نشست «گسلهای اجتماعی به مثابه تهدیدی ملی و بررسی نحوهی مواجهه» بهمن ماه 1388 با آن با حضور مقصود فراستخواه در مؤسسه رحمان برگزار شد.
گسلهای اجتماعی در هر جامعهای نگران کنندهاند. بویژه وقتی که در شکل حادی از تعارضهای قطبی شده ظاهر بشوند. حتی احتمال اینکه آثار و شواهدی از این تعارضهای قطبی شده در جامعۀ کنونی ایران وجود داشته باشد برای هر ایرانی می تواند یک دغدغه و دلواپسی ملی باشد. اینجانب بر همین اساس موضوع بحثم را امشب در این مؤسسه، در ارتباط با گسلهای اجتماعی انتخاب کردهام. تعارضهای قطبی شده ممکن است صور مختلفی داشته باشد. از جمله میتوان موارد زیر :
- نسلی
- جنسیتی
- قومی
- گروه درامدی
- تحصیلات
- سبک زندگی
جمعیت کل کشور در مقایسه با 30 سال گذشته 99 درصد رشد پیدا کرده است، به گونهای كه جمعیت کل کشور طی سال 1357 در سازمان ثبت احوال، 35 میلیون و 970 هزار و 229 نفر ثبت شده است و بنا به برآورد سازمان ثبت احوال کل کشور جمعیت کل ایران در سال جاری(1388)،به 71 میلیون و 830 هزار و 91 نفر نفر رسیده است. اين افزايش جمعيت در حالي است كه هرم جمعيتی نيز تغيير ساختاری پيدا كرده است. از هر سه نفر جوان ايرانی، دو نفر در شهر زندگی میكنند و همين امر میتواند زمينهی ايجاد گسل را فراهم آورد.
ضریب جینی که شاخص توزیع درآمدهاست و میتواند در گسلهای درآمدی نقش داشته باشد، در سال 1383 برابر با 423 هزارم و در سال در سال 1385 برابر با 431 هزارم بوده است. در این سالها نسبت درآمد دو دهک بالا به دو دهک پایین به ترتیب نه تا نه و نیم برابر بوده است.
انواع و اقسام گسلهای دیگر را میتوان در جامعۀ ایران ردیابی کرد. گسلهای مركز و پيرامون از این دست هستند، برای مثال میتوان به تفاوتهای موجود ميان پايتخت شهرهای بزرگ و شهرهای كوچك اشاره كرد.
گسلهای اجتماعی میتوانند غیرفعال(Non-active)، فعال(Active)، متراکم(Reinforcing) يا متقاطع(Crosscutting) باشند. بخصوص گسلهای متقاطع در جابجايیهای اجتماعی تأثیر مهمی برعهده دارند. در بحث حاضر به طور مشخص بر تعارضهای قطبیشدهی هنجاری- ارزشی- نگرشی در گذار سنت/ تجدد متمرکز میشویم.
فراستخواه در نشست “گسلهای اجتماعی به مثابه تهدیدی ملی” از سنت/تجدد؛ ناهمزمانی و نا هممکانی گفت:
شکاف سنت /تجدد يكی از مهمترين شكافهای اجتماعی است كه بر اثر مواجهۀ نادرست با آن ، تعارضهای قطبیشدهای در جامعۀ ایران بهوجود میآيد و منشأ ناهمزمانی و ناهم مكانی میشود. میان زمان پیشامدرن و زمان مدرن در ایران رخنهها وشکافهای عمیقی پدید آمده است. همچنین است میان مکان پیشامدرن و مکان مدرن. گروههایی هنوز از زمان و مكان پيشامدرن کنده نشدهاند ولی گروههایی دیگر کم و بیش، تجربهای از زمان و مكان مدرن دارند. اين شكافها میتواند انواع گسستهای معرفتشناختی و جامعهشناختی بهوجود آورد. برای مثال زمان پيشامدرن تك مركزی است، در حالی كه زمان مدرن اين چنين نيست. مکان پيشامدرن یک مکان نسبتا ثابت وایستاست ولی مکان مدرن یک چشم انداز پویاست. كانت معتقد است که مكان و زمان جزو مقولات پیشینی و «ماتقدم»ِ ذهن بشر است. يعنی ما دربارهی هر چيزی كه بخواهيم فكر كنيم، آن را در قالب زمان و مکان در نظر میگيريم. بنابراين كسی كه در زمان و مکان مدرن میانديشد، با فردی كه در زمان ومکان پيشامدرن میانديشد در دو سپهر متفاوت هستند..
در گذشته در بحث تقسيم جوامع، به جامعهی توسعهيافته (developed) و غيرتوسعهيافته (non-developed) و در حال توسعه (developing) اشاره میشد. اکنون باید در درون هر جامعه نیز این تقسیمبندی را پی گرفت و تحلیل کرد، برخی از گروههای جامعه در حال گذارند ولی برخی این گذار را طی نکردهاند. ناهمزمانی و ناهمكانی بخشهای مختلف جامعه (مثلا طبقات متوسط جدید شهری با دیگر طبقات) میتواند مسائلی را در پی داشته باشد.
زمان مفهومی نسبی است. با مدرنیته زمان دیگری آغاز شده است، هدف ما در اینجا داوری نیست و نمیخواهیم بگوییم کدام یک از زمانهای پیشامدرن یا مدرن بهترند، آنچه در بحث حاضر در مد نظر است، تغيير است. چه خوب باشد چه بد. با تجربۀ مدرنیته کسانی در زمان متفاوتی با زمان پیشامدرن قرار میگیرند. زمان مدرنیته زمان پیشرفت به جلو، تحول و تغییر است ولی زمان پیشامدرن الگوی دایرهوار هبوط و رجوع و بازگشت به اصل را مدنظر قرار میدهد. اين گسستها، گسستهايی از نوع معرفتشناختی هستند. مکانهای جدید پدیدار میشوند و مکانهای قدیمی فرسایش مییابند، چه اینکه بهتر شوند یا بدتر.
مکان جدید، Location نيست، circulation است، به عبارت ديگر اقامت و محليت نيست، گردش و تحول است. مكان جديد Place نيست، در حال پدیدار شدن (are emerging) و چشمانداز Landscape است. Place ثابت است و میتوان روی آن ايستاد ولی Landscape افق و ديدگاه است. مكان جديد سیال و چندمرکزی(multi-centered) و موزائيكی است ولی مكان قديم ، تك مركزی است. مكان جديد چندان محلی local نیست، بلکه محلی-جهانی است glocal(global + local) است. ما محلی در جهان نيستيم، بلكه محلی هستيم جهانیشده، ما آغشته به جهانايم و آکنده از فرایندهای جهانی شدن هستیم.
قطبی شدن مکانها و زمانهای پیشامدرن و مدرن، گسلهای جامعهشناختی و فرهنگی در این سرزمین به وجود آورده است. برای مثال پدر در زمانی به سر برده است و پسر در زمان ديگر، بنابراين در يك خانه دو زمان و دو مكان وجود دارد، باورها، نگرشها، ارزشهای متفاوتی وجود دارد. در بحث ادارهی جامعه نيز چنين است، بخشی از كسانی كه سردمدار ادارهی كشور هستند، در زمانی به سر میبرند كه گروههایی از جامعه، ديگر در آن زمان زندگی نمیكنند، در اين صورت ديگر نمیتوانند يكديگر را بفهمند و با يكديگر ارتباط برقرار كنند.
در اینجا برای درك بهتر از استعارۀ زمینشناختی استفاده میکنم: انرژیهای درون زمین گاهی گسلهایی (به سطح شکستگی که توأم با جابجایی است، گسل گفته میشود) ایجاد میکنند. قطعه سنگها در امتداد سطح شکستگی نسبت به یکدیگر حرکت میکنند و انرژی ذخیره شده در سنگها به صورت زمینلرزه آزاد میشود. قبل از رخداد اصلی، پیشلرزهای با بزرگی کمتر از زمینلرزهی اصلی به وقوع میپيوندد و سپس پسلرزههایی. در عکسهای هوایی گسلها برای نخستین بار به صورت خطواره شناسایی میشوند و سپس برای تائید گسلش به شواهد صحرایی تکیه میكنند.
ایران منطقهای تحت فشار از نظر زمینشناسی است. فشارها، شکستگیهایی در داخل سنگها و طبقات درونی زمین با طول چندصد کیلومتر ایجاد کرده است و منشأ گسلهایی شده است. به همين قياس در کشور ما گسلهای اجتماعی و فرهنگی وجود دارد. جامعه ايران به لحاظ ارتباطات، موقعيت، جمعيت جوان، در حال گذار بودن نيز تحت فشار است. به نظر میرسد اين شكافها نسبت به زلزله، پيامدهای جدیتری برای جامعهی ما داشته باشد. بر اثر شکافهای متقاطع سنت /تجدد و با قطبیشدن مکانها و زمانهای مدرن و پیشامدرن، گسلهای معرفتشناختی، جامعهشناختی، فرهنگی، هنجاری و ارزشی به وجود آمده است.
نخبگان ما از فهم ابعاد بسیار عمیق شکاف سنت /تجدد در ماندهاند.آنها در درک منطق تحول و تغییر سهلانگاری میكنند. تغيير يك واقعيت است، نمیتوان از عقربهی زمان آويزان شد و نمیتوان خصیصههای ناشی از در حال گذار بودن جامعه را انكار كرد. حجابهای معرفتی، تعلقات، حب ریاست و جاذبههای قدرت مانع از تماس ذهنی ما با امور واقع میشود و در نتيجهی تفاوت زمانها و مكانهای پیشامدرن و مدرن در اداره کشور سهل گرفته میشود و در نتیجه ؛
- از ساز وکارهای مجابسازی، متقاعدسازی و اقناع استفاده نمیشود،
- به همین سبب هست که هر، مقاومت، رادیکالیزه شدن و پرخاشگری جايگزين گفتگو، پیوند، همدلی و مشارکت میشود،
- وفاق تعمیمیافتهی فعال از بين میرود. بايد توجه داشت كه دو ويژگی تعميميافته بودن و فعال بودن در وفاق اجتماعی بسیار حائز اهمیت است. این مستلزم آن است که انتظار داشته باشیم مردم و یا حداقل بخشی از گروههای اجتماعی براحتی توافق نکنند. وفاق نیازمند پرس و جو و كنكاش است، نه اين كه پيوند ميان چند نفر به كل جامعه تعميم داده شود. دوركيم اشاره میكند كه در جامعهای كه وفاق تعميميافتهی فعال وجود نداشته باشد، اخلاق بحثانگیز میشود..
- به مفهوم حقانیت و مشروعيت توجه نمیشود. همراهی گروههای اجتماعی با قدرت، نیازمند آن است که نسبت به امر حقانیت مجاب بشوند
- اين واقعیت که کثرتگرایی بدیل مناسبی برای شقاق اجتماعی است، به درستی فهم نمیشود.
- و…
در ادامه نشست “گسلهای اجتماعی به مثابه تهدیدی ملی” فراستخواه به پنج حوزهی معنايی در جامعۀ معاصر ایرانی پرداخت:
حداقل میتوان از پنج حوزهی معنايی در جامعۀ معاصر ایرانی سخن گفت:
- ملیت/ قومیت
- اسلامیت/ معنویت/ عرفان
- آزادی
- برابری
- پیشرفت و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی
اين پنج حوزه مبنای نقشههای زندگی و راهبردهای زیستجمعی ما را تشکیل میدهند.جناب آقای دکتر کاشی در این خصوص تحقیقات ارزنده ای انجام داده اند.از جملۀ اين نقشهها و راهبردها، زیستن در سایۀ مفهومی به نام مليت است؛ “زیستن در سرزمینی به نام ايران”. برای مردم، ايران نمادی است از فضایی كه در آنجا گروههای متنوعی از مردمان یک سرزمین با مذاهب و عقاید و زبانها و فرهنگهای گوناگون و سبکهای مختلف زندگی میكنند. همچنین است زیستن در پناه مفاهیمی مانند آزادی، حقوق بشر، قانون عرفی، ادارهی علمی جامعه و خردگرايی. اینها حوزههای معنايی مهمی برای گروههایی از جامعه ایران هستند. سنتها و آیینهای دینی نیز بخشی از فضای «زيست جهان» ما را تشكيل میدهند. یعنی همان طور که حداقل برای بخشی از مردم، سرزمین و ملیت و آزادی و برابری و پیشرفت حوزۀ معنایی است و مبنای نقشۀ زندگی است، سنتهای دینی نیز برای بسياری از مردم، حوزۀ معنایی و مبنایی برای نقشه زندگی است.
اما مشکل وقتی ایجاد میشود که از این حوزۀ معنایی، صورتبندی رسمی و دولتی و شكلگرايانه و تمامیخواهانهای به عمل میآيد و سختگیری اعمال میشود. اسلامیت، در این روایت و عملکرد رسمی، چندان نتوانسته است با معناهای چهارگانهی دیگر یعنی مليت و قوميت، برابری، آزادی و پيشرفت همزيستی مسالمتآميز داشته باشد. نتیجه این شده است که حوزههای معنايی پنجگانه به صورت درونزا در حوزهی عمومی و در فضای تعامل جامعه مدنی و دولت، نتوانند راه همگرايی اختلافی در پیش گیرند. به اين معنی كه ضمن داشتن اختلاف با يكديگر همگرا باشند.
به عبارت ديگر اين پنج حوزه میتوانند ضمن اينكه تفاوتهایی دارند با هم زندگی صلحآمیز داشته، گفتگو و مبادلۀ افقی و برهمافزايی داشته باشند و حوزه معنايی متنوع و غنی و پايداری برای زيستن در اين كشور فراهم بیاورند، ولی تفوق عمودی یک حوزۀ معنایی بر سایر حوزهها، راه این مکالمات فرهنگی و اجتماعی را مسدود میكند و اين تفوق موجب تعارضهای هنجاری در جامعه میشود. بايد توجه داشت كه اگر به جای اسلام، سكولاريسم هم بخواهد تفوق داشته باشد، همين اتفاق خواهد افتاد. بدین ترتیب میان حوزههای معنایی این جامعه شقاق و تنافر بهوجود میآيد، به نقشهها بیاعتنایی میشود و… و اين امر، ناسازگاریهای بزرگی در جامعه ايران به وجود آورده است که منشأ ناهمگرايی و تعارضهای بزرگی در انديشه، فرهنگ، سبك زندگی و ادارهی كشور شده است.
بنابراين در يك جمله، قطبی شدن شکاف سنت /تجدد حاصل فقدان همگرایی اختلافی و در عین حال مسالمتآمیز و پایدار ِ میان حوزههای معنایی است. نتیجهاش گسلهای اجتماعی است كه از آثار آن میتوان به اين موارد اشاره كرد:
- تعارضهای هنجاری
- بیگانگی
- بیاعتمادی
- تضعیف سرمایههای اجتماعی و فرهنگی
- روانشناسی اجتماعی قهر
- پرخاشگری
- رادیکالیزه شدن و…
همانگونه كه در جدول 1 مشاهده میشود بر اساس نتایج پیمایش ملی 1382(موج دوم) مردم فكر میكنند صفات اخلاقی كمرنگتر از گذشته شده است.
جدول 1- نتايج پيمايش ملی سال 1382
صفات | 1379 (درصد) | 1382 (درصد) |
کميابی انصاف | 56 | 58 |
کميابی صداقت و راستگويی | 55 | 59 |
کميابی پايبندی به قول و قرار | 45 | 49 |
دورويی و تظاهر | 68 | 68 |
تقلب و کلاهبرداری | 74 | 75 |
کميابی انصاف | 68 | 73 |
مکان سوم؛ مکانی برای گسترش سرمایه اجتماعی
چه باید کرد؟ در يك كلام به تفکر معکوس نياز داریم و شرح آن مستلزم فرصت دیگری است. در اینجا فقط پیشنهادی را متناسب با رسالت این مؤسسه عرض میکنم و آن کمک به توسعۀ مکان سوم در جامعۀ ایران است.
“مکان سوم” همان مکانی است که ما برای مواجهه با گسلها بدان نیاز داریم.، مكان سوم، مكانی برای جمعشدن افراد دور يكديگر و لذت بردن است. مکان سوم:
- ورای قلمرو خانه (مكان اول) و كار (مكان دوم) است،
- داوطلبانه و غيررسمی است،
- پايمالكننده يا برملاكنندهی هويت فردی نيست،
- نسبتاً جذاب است،
- خودجوش است،
- مکانی برای تعاملهای اجتماعی غیر ملتزمانه(Nonobligatory) است،
- ورای سرحدات نقشهای اجتماعی رسمی است،
- در مکان سوم؛ طبقهی اجتماعی، حرفه، وابستگیهای مذهبی، وضعيت اقتصادی يا نقشهای اجتماعی، به عنوان معياری برای عضويت در گروه تلقی نميشوند،
- هم سطح کننده است (Leveler)،
- به وضع معيارهای رسمی عضويت و اخراج نمیپردازد،
- گفتگو، فعاليت اصلي در اين مكان است،
- تازگی دارد (novelty)،
- حالت معنوی و دوستانه دارد(spiritual tonic and friendship)،
- و مبتنی بر سرمايی اجتماعی است.
*** متن نشست “گسلهای اجتماعی به مثابه تهدیدی ملی” در سومین پیششماره داخلی مؤسسه رحمان به چاپ رسیده است.