یافتههای پژوهش «آیندهپژوهی قومیت در ایران»: غلبهٔ توسعهٔ مرکزگرا، رنج محرومیت را برای اقوام ادامهدار خواهد کرد
با وجود اینکه ایران به تکثر اقوامش مشهور است، اما بیتوجهی به مفهومپردازی عملیاتی در حوزهٔ مفاهیم هویت و اقلیتها متناسب با مناسبات اجتماعی خاص جامعه، آیندهٔ این افراد را با ابهام مواجه کرده است. مسئلهای که مؤسسهٔ رحمان را بر آن داشت که در میز آیندهپژوهی قومیت با حضور پژوهشگران اجتماعی و جامعهشناسان و استادان علوم سیاسی و مطالعات راهبردی به بحث و گفتوگو بنشینند. این نشست که با حضور متخصصان برگزار شد، هدف اصلی خود را پیشبینی سناریوهای پیش روی هویت ملی و راهبردهای بدیل مواجهه با چالشهای احتمالی آینده قرار داده بود. پژوهشگران مؤسسهٔ رحمان در این نشست، یافتههای مطالعهٔ خود از سناریوهای پیش روی قومیتها ارائه دادند و بهعقیدهٔ آنان غلبهٔ توسعهٔ مرکزگرا، رنج محرومیت را برای اقوام ادامهدار خواهد کرد. اما جامعهشناسان حاضر در این نشست در نقد این پژوهش، چالش اصلی ایران در مواجهه با مفاهیم هویتی را وارداتی بودن آنها و فقر نظری دانستند و توصیه کردند که پژوهشگران در وضعیت بیگفتمانی امروز و تقویت شدن سوژهٔ شخصی و مدنی، درک متقدم هویتهای جدید را اولویت قرار دهند؛ چراکه دور از انتظار نیست که در این وضعیت تعارضات و شکافهای قومی سر باز کنند.
پژوهشگران «مؤسسهٔ رحمان» با همراهی «مقصود فراستخواه»، جامعهشناس، پژوهشی را با عنوان «آیندهپژوهی قومیت در ایران» با بررسی ۱۲۰ مقاله و کتاب در سه دستهبندی پژوهشهای تاریخی، نگرشسنجی و مطالعات توسعه انجام داده بودند. این مطالعه در بخش پژوهشهای تاریخی به چگونگی همزیستی و ستیزها در پهنهٔ سرزمینی ایران با رنگوبوی قومیت میپردازد و امکان رد یا تأیید راهبردهای سیاسی را ممکن میکند. اینکه افراد در نسبت خودشان در جایگاه قومی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی نگاهی اسطورهای دارند -که گرچه به آنها در این پژوهش پرداخته نشده- چگونه بر ذهن کنشگران تأثیر میگذارد. همچنین، در بخش دوم این پژوهش، تحقیقات نگرشسنجی را در بافت قومیتی و مذهبی از هویت افراد بررسی شده است. ازآنجاکه بسیاری از این نگرشسنجیها دارای مشکلات عدیدهٔ روشی هستند و در دورههای زمانی مشخص تکرار نشدهاند، نمیتوانند توضیحدهنده باشند. به گفتهٔ پژوهشگران این مطالعه، قسمت سوم این پژوهش که به مطالعات توسعه اختصاص داده شده است، در کنار توجه به بافت قومیتی، تأسیس دولت مدرن و برتریگزینی یک زبان مدرن بخشی از نابرابریها را نشان میدهد. این تحقیقات، امکان بررسی کژکارکردها و کارکردهای آشکار و پنهان روندهای توسعه در ایران را فراهم میکند. «شهاب شهسوارزاده»، کارشناس ارشد جامعهشناسی یافتههای این مطالعه را در این جلسه ارائه داد:
غلبهٔ مرکز به پیرامون و ادامهٔ رنج محرومیت در استانهای مرزی
به گفتهٔ شهسوارزاده، نتایج این مطالعات نشان میدهد که غلبهٔ مدل مرکز – پیرامون در کشور وجود دارد: «به بیان دیگر در استانهای مرکزی توسعه اتفاق میافتد و به پیرامون سرریز میکند. بهطور مثال درحالیکه آذربایجانشرقی بالاترین شاخص توسعه را دارد و هرمزگان از شاخص توسعه بهره کمتری برده، اما قومیت نتوانسته نقشی در توسعهیافتگی بازی کند و با آن الزاماً همبسته باشد.» او توضیح داد: «در توصیف جغرافیای قومیت با تمرکز بر بخش زبانی و سپس تغییرات جمعیتی، نتایج به ما نشان میدهد که بالا بودن نرخ رشد جمعیت در استانهایی که به زبان محلی صحبت میکنند، میزان سخن گفتن به زبان مادری غیر از فارسی را در آینده تولید خواهند کرد.» او دربارهٔ موضوع توسعهٔ انسانی پرداخت آماری به آن اضافه کرد: «توسعهٔ انسانی در این پژوهش از سه زیرشاخص میزان درآمد سرانه، سالهای تحصیل و امید به زندگی تشکیل شده است. توسعهٔ انسانی از حیث مسائل زنان و آیندهنگری دارای کاستیهایی بود که این ضرورت را ایجاد میکرد که از این جهت از شاخص توسعه انسانی زنان و شاخص میزان بیکاری جوانان برای آیندهنگری بهعنوان شاخص مکمل که دارای اهمیت بهسزایی است، در نظر گرفتیم. یافتهها نشان میدهد که قومیت نقش محوری در نابرابری ندارد، ولی استانهای مرزی که با غلبهٔ حضور اقوام مواجهند، از محرومیت رنج میبرند و شاخصهای مکمل نشان دادند که این وضعیت در آینده ادامه خواهد داشت.» به گفتهٔ این پژوهشگر، استانهایی مثل آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، ایلام، چهارمحالو بختیاری، سیستانوبلوچستان، کردستان، کهگیلویهوبویراحمد داری بیشترین میزان سخنوران به زبان غیر از فارسی هستند.
تغییر بافت جمعیتی در آینده
شهسوارزاده دربارهٔ جمعیت این استانها بهویژه دو استان سیستانوبلوچستان و خراسانجنوبی توضیح داد: «این استانها بین سالهای ۷۵ تا ۸۵ رشد جمعیتی افزایشی داشته، اما در سایر استانها بهویژه مرکز و غرب کشور رشد جمعیت روندی کاهشی را طی کرده است. این یافتهها به ما نشان میدهد که اگر این روند با همین رویه ادامه پیدا کند، جمعیت بزرگتری در استانهایی که بافت قومیتی دارند، به وجود خواهد آمد و بافت جمعیتی حال حاضر کشور را تغییر خواهد داد. این درحالیاست که این بیشتر جمعیت ایران در این استانها سکونت ندارند و عمده جمعیت در استانهایی مثل تهران، اصفهان، فارس، خوزستان و خراسانرضوی جمعیت بیشتری را در خود جای دادهاند.»
تمرکز بر توسعهٔ مرکزگرا و بیکاری جوانان در پنج استان
این کارشناس ارشد جامعهشناسی دربارهٔ نقشهٔ توسعهٔ انسانی به این نکته اشاره کرد: «استانهای مرکزی کشور با توسعهٔ انسانی بالاتری مواجهند و درآمد سرانه هم بهتبع در همین استانها بیشتر است. البته استانهای غربی مثل آذربایجانشرقی، کردستان، کرمانشاه، ایلام و خوزستان هم از این درآمد سرانه بیبهره نماندهاند. همچنین، توسعهٔ انسانی در موضوع بهداشت و تحصیلات در مرکز کشور شاخص بالاتری دارد. البته در این دو شاخص آذربایجانشرقی، خوزستان و ایلام استثنا هستند. در نقشهٔ توسعهٔ انسانی زنان هم، مرکز ایران توسعهٔ انسانی بیشتری را تجربه میکند. میزان بیکاری جوانان در سال ۱۴۰۰، هرمزگان، کرمانشاه، کرمان، لرستان و چهارمحالوبختیاری پنج استانی هستند که با بیشترین میزان بیکاری جوانان روبهرویند. بهعبارتی این یافته نشان میدهد که وضعیت توسعهٔ مرکزگرا به پیرامون در سالهای آینده نیز ادامه دارد.»
شکست آموزشوپروش در ایفای نقش در گروههای قومی
این کارشناس با اشاره به سه دسته از انواع سیاستهای قومیتی در ایران تشریح کرد: «ابتدا سیاستهای قومیتی همانندساز هستند که با هدف کاهش اختلافات فرهنگی و ساختاری بین گروههای قومی و در وضعیت آرمانی امیدوار است که بتواند قومیت را بهعنوان ملاک برای توزیع نابرابر ثروت و قدرت، حذف کند. مثال این سیاست را میتوان در همهٔ دورهٔ پهلوی اول و تا حدودی در دورهٔ پهلوی دوم ردیابی کرد. دوم سیاستهای تکثرگرایانه و مساواتگرایانه هستند که گروههای قومی را تبدیل به گروههای زینتبخش سیاسی میکنند که بر سر منافع اجتماعی با یکدیگر رقابت میکنند. نمونههایی از این سیاست را در دورهٔ پهلوی اول و دوم و مشارکت ارامنه بهطور خاص در پروژهٔ دولتیسازی دیده میشود. دستهٔ سوم به سیاستهای تکثرگرایانه نابرابر میپردازد که در جهت بازتولید نابرابری مبتنیبر گروههای قومی بنا شده است. در همهٔ کشورها این سیاستها همواره وجود داشته و در ایران آموزشوپرورش بهعنوان یک اهرم همانندساز وجود داشته و درحالیکه به رشد فردگرایی کمک کرده است، ولی نتوانسته در گروههای قومی مختلف به یک اندازه گسترش پیدا کند و پژوهشها نشان میدهد که دسترسی اقوام به تحصیلات نسبت به اکثریت جامعه کمتر برآورد شده است. همچنین، پژوهشگران معتقدند که سیاستهای بومیگزینی در دانشگاهها منجر به تقویت قومگرایی در دانشگاهها شده است.»
مفهومسازی متناسب با مناسبات اجتماعی
«احسان هوشمند»، جامعهشناس، در نقد این پژوهش گفت که پژوهشهایی ازایندست بهطور آشکار از فقر نظری رنج میبرند، چراکه اساساً مفهوم قومیت با مناسبات اجتماعی ایران سازگاری نداشته و مفهومی وارداتی است. او تأکید کرد که پژوهشگران و دانشگاهیان باید تمرکز خود را بر مفهومسازی متناسب با مناسبات اجتماعی جامعهٔ ایران بگذارند تا بتوانند به اهداف خود در راستای آیندهپژوهی نائل شوند. او معتقد است که مفاهیم وارداتی نیاز به پژوهشهای جدی تاریخی دارد: «فقدان اساسی پژوهشهای آکادمی در ایران امروز، ناتوانی از تولید مفاهیم بومی متناسب با مناسبات اجتماعی داخلی کشور است.» «لقمان ستوده»، فعال سیاسی هم در همین رابطه در نقد این پژوهش به پژوهشگران توصیه کرد که بسترها و زمینههای رنج اقوام را شناسایی کنند تا اینکه فهم این وضعیت را به عوامل بیرونی نسبت دهند و تلاش کنند به تصویری متناسب با واقعیت برسند تا از نگاههای سطحی به مسئلهٔ اقوام و اقلیتها گذر کنند.
بازتولید هویتهای حاشیهای
«سبحان رضایی»، پژوهشگر اجتماعی، هم با اشاره به پژوهشهای خود در زمینهٔ طوایف قومی در ایران گفت: «پس از انقلاب ۵۷ در اصول ۱۲ تا ۱۵ قانون اساسی بهطور مشخص به حقوق اقلیتها اشاره و به رسمیت شناخته شدهاند. باوجوداین، مذهب رسمی کشور، تشیع اثنیعشری تلقی شده است. در این دوره و دورههای پیشین دولت مرکزی، خوانشی خاص و هویت خاصی را از هویت ایرانی ارائه داده که به همان هویت هم امتیازات خاصی را ارائه داده است. از طرف دیگر توسعهٔ صدسالهٔ ما نشان از توسعه در زیرساختهای برق، آب، گاز، سلامت و بهداشت، اینترنت و… دارد که هم گروههای مرکزنشین و گروههای حاشیهای البته نه بهطور متوازن، دسترسی به این زیرساختها داشته باشند. اما وجه دیگر این توسعه، این است که این گروهها بهواسطهٔ این دسترسی امکان چانهزنی بیشتری را نسبت به گذشته پیدا کردهاند.» به گفتهٔ او این توسعه بهواسطهٔ تخصیص دادن نامتوازن منابع به هویتهای مطلوب و حاشیهای سبب شده است در این صد سال با تعارضهای سیاسی متعددی روبهرو بودیم و تجربهٔ انقلاب هم به همین موضوع بازمیگردد: «وقتی یک حاکمیت در یک کشور با تکثر جمعیتی و زبانی و ویژگیهای فرهنگی مختلف روبهروست و انتخاب میکند که به یک هویت خاص امتیاز دهد، برای دیگرانی که بهطور ذاتی این امتیاز خاص هویتی را ندارد، یک جمعیت خودی و غیرخودی تشکیل میشود و غیرخودیها به گروههای حاشیهای تبدیل میشوند.» او تأکید کرد که حاکمیت باید ضمن پذیرش تکثر و کنار گذاشتن چرخهٔ بازتولید هویتگرایی افراطی بر افزایش کارآمدی ساختاری خودش توجه کند تا در آینده بهسختی نیفتد.
ایران در وضعیت بیگفتمانی
«علیاشرف نظری»، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، نیز ضمن اشاره به سر باز کردن بحران هویت در ایران امروز تأکید کرد که ضروری است که در این وضعیت هویتهای جدید مدنی را بهشکل متقدم درک کنیم: «ما با وضع بیگفتمانی روبهروییم و فوریتها، جای ادراک راهبردی را گرفته است. همچنین شکلی از بیآیندگی و از بین رفتن حس تعلق به کشور بین افراد ایجاد شده است. در این بین رسانههای جدید جای اثرگذاری دولتها در موضوع قومیت را گرفتهاند و با سطحیسازی، هویت ملی را هدف قرار دادهاند.» او از قوت گرفتن سوژهٔ شخصی و مدنی گفت و اضافه کرد که دور از انتظار نیست که در این وضعیت تعارضات و شکافها قومی سر باز کند. این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد بود: «ما در حوزهٔ هویت نتوانستهایم تفکر تاریخی و آرشیوی و زنجیرهٔ ارتباطی مؤثر هویتی را در ارتباط با میراثمان تشکل دهیم. این درحالیاست که ملتهای بزرگ و قوی بر شانههای تاریخ خود ایستادهاند.» او همچنین با انتقاد از برنامههای توسعه گفت درحالیکه ما با تکثر اقوام و هویتها روبهروییم، اما در هیچکدام از برنامههای توسعه، چیزی بهنام آیندهٔ هویت مطرح نشده است: «ما بهشکل تاریخی از مفهومپردازی عملیاتی و شاخصسازیشده بهشکل راهبردی در مسئلهٔ هویت ناتوان بودهایم. این موضوع سبب شده است در یک چشمانداز رفتوبرگشتی سند هویت ملی نداشته باشیم. ازاینرو، با تعارضات گفتمانی عدیدهای مواجه شدیم که نسبت تاریخی با آنها نداریم.»
این گزارش به قلم نازنین افتخار در شماره 2734 روزنامه پیام ما در تاریخ21 آذر 02 منتشر شده است.