نشست «زیست انتقادی، گفتوگو، مای جمعی»
نشست «زیست انتقادی، گفتوگو، مای جمعی» در موسسه رحمان با حضور هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، مینو مرتاضی، فعال حقوق زنان و اردشیر منصوری، دانشآموخته فلسفه علم برگزار شد. در این نشست به اهمیت گفتوگو و اثربخشی آن در کنار آنچه در حوزه زنان نیازمند تغییر است اشاره و در نهایت اهمیت نقادی گفتمان حاضر جامعه مطرح شد. گزارش «پیام ما» از خلاصه سخنرانیهای این نشست پیش روی مخاطبان است.
گفتوگو طرفین برابر لازم دارد
| هادی خانیکی |
| استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی |
دو سوال را موسسه «رحمان» مطرح کرده که باید به آنها پاسخ داد. پرسش اول این است که وقتی در مورد نسل جدید و نسل جوان صحبت میکنند، به نسل جدید و «شهروند جهانی بودن» اشاره میکنند. شهروند جهانی بودن چیست و چه مزایا و مشکلاتی را به همراه دارد؟ پرسش دوم به این موضوع برمیگردد که در این جنبش همه طردشدگان به میدان سیاست بازگشته و سعی دارند عرصه عمومی را پس بگیرند. سوال این است چگونه این طردشدگان میتوانند به رسمیت شناخته شوند؟ و چگونه خود معترضان میتوانند تکثر خود را به رسمیت شناخته و با یکدیگر گفتوگو کنند.
برای پاسخ به زیست انتقادی باید به سوال دوم پاسخ داد. جامعه ایران در یک زیست انتقادی و جنبش اعتراضی به سر میبرد اگرچه سرشت این اعتراضات میتواند با هم متفاوت باشد. همه گویا اعتراض دارند و از اینکه دیده نشدند به فغان آمدند، ولی این موضوع بین اقشار مختلف متفاوت است. آیا میتوان نتیجه گرفت که بخشی از این زیست انتقادی متاثر از فضاها و زیست جهانی باشد؟ برای پاسخ دادن به آن باید گفت که در مورد جنبش اعتراضی کنونی سخن زیاده گفته شده؛ هم در داخل کشور و هم در خارج، هم توسط اقتصاددانان، جامعهشناسان، روانشناسان، فعالان مدنی و غیره. اغلب اینها در مرحله فرضیه و ایدهپردازی است تا اینکه مبتنی بر دادههایی از میدان باشد.
عنوانی که من به این اعتراضات میدهم «جنبش نادیدهگرفتهشدگان» است. کسانی که به رسمیت شناخته نشده بودند، دارند خودشان را اثبات و تقاضاهای خود را ابراز میکنند. نقطه مشترکشان این است که همه غافلگیر شدهاند اگرچه جای غافلگیری وجود ندارد. چرا که این تغییرات، حداقل از نزدیک به 30 سال پیش در مطالعات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی که در ایران انجام شده با دو مشخصه است. این دو مشخصه شامل این موارد است: 1- سفارشدهنده همه اینها دستگاههای مسئول دولتی هستند 2- توسط برجستهترین محققان کشور انجام گرفتهاند. به عبارت دیگر این تغییرات سی ساله باید در دو جا دیده میشد؛ در مکانهای علمی و مکانهای سیاستگذاری و مدیریت. در هر دو متاسفانه دیده نشد تا وقتی که قضیه مهسا امینی رخ میدهد و در ماههای گذشته همه را متوجه خود میکند.
با توجه به اینکه حالا به آن توجه شده باید دید وجه اشتراک این زیست انتقادی چیست. برای سادهتر شدن موضوع به نظر من وجه اشتراک، دیده نشدن است. در اشتغال، تحصیل، تصویب مقررات حقوقی و غیره میتوان این دیده نشدن را مشاهده کرد. طبیعتا فرد اگر دیده است رسانه داخل برای او مرجعیت ندارد، وارد فضای مجازی میشود و متاسفانه در اینجا توازن رسانههای داخلی و خارجی بهم خورده است. پس بعد از ویژگی اول این جهان زیست انتقادی، یعنی دیده نشدن، اگر بتوانیم به رسمیت شناخته شدن را حل کنیم، گفتوگو را هم میتوانیم حل کنیم. گفتوگو طرفین برابر لازم دارد.
«اکسل هونت» معتقد است لازمه شکلگیری گفتوگو به رسمیتشناسی است و از اخلاق به رسمیتشناسی حرف میزند. رابطه «من» و دیگری برای اینکه به «ما» تبدیل شود نیازمند دیگرپذیری است. اینکه کاری کنیم رقیب ما نتواند حرف بزند، این گفتوگو نیست و اکسل هونت گفتوگو را فراتر از کنش ارتباطی میبیند. دستاورد جنبش اعتراضی تاکنون، به رسمیت شناخته شدن بوده است.
جامعه ایران بر اساس تغییرات 30 ساله گفته شده به جامعهای رسیده که این سه ویژگی را دارد: متکثر، متفاوت و سیال است. نتیجه این سیال بودن، فرصت و تهدید با هم است. زیرا سیالیت اگر از مجراهای مدنی پیش رود جامعه را قوی میکند و جامعه قوی میتواند با حکومت حرف بزند. گفتوگو با قدرت رابطه مستقیم دارد. گفتوگو یعنی اثربخشی نه مذاکره و نه محدود به عرصه سیاست. در گفتوگو شنیدن مقدم است بر دیدن. اخلاق، عقل و قانون عناصری است که باید در گفتوگو به آن توجه کرد. نگاه اکسل هونتی به گفتوگو با توجه به شرایط امروز ما، نگاه مناسبی است. باید توجه داشته باشیم که دوگانهسازی از سوی دولت، نخبگان و جامعه مدنی خطرناک است و راه را برای گفتوگو میبندد. به این ترتیب نباید نیروهای میانجی را از جامعه حذف کرد. من آینده را روشن میدانم زیرا لحظات افول و بحران، لحظات روشنی و فرصت نیز است و مای جمعی باید شکل بگیرد و همه باید در آن مشارکت کنند.
گفتمان سوم حول جنسیت شکل گرفته است
| مینو مرتاضی
| فعال حقوق زنان |
آیا با کم شدن از شدت اعتراضات، گفتمانی شکل گرفته است؟ باید گفت که بله، پای گفتمانی سوم به میان آمده است. مرگ مهسا امینی، برای به حاشیه راندهشدگان نمادی برای آنچه بود که از سر میگذرانند. همچنین تنوع مطالبات این اعتراضات به نحوی بود که هرگز آن را تجربه نکرده بودیم. به گفته مقامهای رسمی، 85 درصد کسانی که با این اعتراضات همراه شدند چه کسانی که در خیابان بودند و چه کسانی که به خیابان نیامدند؛ با این اعتراضات همدل و از وضع موجود ناراضی بودند. این خود نشاندهنده این است که نمیشود این همه نارضایتی وجود داشته باشد اما گفتمانی ساخته نشود.
آیا اعتراضات این توان را داشت که به یک گفتمان نوع سوم بدل شود؟ نمیتوان بدون توجه و قیاس به آنچه بر جنسیت زنانه پیش از انقلاب و امروز رفته به راه سومی رسید. یادآوری آنچه بر زنان رفته است همانطور که «آگامبن» به نقل از «بنیامین» میگوید میتواند آنچه ناکامل اتفاق افتاده را در ذهن کامل کند و آنچه ناقص است را از نقصهایش بزداید. گفتمان جنسیت پیش از انقلاب از مشروطه به بعد، به دنبال نوعی گفتمان نوگرایانه است. وقتی مشروطه به بنبست میرسد گفتمان نوگرایانه نیز از وجه درونزای خود خارج میشود و به سمت وجهی برونزا گام بر میدارد. عاملیت نوگرایی یک ملت به شخص شاه تحویل داده میشود و او هر چیزی را در قالب یک امتیاز تقدیم میکند و همین اتفاق در حوزه جنسیت نیز به وقوع میپیوندد و نوگرایی و مدرنیته با تن زن و مرد ارتباط برقرار میکند و نه با اندیشه. نتیجه اینکه در حوزه روشنفکری نیز نوعی ترجمهاندیشی به جای تولید پا میگیرد و مولفههای اصلی مدرنیته مثل آزادی، به رسمیت شناختن فردیت و عقلانیت اساسا مطرح نمیشود. در گفتمان جنسیت هم تن زن مطرح میشود. شاه در سادهاندیشی ساختاری عایدی نفت را میدهد و لباس اروپایی وارد میکند همان داستان کشیدن پوشش از سر زنان به میان میآید و تصور میشود زنان میتوانند با صرف تعویض لباسهای مرسوم، ویترین نوگرایی باشند. پس از انقلاب نیز همچنان همان گفتمان پدرسالارانه مطرح است. گفتمانها از هم تاثیر میپذیرند و گفتمان جنسیت متاثر از گفتمان انقلاب قرار گرفت. پس از انقلاب با وجود اینکه افراد خودشان انتخاب کردند که چطور پوششی داشته باشند اما گفتمان جنسیت باز هم با محور زن انقلابی مسلمان، تنانه شد. [در این سالها] استراتژی زن برای زن، ارزشهای زنان را خواه ناخواه وارد جهان اجتماعی میکند که در عرصه سیاست، هنر و ورزش و… هم وارد میشود و فقط آنهایی که از این گفتمان پیروی میکنند، میتوانند پیشرفت کنند. چنین گفتمانی آنهایی را که خودشان توانمند شدهاند، دچار تعارض نقش میکند.
در گفتمان «سازندگی» پس از جنگ وقتی میخواستند فضا از رخوت آن سالها خارج شود، شعار دادند که زنان میتوانند با کت و شلوار تردد یا دوچرخهسواری کنند و باز هم زنان ابزاری برای شادسازی و زیباسازی فضا شدند بدون اینکه نقشهای کلیدی داشته باشند. با کنار رفتن دولت اصلاحات و روی کار آمدن دولت اصولگرا، زنان دوباره به حاشیه رانده میشوند و زنی که به دنبال احقاق حقوق و انتخاب سبک زندگی خود است، به تمسخر گرفته و به یارکشیهای جناحی تقلیل داده میشوند. گفتمانها، همه سویههای ایدئولوژیک دارند و نمیتوانند تماما بر عینیت استوار شوند. به همین دلیل اینکه تصور کنیم گفتمان سکولار نشانی از سنت ندارد، جعلی است. گفتمانها بر اساس عینیت موجود است که زن مورد نظر را بازنمایی میکند و در این بازنمایی است که به قدرت نیاز دارند تا رژیم حقیقت خود را بسازند. بنابراین گفتمان سوم از سنت و مدرنیته چیزی را خواهد گرفت و با هم ادغام میکند. گفتمان در خلاء به وجود نمیآید بلکه با تکیه بر سویههای ایدئولوژیک خاص خود، راه سومی را بر اساس ارزشهای خود میسازد و داوری را بر همین اساس نقایص و کمالات زنی که میخواهد، نشان خواهد داد. اگر دال مرکزی در گفتمان جنسیت، پدرسالاری و عاملیت با پدر است و آن را از زن و مرد انقلابی دریغ میکند؛ مانند ابژههایی فاقد سوژگی که تحت عاملیتی هستند و نمیتوانند خودشان حق انتخابی داشته باشند.
در این نقطه است که زنان تا زمانی مورد تایید هستند که تحت اقتدار و گفتمان رسمی عمل کنند. اما اعتراضات اخیر نشان داد که زنان خواهان بازنمایی در مقام سوژه بدنمند و نه الزاما تنانه و دارای عاملیت در همه ابعاد جهان اجتماعی هستند. گفتمان سوم باید از تضادها بیرون کشیده شود و با بدن و اندیشه زنان گره بخورد و مجموعهای از اندیشهها و باورهای زنان را گرد آورد تا به تولید دانش برسد و این دانش را در خدمت جنسیت و سایر نیروهای حذف شده قرار دهد. این گفتمانِ تازه، نه تنها زنان را بلکه سیاست را باید بر پایه اخلاق مراقبت و نهاد مدنی دوباره بازتعریف کند و از سیاست برپایه رقابتهای جناحی بگذرد تا بتواند به طور ایجابی عدالت و برابری را برای زنان و همه جامعه به ارمغان بیاورد.
گفتمان غالب باید به نقد کشیده شود
| اردشیر منصوری |
| دانشآموخته فلسفه علم |
جامعهای که در آن التفات جمعی مختل شود، جامعهای است که در آستانه بحران قرار گرفته است. ما در یک زیست بحرانی به چیزی نیاز داریم که به نظر میرسد که در آن گفتوگوی نقادانه، نقش محوری دارد. بنابراین درباره آنچه در ماههای اخیر از سر گذراندیم باید گفتوگویی شکل گیرد. ما دوست نداریم بحران را ببینیم و با نبردن نامش، تلاش داریم بار خود را سبک کنیم. یک جامعه هشیار مرز بین حادثه، بحران و فاجعه را باید بداند. حادثه، یک اتفاق نامطلوب است که پیش میآید اما زود حل و فصل میشود. بحران زمانی است که آن حادثه به گره بزرگتر و پیامدهای بیشتری میانجامد و فاجعه زمانی است که اثرات نامطلوب یک بحران بدون اینکه مشخص باشد که چه زمانی به پایان میرسد؛ همچنان ادامه دارد. این مثال را زدم تا بگویم جامعه ما گاهی با ندیدن بحران به سمت پاک کردن صورت مسئله و انباشت بحرانهای مغفول گام برمیدارد. وقتی ما چشممان را روی انباشت بحرانها مثل مصرف وحشتناک ذخایر طبیعی و مصرف 80 درصدی ذخایر آبهای زیرزمینی بستیم، طبیعت را به فروپاشی رساندیم. کسانی اینکار را کردهاند که دید بلندمدت ندارند و گویی تنها به امروز فکر میکنند. درکی که انسان و به طور مضاعف زن امروز از حق خود دارد، نقطه مقابل فهم نهادینه شده انسان از فقه سنتی است. به بیان دیگر چیزی متوجه حقوق زن شد که ما پیش از آن نداشتیم. «جان سرل»، فیلسوف زبان در کتاب واقعیت اجتماعی میگوید که نهادهای ما دوگانه هستند، یکی رسمی و غیررسمی. نهاد رسمی تا زمانی که مورد توافق جمع است، به درستی کار میکند اما نهاد غیررسمی مثل نهاد رسمی نیست و به تعلقات و سنتها وابسته است. التفات جمعی است که نهادهای رسمی و بهویژه نهاد غیر رسمی را سرپا نگه میدارد و اصل نیز بر نهاد غیررسمی است. اگر این نهاد، ارزشها و سنتها و تعلقاتش دگرگون شود از قوام سابق خود نیز میافتد.
به نظر من در اعتراضات اخیر با چیزی مواجه شدیم که جان رالز هم مشابه هابرماس گفته بود: چیزی به نام «عقل عمومی» وجود دارد. یعنی عقلانیتی که با وجود تفاوتها که سویههای این تفاوت در حد سکولار-دیندار است که هر دو باید حق داشته باشند عقلانیت خود را برای خیر عمومی به میان بیاورند و از این رو جامعهای موفق است که از ورودیها جلوگیری نکند. اتفاقی که ما با آن مواجهیم، غلبه یک گفتمان حاکمیتی با خوانش سنتی از دین است که حتی در میان دینداران و دینشناسان متکثر نیست. با این گفتمان واحد، ورودی عقلانیتهای متکثر مسدود شده و دیگر عقلانیت عمومی تصمیمگیر نیست. تا حدی که شهروندی که خود را محق میداند محروم از بیان آنچه برای او عقلانی به نظر میآید، است. به این ترتیب تا زمانی که ما بیقدرتان با هم ائتلاف نکردهاند و در جامعه شبکهای شده گفتمان شکل نگیرد، این وضعیت ادامه خواهد داشت. اینجاست که نوعی گفتوگوی طیفی شکل میگیرد و گاهی میان نابرابرها این گفتوگو پا میگیرد که چندان هم با معیارهای گفتوگوی آزادانه و آرمانی تطابق ندارد. کسانی که معترضند نباید منادی نفی گفتوگو باشند بلکه باید فرایند گفتوگو را با هر استدلال و اندیشهای ادامه دهند. هرچند که در این شرایط گفتوگو بعید مینماید اما اگر شرایط گفتوگو رعایت شود، اثری در گفتوگو دارد و مطلوب است. من معتقدم که نهاد مدنی وجود دارد -که هر چند ضعیف است- اما برای میل گفتوگوی مطلوب برابر باید شروطی بگذارد تا گفتوگوی نقادانه شکل بگیرد. ما گفتوگوی نقادانه را یاد نگرفتهایم ولی باید آن را تمرین کنیم. همانطور که گلاسر میگوید برای گفتوگوی نقادانه باید به این چهار شاخص توجه کنیم. اول نگرش نقادانه و معطوف به حقیقت نه مچگیری، دانش و مغالطهشناسی، مهارت و در نهایت تلاش باید ادامه داشته باشد. ما قطعا در بحرانی اجتماعی و سیاسی هستیم چه بخواهیم و چه نخواهیم و تا زمانی که گفتمان غالب به نقادی کشیده نشود و دوباره به التفات جمعی نرسیم، نمیتوانیم از این بحران بگذریم.
گزارش نشست «زیست انتقادی، گفتوگو، مای جمعی» در شماره 2495 روزنامه پیام ما منتشر شده است.
* فایل تصویری نشست «زیست انتقادی، گفتوگو، مای جمعی» در آپارات بارگذاری شده است.