی در تاریخ جوامع بوده است.
نابرابری انعکاسی از ساختار قدرت در هر جامعه است. اگر در جامعهای نابرابری گسترده وجود دارد، نشاندهنده عدم وجود عدالت در ساخت توزیع قدرت در جامعه است. این امر نشاندهنده ارتباط تنگاتنگ میان ساختار قدرت و ساختار ثروت است. برای مثال در جامعه ما ساخت اقتصادی تولید نفتی است، درست مشابه ساخت تولید قبل از انقلاب. در نتیجه مناسبات و ساخت سیاسی قبل از انقلاب امروزه نیز بازتولید میشود و این دو همدیگر را تقویت میکنند. نهادهایی که با حمایت از توسعه میتوانند تغییر اساسی در مناسبات کشور ایجاد کنند، یا به وجود نیامدهاند یا کارکرد مناسبی ندارند. در بسیاری از زمینهها نهادهای حامی توسعه وجود ندارند، و در بسیاری از موارد نهادهای ضد توسعه شکل گرفتهاند، نهادهایی همچون اَشکال مختلف انحصار، فساد و یا سفلهپروری از جمله این نهادها هستند. در تاریخ ما از این نوع نهادهای ضدتوسعه به قوّت حضور دارند. نهادها قواعد بازی در هر جامعه هستند و اصلیترین کارکرد آنها کنترل رفتارهاست. بهطور کلی میتوان دو دسته نهاد تعریف کرد: نهادهای رسمی و نهادهای غیررسمی. دستگاه قضایی، نظام مالیاتی، نظام آموزشی، از جمله نهادهای رسمی هستند و هنجارها و ارزشها و به طور کلی فرهنگ نهادهای غیررسمی را تشکیل میدهند. یکی از پیش نیازهای توسعه در هر جامعهای وجود دستگاه قضایی مستقل در آن کشور است که متأسفانه در جامعه ما کارکرد مناسبی ندارد.
اصلیترین پرسش در این مطالعه این است که چرا نابرابری مذموم است و باید کاسته شود. جان رالز از فلاسفه لیبرال با بیان نظریه عدالت خود ایجاد همکاری اجتماعی و در نتیجه انسجام اجتماعی را از نتایج اصلی عدالت بر میشمارد. او معتقد است که برای دستیابی به یک جامعه بسامان و عادلانه دو اصل عدالت باید بر آن حاکم باشد: 1) برابری حداکثر آزادی برای همه افراد جامعه و 2) نابرابری در هیچ جامعهای پذیرفته شده نیست مگر اینکه محرومترین طبقههای جامعه از این نابرابری منتفع شوند. به بیان دیگر هنگامی نابرابری مجاز است که همه طبقات جامعه (به ویژه محرومین) از مجموعهای از کالاها و خدمات ضروری و اولیه اجتماعی بهرهمند باشند؛ مواردی نظیر در آمد، حداقلی از ثروت، دسترسی به مناسب و قدرت، و پایههای اجتماعی حفظ عزتنفس از جمله آنها هستند.
متأسفانه در سیاستهای اقتصادی و اجتماعی ما تعریف روشنی برای نابرابری ارائه نشده است و تنها به بیان چند شاخص در این حوزه که در برنامه چهارم وارد شد، بسنده شده است. نکته قابل توجه در تمایز و اهمیت فقر و نابرابری این است که در یک جامعه که همه افراد آن ثروتمند هستند ممکن است نابرابری زیاد باشد، که اصولاً این نابرابری موضوع نگرانی سیاستگذار نیست. همینطور ممکن است در جامعهای که همه افراد آن فقیر هستند نابرابری کم باشد در اینجا هم عامل بیثباتی اجتماعی ناچیز است. اما وقتی نابرابری زیاد با فقر کمرشکن همراه می شود زمینههای بیثباتی مهیا میشود و چنین جامعه بیثباتی آبستن بسیاری از مشکلات و مسائل اجتماعی، فرهنگی، امنیتی و اخلاقی است.
یکی از اهداف انقلاب اسلامی حذف این نابرابریها بوده است که متأسفانه نه تنها اوضاع بهبود نیافته است، بلکه هر روز عمیقتر و گستردهتر شدهاند.
یکی از شاخصهای نابرابری، ضریب جینی است که مقدار آن بین صفر و یک قرار دارد. ضریب یک به معنای نابرابری مطلق و صفر به معنای برابری مطلق. اعداد پایین در این شاخص که در حدود 25/0 است، متعلق به کشورهای شمال اروپا و اعداد بالا (در حدود 65/0 و 70/0) متعلق به برخی کشورهای آمریکای جنوبی و آفریقایی است. در ایران طی چند دهه این شاخص در محدوده 4/0 در نوسان بوده است . ولی ظرف چند سال اخیر این شاخص کم شده است، که به ظاهر نشاندهنده کاهش نابرابری است ولی دلیل اصلی آن گستردهتر شدن فقر است. به بیان دیگر به دلیل سیاستهای غلط اقتصادی طیف گستردهای از طبقه متوسط دچار فقر شدهاند.
از طرف دیگر شاخصهای فقر طی چند سال اخیر روند صعودی داشته است. آمارها نشان میدهند بیشترین میزان فقر در سالهای جنگ بوده که به دلیل شرایط خاص آن دوره بوده است. درآمدهای نفتی پایین و هزینههای جنگ عوامل اصلی بودهاند. از دوره جنگ به بعد شاخص فقر، البته با نوساناتی، رو به کاهش است. این روند تا سال 1384 ادامه دارد ولی از آن سال به بعد شاخص فقر افزایش مییابد.
دولت مدعی است که وضعیت توزیع درآمد در سالهای اخیر بهبود یافته است اما دلائلی برای رد این ادعا وجود دارند. یکی از شاخصهای کنترلی برای تایید یا تکذیب این ادعا، تورم است. تورم همیشه به زیان فقرا و به سود اغنیاء عمل میکند. به همین دلیل گفته میشود که تورم ظالمانهترین مالیاتی است که از فقرا گرفته شده و به ثروتمندان پرداخت میشود. علت آن هم این است که ارزش داراییهای ثروتمندان با تورم تعدیل میشود و افزایش مییابد اما فقرا فاقد چنین داراییهایی هستند و به این ترتیب فاصله بین غنی و فقیر در اثر تورم بیشتر میشود. تورم افسارگسیخته جامعه ما، یکی از دلایل افزایش آمارهای فرار مغزها، جرم و جنایت، طلاق، افسردگی و اعتیاد است. توزیع نابرابر ثروت از یک طرف باعث افزایش صاحبان خودروهای لوکس و از سوی دیگر باعث افزایش تعداد افراد زبالهگرد و افرادی میشود که برای تامین نیازهای اساسی خود وادار به فروش اعضای بدن خود میشوند.
فقر نوعی کاستی از یک معیار سطح زندگی است. یکی از این معیارها خط فقر مطلق است به این معنی که اگر در سبد کالای فرد برخی اقلام ضروری وجود نداشته باشد، به احتمال زیاد سلامت وی به خطر میافتد. این فرد ناگزیر مقداری از نیازهای ضروری (خوراک، مسکن و خدمات سلامت، حمل و نقل، آموزش و از این قبیل) خود را کاهش میدهد و در نتیجه حداقل کیفیت زندگی کاهش مییابد، و ظرفیتهای عزتنفس وی نیز آسیب میخورد.
انواع نظامهای لیبرال هدف خود را حفظ استقلال فرد تعریف میکنند. به این معنی که افراد ولو اینکه در خانواده فقیر متولد شوند باید قادر باشند با حفظ عزتنفس تن به ذلّت و خواری ندهند و مجبور به تملّقگویی برای کسب حداقلهای زندگی نباشند. از این رو دولتها موظف میشوند حداقلهای یک زندگی انسانی را برای همه آحاد مردم تضمین کنند.
با توجه به مطالعات ما، متأسفانه در جامعه ایران امروز نزدیک به 40 درصد افراد جامعه زیر خط فقر هستند. علت اصلی فقر، ساختارهای اجتماعی- سیاسی هستند. برای غلبه بر این موانع باید نهادهای ضروری توسعه در جامعه شکل بگیرد. اصلیترین عامل توسعهنیافتگی ایران از مشروطه به این طرف کاستیهای نهادی است. نهادهای حامی توسعه در کشور وجود ندارند. همینطور میتوان گفت اگر اساسیترین هدف عدالت اجتماعی، همکاری اجتماعی است که نتیجه آن انسجام اجتماعی است، محصول این انسجام ثبات اجتماعی و رشد اجتماعی است. به این ترتیب بدون داشتن حداقلی از عدالت اجتماعی توسعه امکانپذیر نیست.
نمودار 2 نشان میدهد در سال 1363 به طور تقریبی 50 درصد روستاییهای ما فقیر بودند. تا سال 66 هم فقر روستایی و هم فقر شهری افزایش یافته است. فقر در شهر بعد از یک برهه کاهش، تا سال 1370 افزایش مییابد، اما طی سالهای1370 تا1384 فقر شهر و روستا کاهش یافته است. ولی بعد از سال 1384 تا به امروز فقر دوباره روندی صعودی طی کرده است.
وقتی نمودار فقر و نابرابری در کنار هم قرار داده میشوند، علت کاهش نابرابری در چند سال اخیر مشخص میشود و آن اینکه بخشی از طبقه متوسط فقیر شدهاند، نه اینکه توزیع درآمد بهبود یافته باشد.
نمودار 3 نشان میدهد احتمال فقر در خانواده های زن سرپرست نسبت به خانوادههای مرد سرپرست بیشتر است.
نمودار 4 نشان میدهد که مانند نمودار 2 بعد از سال 1384 کودکان بیشتری گریبانگیر فقر شدهاند. نکتهای که باید به آن توجه کرد، این است که از آنجا که به طور معمول خانوادههای فقیر به نسبت خانوادههای غیرفقیر فرزند بیشتری دارند، درصد کودکان فقیر نسبت به خانوادههای غیر فقیر بیشتر است.
نقد آقای دکتر حمیدرضا جلایی پور
نکته اول از باب اهمیت این کار است که مطالعه تحقیقی- توصیفی فقر که عامل اصلی انواع آسیبهای اجتماعی است، در ایران بسیار مهم است که متأسفانه کمتر کسی به آن پرداخته است. درباره فقر در ایران امروز میتوان به چند نکته اشاره کرد:
1) به لحاظ ارزشی و عقیدتی چون از اهداف انقلاب از بین بردن فقر بوده است و امروز بعد از 33 سال شاهد وضع نامطلوبی در این زمینه هستیم، در نتیجه بحث پیرامون فقر چالش برانگیز است.
2) فقر عامل اصلی بسیاری از آسیبهای اجتماعی چه در جامعه ایران و چه در دیگر جوامع است.
3) از نظر جامعهشناسی انتقادی فقر خود معلول ساختار نامناسب سیاسی- اجتماعی است.
انتقادات اینجانب به این گزارش شامل موارد زیر است:
1) رویکرد ارزشی این گزارش در این است که حتماً فقر را عمیق ببیند و بیشتر از اینکه به این مسأله از دیدگاه اقتصادی نگاه کنند، از دیدگاه روانشناسی اجتماعی به آن توجه کرده است.
2) به نظر اینجانب چهارچوب نظری خود محقق در مورد بحث مشخص نشده است.
3) باید به مطالعات کلاسیک بحث فقر اشاره کرد.
4) مروری بر کارهای انجام شده در این زمینه انجام نشده است.
5) در بخش نظری گزارش بر اهمیت کیفی پیرامون بحث فقر تأکید شده است، ولی در مورد ایران به شاخصهای آماری و کمی بسنده شده است.
6) بر اساس دادههای آماری فقر بعد از جنگ تا سال 1384 رو به کاهش بوده است و بعد از آن افزایش داشته است. باید در این گزارش علل این کاهش و افزایش مورد بررسی قرار میگرفت.
7) نتیجهگیری مبتنی بر متن گزارش نیست.
8) بحث مطالعات فقر در ایران به شدت به مطالعات کیفی احتیاج دارد و تنها آمارهای کمی کافی نیست.
9) به نظر اینجانب بعد از انقلاب در مبحث فقر به اندازهای کار شده است و وضع به بدی که این گزارش مطرح کرده است، نیست.
پاسخ های آقای دکتر راغفر
نکات مطرح شده تقریباً قریب به واقعی است. برجسته نشان داده نشدن دورهای که با کاهش فقر روبرو بودیم، به این علت بود که سعی شد از شائبه سیاسی بودن گزارش جلوگیری شود. عدم اشاره به مطالعات دیگر در این مطالعه به این دلیل بود که به نظر بنده بسیاری از این مطالعات نواقص جدّی دارند و استناد به این مطالعات میتواند به معنی تایید کاستیهای روشی و فنی آنها ارزیابی شود.