کنشگری و خودگردانی در بحران‌

گزارش نشست «ایستادن روی پای خود»

این نشست با موضوع کنشگری و خودگردانی در بحران، به مناسبت هفتمین سالگرد زلزله سر پل ذهاب در آبان ماه ۱۴۰۳ با همکاری موسسه رحمان، پلتفرم کارزار و پایگاه خبری گلونی برگزار شد. «ایستادن روی پای خود» همچنین عنوان شماره ششم فصلنامه هایا متعلق به موسسه رحمان است که به موضوع خودگردانی اجتماعی در بحران‌های محیط زیستی می‌پردازد.

 

 

21:48 دقیقه شامگاه 21 آبان‌ماه، ششمین سال از زلزله کرمانشاه تمام شد و زندگی برای 620 نفر در همان شب به پایان رسید، اما هزاران نفر دیگر به بازماندگان آن شب هولناک تبدیل شدند و بحران‌های پنهان برای آنها کم‌کم آغاز شد؛ بحران‌هایی که درست در میان جریان امدادرسانی شکل گرفت و تا امروز ادامه دارد.  

جریان مدیریت بحران، مرکز انتقادات وارد به روند امدادرسانی زلزله کرمانشاه بود که به اعتقاد خود مدیران سازمان مدیریت بحران هم با مشکلات زیادی روبه‌رو بود. این جمله‌ای است که مرتضی اکبرپور، معاون سابق سازمان مدیریت بحران کشور درباره جریان امدادرسانی در بحران در ایران گفته و نشانی اتفاقات مشابه را داده است: «در زلزله کرمانشاه یکی از مشکلات، نظام مدیریت بحران بود که در آن جا دیده نشد. در زلزله بم عمل ما به گونه‌ای بود که ساختاری پاسخگو در آن تعریف نشده بود، اما در زلزله کرمانشاه دیگر نباید اینطور رفتار می‌شد.»

زلزله بم، آذربایجان، کرمانشاه، سیل سال 98 و حتی اتفاقات کوچکتر در شهرها و در زمان سوانح طبیعی.  در سالگرد زلزله کرمانشاه نشست «ایستادن روی پای خود» که درباره کنشگری و خودگردانی در بحران بود، با همکاری پایگاه خبری گلونی، موسسه رحمان و سایت کارزار برگزار شد.

محسن شبستر، دکترای شهرسازی و پژوهشگر، همچنین مسئول دفتر سرپل ذهاب انجمن جامعه‌شناسان ایران است و در این نشست از تجربه مطالعات میدانی تبعات همه‌جانبه زلزله سرپل ذهاب گفت که هنوز هم ادامه دارد و به بحران‌هایی نادیده تبدیل شده است. او نویسنده مقاله‌‌ای به‌نام «حکمرانی در بحران؛ از زلزله سرپل ذهاب تا پاندمی کرونا» است و در سخنرانی خود توضیح داد که روند مدیریت بحران در کشور به چه‌صورت پیش می‌رود و تنها بخش بازسازی است که در مدیریت بحران به‌درستی پیگیری می‌شود.

شبستر ‌از مسئله رویارویی ایرانیان با بحران در قرن‌های گذشته که به‌واسطه آن احساس نداشتن امنیت به‌صورت تاریخی در ذهن آنها ایجاد شده است،گفت:«در کتاب جامعه‌شناسی تاریخی، امنیت این موضوع از زبان ابن‌خلدون تا امروز بررسی شده است که به‌صورت چرخه‌ای هر 25 سال یک بحران و حادثه را پشت سرگذاشته‌ایم؛ یعنی ذهن ایرانیان آبستن حوادث و نداشتن امنیت است. بحران‌های طبیعی مانند زلزله که به‌سرعت رخ می‌دهند، هولناکند و جراحت و ترومای زیادی به همراه دارند و به همین دلیل هم زمان زیادی لازم است که مردم به روال عادی زندگی خود برگردند.»

او در مقاله خود از حکمرانی در تعلیق نوشته بود؛ تعریفی برای مدیریت بحران در ایران و مواجهه دولت با این شرایط است. شبستر در ادامه بحث بحران در بحران را مطرح کرد و آن را با نحوه ساخت‌وساز در محله فولادی سرپل ذهاب مثال زد:«در زمان جنگ این محله به منطقه دپو تبدیل شده بود و زلزله این حادثه را دوباره از زیر زمین به روی آن آورد. بعد از زلزله، به سیل سال 1398 رسیدیم که بسیاری از کانکس‌های مردم زلزله‌زده را با خود برد و آنها را دوباره آواره کرد.

در 10 سال گذشته سرپل ذهاب بارها در معرض حادثه قرار داشت و آبستن حوادث بود. ما بارها در این منطقه با پس‌لرزه بحران‌های اجتماعی و اقتصادی روبه‌رو شدیم. رویارویی مردم با کرونا پس از این حوادث هم ده‌ها برابر تبعات بیشتری برای آنها به همراه داشت.»

شبستر یکی از ابعاد آسیب‌های اجتماعی پس از زلزله سرپل ذهاب را بزهکار شدن بسیاری از کودکانی مطرح کرد که پس از زلزله ترک تحصیل کرده بودند: «به هربهانه‌ای هر اتفاقی می‌افتد دست به خودکشی می‌زنند؛ هشت مورد را من از آن اطلاع دارم. از فروردین‌ماه امسال تا همین الان هرروز این خودکشی‌ها در حال رخ‌دادن است. افراد به‌دلیل شرایط اجتماعی موجود دست به خودکشی می‌زنند که به حادثه زلزله برمی‌گردد؛ چون از نظر روانی آسیب زیادی دیده‌اند. پس از زلزله سرپل‌ذهاب، مردم با آسیب‌های زیادی دست‌وپنجه نرم کردند، اما این موضوع را ندیدند.»

نداشتن هویت، بحران پنهان سرپل ذهاب

این پژوهشگر از انجام چند مطالعه درباره شرایط اجتماعی این منطقه پس از زلزله گفت:«امروز اگر در سرپل ذهاب حضور پیدا کنید، متوجه عدم‌هویت در بازماندگان زلزله می‌شوید. خانه‌ها ساخته شده اما ساکنان آن هیچ هویتی ندارند. پس از هر حادثه‌ای بازسازی هویتی و فضای ذهنی ساکنان آن بلافاصله باید در نظر گرفته شود.»

شبستر از چهار مرحله مدیریت بحران گفت و معتقد بود که به غیر از مرحله سوم یعنی بازسازی، در سه سطح دیگر آن اقدامی در ایران انجام نمی‌شود: «حکمرانی ما آنقدر ضعیف است که نمی‌تواند ستون‌های مدیریت بحران را کنار هم قرار دهد. امروز نیمی از اهالی شهر سرپل ذهاب مستاجرند و  به یک حلقه دورتر از زندگی اجتماعی قبلی خود رفته‌اند؛ یعنی در سکونتگاه‌های غیررسمی و حاشیه شهر زندگی می‌کنند که به یکی از مشکلات اجتماعی این شهر تبدیل شده است.»

او از چالش‌های مدیریت بحران در سرپل ذهاب هم گفت که اولویت را با بحران در تصمیم‌گیری، نظارت و مدیریت یکپارچه قرار داد. از نگاه او دوگانگی دولت – ملت و نبود میانجی میان آنها بخش دیگری از چالش‌های مدیریت بحران در سرپل ذهاب بود. از سوی دیگر نحوه کمک‌رسانی سازمان‌های مردم‌نهاد و مدیریت نشدن آنها، باعث آسیب دیدن مردم از خیرنماها و حتی پیمانکارانی شد که برای بازسازی به منطقه آمده بودند که در مواردی خانه‌ها به‌صورت نیمه‌ساز در منطقه رها شدند.

شبستر از ناهماهنگی و موازی‌کاری سازمان‌های درگیر مدیریت بحران، توجیه نشدن مردم و ایجاد تنش‌های مذهبی توسط نیروهای محلی گفت و آنها را به‌عنوان بخش دیگری از بحران‌های امدادرسانی در جریان زلزله کرمانشاه برشمرد.

یکی از پژوهش‌هایی که درباره آسیب‌های روانی و اجتماعی زلزله پرداخته بود، توسط فاضل الیاس سرزلی انجام شد که نتایج آن نشان می‌داد، استرس و ترس شدید، خشونت، بی‌اعتمادی، رنج اجتماعی زنان، رایگان‌خواهی، مظلوم‌نمایی و سرقت بخشی از این آسیب‌ها بودند. شبستر نیز در ادامه از تجربه خود درباره  چالش‌های اجتماعی، اقتصادی و محیط‌زیستی زلزله گفت: «یکی از این تبعات مربوط به افراد غیربومی و کودک‌آزاری است که حدود 150 مورد گزارش غیررسمی در این خصوص به من گزارش شد. آسیب‌پذیری دختران و زنان بی‌سرپرست، خودکشی و آنومی اجتماعی، افت کیفیت محیط‌زیست و دپوی نادرست نخاله‌های ساختمانی هم در میان این مواردند.»

به گفته او، با وجود اینکه آمارهای غیررسمی از جانباختگان زلزله، سه هزار نفر بود اما از سوی دیگر آمارهای پنهانی هم وجود دارد؛ چون همان زمان بخشی از مردم پس از زلزله تصمیم گرفتند برای جلوگیری از شیوع بیماری‌ها، فوت‌شدگان را خودشان دفن کنند و این آمار به بیمارستان‌ها داده نمی‌شد: «وقتی آمارها شفاف نیست، حکمرانی وارد تعلیق می‌شود.»

 

اهدای لباس را ساماندهی کنیم

یکی دیگر از حاضران این نشست، چیا جبری، متخصص مد و محیط‌زیست پایدار بود که خودش تجربه حضور در سرپل ذهاب را داشته است. محور گفته‌های او مدیریت ارسال کمک‌های مردمی به مناطق آسیب‌دیده بود. او از تجربه زندگی در مناطق مرزی و آمادگی همیشه برای بحران گفت: «دلهره بحران همواره در این مناطق وجود داشته است.

اگر بخواهیم به این موضوع کلان‌تر نگاه کنیم، شاید همین بحران ما را نسبت به افراد دیگر آماده‌تر کرده است و می‌تواند نکات بسیار مثبتی داشته باشد. در جنگ هم این اتفاق افتاد؛ از کلونی‌هایی که اقلامی را برای جبهه‌ها تولید می‌کرد تا حمایت از یکدیگر. در آن دوره حمایتگری و توجه به حضور در بحران بدون انکار آن، بسیار مشهود بود.»

به اعتقاد او، پس از بحران‌هایی مانند سرپل ذهاب آسیب‌ها و شرایط اجتماعی و اقتصادی گریبانگیر همه افراد آن جامعه خواهد بود و می‌تواند زندگی آنها را نابود کند: «بزرگترین آسیب تکرارشونده ما به‌عنوان کسانی که در بحران زندگی می‌کنیم این است که آگاهی ما کم است. در بسیاری از موارد همین کنشگری ضد خودش عمل می‌کند. خودناآگاه بودن درباره ارسال کمک‌ها به مناطق بحران‌زده به ضد خودش تبدیل شد.

زمانی که به سرپل‌ذهاب رسیدیم،  کوه‌های ساخته‌شده از پارچه و لباس را دیدم که بخش زیادی از آنها آتش گرفته بود. واقعیت، آگاهی نداشتن از اتفاق رخ‌داده، قومیت، فرهنگ و نوع پوشش آنها بود. برای مردمی که لباس‌شان، برای آنها به‌عنوان هویت بصری کاربرد دارد، از لباس شنا تا لباس خواب و پیراهن مندرس و… فرستاده شده بود. تمام این لباس‌ها دورریخته و تبدیل به زباله شده بود.»

او توضیح داد که مد و فشن، دومین آلاینده محیط‌زیست است و بخشی از قدم‌های مد پایدار، اهدای لباس به خیریه‌هاست: «اگر در مورد اهدای لباس‌های خیریه ساماندهی داشته باشیم، در بحران‌هایی مانند سرپل ذهاب به‌راحتی می‌توان کرامت انسان زلزله‌زده و بحران‌دیده را حفظ کرد. نوع نگاه ما به آنچه به خیریه‌ها هدیه می‌دهیم، اشتباه است. وقتی می‌خواهیم لباسی را اهدا کنیم، باید به کرامت انسانی که می‌خواهد آن را بپوشد فکر کنیم. شاید با یک شست‌وشو و بسته‌بندی درست، به عرضه محترمانه آن برسیم.»

 

کنشگری در بحران برای حقوق کودکان

شری نجفی، فعال حقوق کودکان درباره تجربه حضور در این بحران‌ها و حقوق کودکان در این شرایط گفت. اولین حضور او و تیم همراهش در یک بحران، به زلزله بم برمی‌گردد: «ما با انواع سازمان‌های دولتی غیردولتی مواجه بودیم و مسئله ما کارخیریه نبود، بلکه حق کودکان بود. از دل انجمن حمایت از حقوق کودکان، انجمن یاری کودکان شکل گرفته بود و در زلزله بم دیگر با دنیای کودکان و حقوق آنها آشنا بودیم.

می‌دانستیم آنها زمانی در خطرند که حقوق‌شان رعایت نشده باشد. در زلزله آذربایجان، ورزقان و هریس کمپ بزرگی به کمک هلال‌احمر برپا کردیم و توانستیم در روستاها مشکلات کودکان را شناسایی کنیم. اولین چیزی که سیستم به فکر آن در جریان بحران‌ها می‌‌افتد، فضای امنیتی است. چون دولت با مردم فاصله دارد، در بحران‌ها آسیبش به مردم می‌رسد.

ما براساس یافته‌های خود سراغ بهزیستی، کمیته امداد، فرمانداری و… رفتیم تا بدانیم چه امکاناتی برای ارائه دارند تا بتوانیم بهتر در اختیار مردم قرار دهیم.»  این فعال حقوق کودک در ادامه گفت: «زنان مصیبت‌دیده، بچه‌ازدست‌داده، زندگی‌ازدست‌داده با لباس‌های سیاه، تیم نان تشکیل دادند، جشنواره‌ای ترتیب دادیم و هرکس فعالیت خودش را مدیریت کرد و از جاهای مختلف ایران آمدند و… برای توان‌افزایی ارزش‌ها و عزتی که داشتند همه تلاش‌مان را کردیم و آنها در سیل خوزستان، پلدختر و… از آموزش‌هایی که دیده بودند استفاده کردند.»

 

بازار سوءاستفاده در بحران‌ها

محسن مازندرانی، مستندساز یکی دیگر از سخنرانان این نشست بود. او درباره مستندی که در این نشست هم نمایش داده شد، گفت: «من برای موضوع دیگری به سر پل ذهاب رفته بودم ولی وضعیت مردم و خشمی که داشتند مرا آشفته کرد؛ آنها از نابسامانی‌ها به‌شدت ناراضی بودند و این زلزله را در امتداد زلزله‌های قبلی می‌دیدند، روستاهای کوئیک با خاک یکسان شده بودند و بیشترین کشته‌ها را داشتند و… همه این شرایط باعث شد که من حس کنم، نباید بی‌تفاوت باشم و موضوع مستندم را آنجا انتخاب کردم. من متوجه شدم که فهم مردم از زلزله، تاریخی است و آن را در امتداد جنگ می‌بینند. حقیقتاً میزان آسیب زیاد بود، 97 هزار خانه آسیب دیده بودند و حدود 40 درصد خانه‌ها نیاز به تخریب و ساخت جدید داشتند.»

او ادامه داد: «فیلم از بعد وقوع زلزله را شامل می‌شود تا بهار 1397. حدود پنج سفر به سرپل ذهاب داشتیم و سعی داشتم در تدوین، از روش مشابه تحقیق کیفی استفاده کنم. فیلم‌ها گزیده‌ای از اتفاقات است و زندگی حدود 10 خانواده را دنبال کردم. فیلم، بحث اسکان اضطراری، موقت و دائم را دنبال می‌کرد. در بحث چادر هم سامانه‌ای وجود نداشت که افراد بتوانند اطلاعات را ثبت کنند و بازار غیررسمی خرید و فروش چادر به‌صورت جزئی و عمده راه افتاده بود. در اسکان کانکس هم بازار پیچیده‌تر و گسترده‌تری به وجود آمده بود.

مثلاً مردم مجبور شدند مقابل خیرین و افراد کمک‌کننده گردن کج کنند و گاهی وضعیت خودشان را فجیع‌تر نشان دهند؛ طبیعتاً در این شرایط، بعضی افراد سوءاستفاده می‌کردند و… اینها در حالی است که ابزار اسکان موقت مثل کانکس به همه تعلق بگیرد؛ چه افرادی که خانه‌شان ویران شده، چه آنها که خانه‌شان نیاز به بازسازی دارد. در محله فولادی، بعضی از افرادی که مالک بودند باتوجه به تخریب گسترده خانه‌شان آنجا را ترک کرده بودند و به آنها دسترسی نداشتیم اما افرادی هم بودند که تمکن مالی داشتند و توانسته بودند خانه‌شان را بازسازی کنند.»

 

نمی‌توان با آرزواندیشی با بحران روبه‌رو شد

هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات، سخنران بعدی این نشست بود. او گفت، مسئله اول این است که مسئله زمانه ما، نبود بحران نیست؛ بحران مرتباً شکل می‌گیرد و پیچیده می‌شود، موضوع چگونگی مهار و جبران بحران‌هاست: «دیگر نمی‌توان با آرزواندیشی با بحران روبه‌رو شد چون جزئی از زندگی ما شده است؛ هرچند شاید بتوان گفت که موضوعات کمتر پیچیده‌اش مورد مطالعه است و به آسیب‌های اجتماعی و روانی برای انسان‌ها کمتر پرداخته می‌شود.

مسئله دوم از منظر ارتباطی است؛ بحران‌ها، تخیل و خواب بد نیستند، واقعیت‌های بدی‌اند که سراغ ما می‌آیند و نیازمند واکاوی عالمانه، مدیریت مدبرانه و مشارکت مسئولانه حرفه‌ای هستند. مسئله سوم این است که در برابر همه حوادث و بحران‌ها، چه طبیعی و چه انسانی و اجتماعی باید حوزه‌های موثر را شناخت و این حوزه‌ها  نه در ستیز، بلکه در تعامل و دادوستد با هم بتوانند کاری کنند.» او ادامه داد: «در کنار اینها حوزه دانش و تخصص، منحصر به دولت نیست و می‌توان به‌عنوان خواسته در برابر نهاد حکمرانی مطرح‌اش کرد.

جامعه امروز ما که منظومه‌ای از بحران‌های سه‌گانه طبیعی، انسانی و اجتماعی در برابرش قرار دارند، دغدغه‌های مشترک می‌خواهند و نیازمند هم‌مسئلگی‌اند. تا این فهم مشترک صورت نگیرد، نهادهای حکمرانی کار خودشان را می‌کنند، نهادهای علمی ـ تخصصی کار خود را و نهادهای مدنی هم کار خود را. ما معمولاً به‌دلیل ناتوانی‌هایی که از آینده داریم به گذشته پناه می‌بریم؛ مدام در یادبود حوادث و تحلیل گذشته‌ایم ولی آینده‌نگری کار بسیار سختی است. آینده‌پژوهی برای مسائل ایران که در موسسه رحمان هم دنبال می‌شود، کار بسیار خوبی است و به نظر من اگر این ترمینولوژی، موضوع نهادهای مدنی شود افق‌گشاتر است.»

خانیکی در ادامه گفت که از منظر ارتباطات بحران، ما با چند موضوع مهم روبه‌رو هستیم؛ حداقل 10 عنوان را می‌توان برای فکر کردن انتخاب کرد: «اولی، ادراک خطر است؛ چقدر در جامعه ما احساس خطر وجود دارد؟ هم در حکمرانی، هم در حوزه مدنی و هم تخصصی؛ یعنی چقدر مردم خطر را جدی می‌گیرند؟ شما ببینید که مثلاً سیل گلابدره آمد، در تابستان هم بود و وجدان جامعه را حساس کرد ولی به دو سال هم نرسید که باز هم کنار رودخانه گلابدره، ساخت‌وسازها شروع شد.

مسئله دیگر، آگاهی عمومی است که باز کار نهادهای مدنی زیاد است. مردم باید چه چیزی درباره بحران بدانند؟ از منظر ارتباطات بحران، توسط چه رسانه‌ها و مسیرهایی باید آگاهی انجام شود؟ سرمایه اجتماعی هم مهم است؛ اگر همبستگی اجتماعی و مشارکت نباشد، نمی‌شود خیلی از کارها را کرد. براساس گسست اجتماعی، امکان ندارد اعتماد مردم را جلب کرد. اعتماد جامعه به کمک‌رسانی‌ها باید مورد مطالعه باشد.»

او در ادامه گفت: «درباره زلزله‌ها باید مطالعات تطبیقی انجام شود؛ سوال این است که درباره زلزله بم، چقدر مطالعه تطبیقی انجام شد؟ در همین سرپل ذهاب سلبریتی‌ها وارد شدند، باید دید نسبت آنها با نهادهای کمک‌کننده چه بود؟ آثار روانی ناخوشایندی که زلزله بر افراد می‌گذارد مهم است. گروه‌های آسیب‌پذیر و کودکان چقدر از این منظر بررسی شده‌اند؟ مسائل نوپدید دیگری هم در جامعه ما به وجود آمده است که باید نسبت همه را با هم در نظر گرفت.

تاثیر بحران‌ها بر معیشت، اشتغال و کار هم مهم است. در جامعه ما مطالعات اجتماعی نشان می‌دهد که فردیت، نهادمندی و زیست جمعی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. ارتباطات بحران، وجه رسمی دارند و باید دید چگونه می‌شود با جامعه گفت‌وگو کرد و چگونه جامعه با حکومت می‌تواند گفت‌وگو کند.»

 

این گزارش به قلم الناز محمدی در شماره ۶۴۹ روزنامه هم‌میهن منتشر شده است. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات مرتبط
اشتراک گذاری