نخستین نشست «جایگاه عدالت در سیاستگذاری اجتماعی»
نخستین نشست از مجموعه نشست «جایگاه عدالت در سیاستگذاری اجتماعی» با دو عنوان «پیوست عدالت و فقر آموزشی» و «آیا تمرکزگرایی آموزشی عادلانه است؟» با حضور دکتر احمد میدری و دکتر سید مهدی یوسفی ، اول آذر 1400 در موسسه رحمان برگزار شد.
آیا تمرکزگرایی آموزشی عادلانه است؟
نشست توسط دکتر یوسفی با عنوان «آیا تمرکزگرایی آموزشی عادلانه است؟» آغاز شد. ایشان بحث خود را با مطرح کردن پدیدهای در نظام آموزشی ایران شروع کردند که منجر به ایجاد مسائل لاینحل گردید است. این مسئله چیزی جز تمرکزگرایی نیست که با عدالت در تضاد و تناقض قرار دارد. همین مسئله منجر به ایجاد نظام آموزشی غیرعقلانی در ایران شده است که نه تنها عقلانیت ابجکتیو بلکه عقلانیت سوبژکتیو نیز دارا نیست. به گفته ایشان عقلانیت در تعریف ساده آن عبارت است از استفاده از ابزارهای مناسب برای رسیدن به هدف. به گفته یوسفی از ساخت آموزشی تا اسناد برای توسعه و تحول آموزش، یک دلیل روشن برای نبود هدفگذاری در نظام آموزشی است که مسئله بنیادین را ایجاد کرده است.
سابقه تاریخی تمرکزگرایی در آموزش
سپس برای توضیح دقیق علت شکلگیری این مسئله، نگاه تاریخی اتخاذ کرده و اهداف آموزشی را از دوران ناصرالدین شاه تا کنون مورد بحث قرار داد. بنا به گفته دکتر یوسفی، شروع نظامهای آموزشی نوین در ایران با دارالفنون، با هدف نیروی کار و متخصص بوده است. به عبارتی دیگر پرورش نیروی معین برای کارهای معین که عقلانیت ابجکتیو و سوبژکتیو داشته است. که با به کارگیری این نیروهای آموزش دیده در مناسبات نظامی و سیاسی میتوان آن را دید. در دوران رضاشاه این مسئله برد بیشتری پیدا کرد که جهل مسئله اساسی است نه نیروی متخصص که جرقه آن از انقلاب مشروطه و مشکلات حاصل از آن چون دامن زدن به بحران و بینظمی آغاز شد. در بحث آموزش این دغدغه و مسئله را ایجاد شد که هدف آموزش باید تربیت و آموزش عمومی باشد.
هدف سومی هم از اواسط رضاشاه تا اواخر آن پیدا شد که میتوان از آن با عنوان تولید دانش نام برد. تولید دانش در رشتههایی مطرح شد که ایرانیان خود را متولی آن رشتهها در جهان میدانستند؛ به همین دلیل اولین مقطع دکتری برای ادبیات فارسی ایجاد شد و به تدریج در سایر رشتهها نیز رشد کرد. به نظر میرسد این سه هدف همچنان در بحثهای نظام آموزش در ایران وجود دارد، در حالیکه امروزه با مراجعه به سند تحول بنیادین آموزش و پرورش متن به روشنی از نظر هدفگذاری پا در هوا بوده و هدفگذاریهای بسیار متکثر انجام میدهد. همچنین به ظاهر به نظر میرسد هدف اساسی این سند آموزش عمومی است اما با دقیقتر شدن میتوان فهمید که هدف، نه آموزش عمومی بلکه توسعه فرهنگی است که در ایران تاریخ معین خود را دارد و آغاز آن به دهه 1340 باز میگردد که برای توسعه فرهنگ خاص به وجود آمد و همچنان نظام آموزش دنبالهرو این هدف است.
چرا نتوانستیم در مورد هدف در نظام آموزشی صحبت کنیم؟
یوسفی پس از بحث تاریخی در ارتباط با اهداف نظام آموزشی در ایران، بحث خود را با سوال دیگری ادامه میدهد «چه شد نتوانستیم در مورد هدف در نظام آموزشی صحبت کنیم؟». به عقیده ایشان، شکل خاص تمرکزگرایی وزنی پیدا کرده است که امکان فکر کردن به هدف را در ساختار آموزشی ایران نمیدهد. نقطه آغازین تمرکزگرایی در نظام آموزشی ایران از دوران مظفرالدین شاه شکل گرفت. مدارس ابتدایی ایران خارج از نظارت دولت و از طرف نهادهای مردمی ایجاد و گسترش یافتند. تا اینکه در این دوران توسط دولت قبضه شد و زیر نظر دارالفنون درآمد. با این وجود مدارس ملی در ایران رشد بالایی داشتند و دولت توانایی کنترل آنان را نداشت، بنابراین برای تسری کنترل خود، برنامه آموزشی یکدست را به آنان تحمیل کرد تا بتواند استانداردهای آموزشی را در کشور مشخص کند. این یکدستسازی تنها از طریق معرفی سرفصل انجام شد و انتخاب متن درسی بر عهده مدارس بود.
در دوران رضاشاه با تغییر هدف، شکل تمرکزگرایی تغییر کرد. در دوران رضاشاه یک دوره آموزشی طولانی مدت از دبستان تا آخر دانشگاه وجود داشت که این دوره نه تنها به دلیل طولانی بودن بلکه به دلیل صرف بودجه زیاد به آموزش مورد توجه نظام قرار گرفته بود. به همین دلیل تمایز مقاطع مختلف آموزشی ایجاد گردید. دوره مقدماتی سعی در تربیت عمومی داشت و دوره تحصیلات عالی نیز تخصص در زمینه مورد نظر به دست میآوردند. در بین این دو مقطع، مقطع متوسطه ایجاد شد تا مانند پلی، افراد را از فرد معمولی به فردی که وارد تحصیلات عالیه میشود تبدیل کند. از آنجایی که هدف از دوره ابتدایی تربیت عموم بود، برای اولین بار برای دبستانیها کتاب یکدست منتشر شد، ولی برای مقطع متوسطه و عالیه به دلیل تفاوت در نوع آموزش این اتفاق رخ نداد.
در دهه 40، با گسترش افکار جدیدی چون «همه افراد حق دارند شغل مناسبی پیدا کرده و استعدادهایشان را شکوفا کنند بنابراین دولت باید از تمامی ایرانیان حمایت کند تا وارد مدرسه شوند» یکدستسازی کتب تا دبیرستان هم گسترش یافت، هر چند مورد بحث بسیاری قرار گرفت. برخی از مخالفین این طرح برخی از قبل در حوزه آموزشی و سیاستگذاری بودند و عنوان کردند متوسطه اصلا جز آموزش عمومی نیست، بنابراین جز هدف به حساب نمیآید. عدهای دیگر هم روشنفکران بودند که آن را برآمدن استبداد در ایران میدانستند. همزمان با این تغییر، دو تغییر دیگر در نظام آموزشی رخ داد؛ نخستین تغییر آغاز آزمون سراسری به نام کنکور بود و دیگری تمایز وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالی بود که به دلیل وجود کنکور امکان گفتگو با یکدیگر را نداشتند و دو نظام متفاوت شکل گرفت. از این لحظه به بعد عقلانیت به لحاظ ساختاری ناممکن شد. در دهه 40 نقدهایی برای کنکور وارد میشود که تا امروز نیز همچنان این نقدها پابرجاست:
- تست چیزی را نمیسنجد.
- اتلاف منابع: آدمها در رشتههایی درس میخوانند که برای آن برنامهریزی نکردهاند. از طرفی دیگر تا پیش از این تعداد زیادی محصل متوسطه تولید شده حال این شرایط به دانشگاهها نیز بسط مییابد.
- کنکور دانشآموزان را با علم بیگانه میکند و مدرکگرایی را رواج میدهد.
این شرایط منجر شد تا در دهه 1350، به روشنی گفته شود که غولی از کنکور ایجاد شده که حل آن بسیار دشوار است. باید مشخص شود هدف از آموزش و به خصوص متوسطه در ایران چیست؟ در همین راستا برخی معتقد بودند باید تعداد قبولی دبیرستانها را کم کرد، اما شعارهایی شکل گرفت که مانع از این کار شد. شعارهایی چون «باید نظام آموزشی به همه افراد فرصت برابر برای ورود به آن را بدهد». به تدریج نیروی تربیت شده دچار بحران تصمیمگیری شدند که با مدرک و تخصص به دست آمده باید چه کاری انجام دهند؟
یکدستسازی آموزش بدون توجه به محل زندگی
تفاوت دیگری که نظام آموزشی تمرکزگرا با نوع قبل خود ایجاد کرد، یکدستسازی آموزش بدون توجه به محل زندگی بود. تا پیش از این، نوع آموزش برای شمال کشور با مناطق کویری متفاوت بود اما تمرکزگرایی بیتفاوت به تنوعات به بهانه عدالت، وارد نظام یکدست شد. که نتیجه آن امروزه شرایطی است که افرادی که پولدارتر و سرمایه اجتماعی بالاتری دارند، در کنکور به مراتب موفقتر هستند. این کنکور که با شعار عدالت ایجاد شد، امروزه به واسطه شعار برابری در فرصتها عملا نابرابری تولید میکند. این ساخت کلی میخواهد برابری را از طریق توتالیتاریسم نهادی ایجاد کند، یعنی از طریق دخالت حداکثری در محتوا و ساختن فرمهایی که به این واسطه که اساسا ربطی به زندگی و محلهها ندارند، اما این امکان را پیدا میکنند ملی و سراسری شود که به ظاهر عدالت فرمالی را ایجاد میکند، اما در واقع بهرهبرداری از این فرمها در عین ایجاد نابرابری، چشم ما را نیز بدان میبندد.
تمرکزگرایی با مداخله دولت متفاوت است
پس از اتمام سخنان دکتر یوسفی، دکتر میدری سخنان خود را در جهت ادامه بحث پیشین ادامه داد. ایشان سخنانش را چنین آغاز کرد که هر جامعهای هم به تنوع احتیاج دارد و هم به یکدستی. امروزه در حوزه آموزش عالی، تنوع به شدت رخ داده است و با هر محتوا میتوان مدرک گرفت. آموزش عمومی 400 سال قبل از ایران در کشورهای دیگر به صورت اجباری درآمده بود با وجود ایجاد درجهای از تنوع و تکثر با دادن قدرت به دولتهای محلی، همواره استانداردهایی توسط دولت مرکزی برای آن تعیین میشد و تعیین میشود. استانداردهایی چون آزمون تافل و… نمیتوان خواهان خروج کامل دولت از نظام آموزشی شد و در هیچ کجای جهان هم خروج کامل دولت از نظام آموزشی به چشم نمیخورد، زیرا وظیفه دولت کنترل استاندادها است.
در ایران به دلیل ضعف دولت، آزادی عمل بسیار بالایی در نظام آموزشی به چشم میخورد به خصوص در نظام آموزش عالی که نه دولت برای تربیت نیرو، استانداری تهیه میکند و نه مانند غرب، بازار توسعه یافتهای وجود دارد که منجر به ایجاد استاندارد گردد. شاید خروج کامل دولت از نظام آموزشی در کشورهایی با بازار پیشرفته امکانپذیر باشد، اما در ایران چنین نیست و به آنارشی منجر میگردد. امروزه به دلیل شکاف بالایی که بین گفتمان دولتی و مردم وجود دارد، همواره این دو یکدیگر را نقد میکنند که به ضرر هر دو طرف است.
میدری ادامه داد وقتی وارد سیاستگذاری میشویم باید استراتژی مذاکره و چانهزنی را پیش گیریم نه تغییر ساختار. این استراتژی تنها از طریق حضور در چارچوب ساختار و انتخاب از بین گزینههای موجود ممکن میشود. وقتی رهبر انقلاب از پیوست عدالت سخن میگوید باید آنچه در این زمینه راهگشا است مطرح شود.
در حالی که به عقیده میدری، بحث مطرح شده توسط یوسفی پست مدرن بوده و منجر به فروپاشی نظام آموزشی در ایران میگردد؛ یوسفی از تمرکزگرایی سخن میگوید، این در حالیست که قدرت دولت در دو مقطع ابتدایی و دانشگاه از بین رفته و تنوع و آزادی زیادی ایجاد شده است. امروزه با مداخله کم دولت در نظام آموزشی، افرادی که قدرت اقتصادی بالایی دارند میتوانند تمامی مقررات را زیر پا گذارند. در حالی که باید دغدغه تنوع در کنار دغدغه نظم مطرح شود. ابتدا دولت نظمی را ایجاد کند و سپس تنوع و آموزش دموکراتیک از دل جامعه مدنی ایجاد گردد.
تمرکزگرایی با مداخله دولت متفاوت است
پس از اتمام پاسخهای دکتر میدری، دکتر یوسفی بار دیگر به نقدهای ایشان پاسخ داده و چنین مسئله مورد را نظر را صورتبندی کرد. تمرکزگرایی با مداخله دولت متفاوت است. دولت بایستی در بهداشت و تأسیسات زیربنایی و آموزش مداخله کند، این مداخله نباید تمرکزگرایانه باشد. کنکور امروز مسئله است، زیرا دانشآموزان به جای آموزش بیشترین دانش عمومی در سه سال دبیرستان، در گاج و قلمچی به تستزنی مشغول میشوند و وقتی وارد دانشگاه میشوند هیچ کتابی نخواندهاند. با وجود نبود نظارت در مدرسه، اما از لحظه ورود به مدرسه تنها مسئله، کنکور است. میتوان آزادی عمل داشت اما زمانی معلم، مدرسه و دانشآموز موفق است که در مسیر کنکور گام بردارد.
از سویی دیگر همواره دو مسئله در جامعه ایران وجود داشته و مانع اصلاحات میشده است. اولین مسئله آنارشی هراسی است که بالافاصله پس از مشروطه رخ داد که یوسفی آن را جمهوری هراسی نام مینهد. دومین مسئله بیان این نکته است «که برای ما خوب نیست. ما در جامعهای زندگی میکنیم که برای ما مناسب نیست» این دو عامل همواره از قدرت و اقتدار دولت دفاع میکند.
ضعف دولت در ایجاد استاندارد
این بحث با پاسخگویی دکتر میدری ادامه پیدا کرد. به گفته ایشان آزادی و نظم باید با هم باشند. در مشروطه دنبال از بین بردن تنوع بودند و سعی در ایجاد یکدستی کامل داشتند. اما امروزه مسئله ما، مسئله تنوع نیست بلکه مسئله دولت ضعیفی است که توانایی ایجاد استاندارد و تحقق اهدافش را ندارد که راه حل آن نه تمرکز و نه تنوع میباشد. وقتی از مداخله دولت و نظم سخن میگوییم تنها از حفظ امنیت صحبت نمیکنیم بلکه در همه حوزهها دولت باید نقش تنظیمگری داشته باشد. نباید بخشی از واقعیت را پررنگ کرده و به آن توجه کرد و بخش دیگر آن که دولت ضعیف در ایجاد استاندارد و تنظیمگری نادیده گرفت.
یوسفی بار دیگر افزود بین استانداردیزه کردن و تمرکزگرایی تفاوت وجود دارد، باید به این تفاوت توجه کرد. مسلما حضور دولت به عنوان نیروی نظمدهنده و استانداردیزه کننده باید وجود داشته باشد، ولی تمرکزگرایی شکل متفاوتی است که مسئله اساسی امروز ماست. کنکور نه مشکل دهه هشتاد بلکه از ابتدا مسئلهساز بوده است. گاج و قلمچی از دهه هشتاد شکل گرفتند اما نمیتوان تاثیر مکانیزمهای سرمایه تا پیش از آن در دهه 60 و 50 را نادیده گرفت. پروژه یکدستسازی کتابها به دلیل حمایت انتشارات و بانک ملی بوده است که بیربط با شیوه عمل گاج در جامعه امروزی ما نیست.
دکتر میدری پاسخ خود را چنین ارائه میدهد که در شرایط کنونی ایران اگر این نظام متمرکز ضعیف از بین رود، یک فاجعه رخ میدهد. مگر اینکه دولت آزمونهای سراسری ایجاد کند که بتوان شکاف آموزشی را از این طریق اندازه گرفت. آیا در پایان هر سال تحصیلی دانشآموزان مباحث مرتبط با مقطع تحصیلیشان را آموزش دیدهاند. اجازه تنوع تنها با ایجاد استاندارد دولت امکانپذیر است. در حوزه سیاستگذاری با قاعده کلی روبرو نیستیم باید راه حلهای جزیی و قابل آزمون ارائه داد.
یوسفی مسئله محوری سخنان خود را سوال اساسی بحث قرار داد و از دکتر میدری پرسید نظر شما در مورد هدف نداشتن نظام آموزشی چیست؟ در شرایطی که حتی امکان و توان فکر کردن به هدف وجود ندارد چگونه میتوان از راهکار سخن گفت؟
میدری پاسخ داد هدف را امروزه در نظام آموزشی کشور گروههای ذینفع دیکته میکنند، این در حالیست که بخشی از جامعه از این هدفگذاری آسیب میبینند. راه حلی که در این شرایط میتوان داد به توجه به شبکهای از کسانی برمیگردد که روی مسائل آموزش و پرورش کار میکنند و اسیر نظام اداری نیستند. این گروهها باید لیست مسائل اساسی خود را ارائه دهند و مشخص شود چگونه میتوان از نظام سلسله مراتبی تصمیمگیری به نظام سیستم ادارهای شبکهای تبدیل شد. تغییر به یکباره نظام آموزشی قدیم به جدید در دوران احمدینژاد که بدون هدف خاصی انجام شد به دلیل بیقدرتی جامعه ایران است که نتوانست ائتلافهایی را ایجاد کند و به نقد و بررسی موضوع مربوطه بپردازد. این بیقدرتی باعث شده هر هدفی را تعیین کنیم جامعه امکان پیشبرد آن را ندارد.
یوسفی در این مورد با میدری هم نظر بود و عنوان کرد مسئله اصلی ما بیقدرتی و عدم دموکراتیک بودن جامعه ایران است که دوباره سوال تمرکزگرایی را برای من مطرح میکند. زیرا توجه به گذشته، متوجه میشویم که تا پیش از دهه 40، دانشگاهها مستقل از دخالت دولت بودند و علت اصلی آن شورای دانشکدهها بود که شورای دانشگاه را میساخت و اجازه جذب و یا اخراج هیات علمی تنها به دلیل ارتباط با نظامی سیاسی را نمیداد و دانشگاه استقلال داشت، اما با ادامه تمرکزگرایی این استقلال از بین رفت. بیقدرتی از ابتدا نبود بلکه به تدریج و به واسطه تمرکزگرایی شکل گرفت.
در آخر میدری به عنوان حسن ختام پایان بحث عنوان کرد پس از مشروطه و در دوران رضاشاه، سیاستمداران متوجه شدند که بازار و روحانیت توان ساقط کردن حکومت را دارد، پس تمرکز را ایجاد کردند. پس از انقلاب نیز، جمهوری اسلامی از قدرت دانشگاه آگاه بود و ابزارهای کنترلی با تصمیمگیری جمعی حکومتی انجام میشود در حالیکه خیلی نقاط دیگر براساس تصمیمگیری فردی انجام میشود. با یافتن این نقاط و سعی در ایجاد تغییرات کوچک در آن میتوان جامعه را به سمت دموکراتیک شدن پیش برد که هم با منافع جامعه و هم با منافع حکومت سازگار است. اگر بتوان این نقاط را پیدا کرد وارد دنیای عملی سیاست میشویم در غیر اینصورت رویکرد خصمانه میتوان اتخاذ کرد و صرفا به نقد سیستم پرداخت. از طرفی، حکومت هم به آن صورت که میخواهد تصمیم میگیرد و این فرایند به نابودی هر دو جهت منجر میگردد.
پایان نخستین نشست «جایگاه عدالت در سیاستگذاری اجتماعی» با پرسش و پاسخ همراه بود که آقای دکتر احمد میدری و آقای دکتر سید مهدی یوسفی به سوالات مطرح شده در راستای بحث فوق، پاسخ داد.
گزارش نخستین نشست «جایگاه عدالت در سیاستگذاری اجتماعی» در شماره 4166 روزنامه شرق منتشر شده است.
برای مطالعه بیشتر در زمینه عدالت آموزشی به نشستهای برگزار شده در موسسه رحمان مراجعه کنید.
* فایل تصویری نخستین نشست «جایگاه عدالت در سیاستگذاری اجتماعی» در آپارات بارگذاری شده است.