بهرسمیت شناختهشدن؛ روانشناسی اعتراضات
اشرفسادات موسوی
ریشه این اعتراضات چیست و چرا علیرغم تمام خطراتی که کشور و یکپارچگیاش را تهدید میکند، و با وجود هزینههای سنگین فردی و جمعی، همچنان اعتراض ادامه دارد؟ معترضان چه میخواهند که ارزش این همه هزینه را دارد؟ چرا در حالیکه شعار آزادی سر داده میشود، شاهد رفتارهایی مانند عمامهپرانی هستیم؟ چه فهمی از آزادی میتواند با یک اِلمان دینی به مقابله برخیزد؟
حداقل بخشی از پاسخ به پرسشهای بالا، در گستردگی و تنوع جامعه ایران نهفته است؛ کشوری با اقوام مختلفِ کُرد، تُرک، بلوچ، فارس، لُر، گیلک، مازنی و عرب. کشوری که همیشه به همزیستی ادیان مختلف افتخار کرده و برای اهمیت وحدت شیعه و سنی، هفته وحدت را جشن گرفته است. این تنوع و گوناگونی که میتواند در واژه وطن و هموطن، به وحدت تبدیل شود و نقطه قوت باشد، متأسفانه در سایه سیاستهای نادرست و غیرمتوازن، به ظلم آشکار و ناآشکار، آگاهانه و ناآگاهانه به بخشی از مردمان این سرزمین انجامیده است؛
به لحاظ قانونی تمامی ترکیبهای متفاوتِ این ویژگیهای متنوع جمعیتشناختی (مرکز-حاشیهنشینی، مسلمان-کلیمی-مسیحی، شیعه-سنی، زبان مادری فارسی-غیرفارسی) حق و حقوقی برابر برای زندگی در ایران دارند، اما در عمل اتفاق دیگری افتاده است. برای ادامه بحث، مرکزنشینی، مسلمان و شیعه بودن و به زبان فارسی حرف زدن سبک زندگی غیراقلیت نامیده میشود، غیراقلیت، نه از نظر تعداد، بلکه از نظر میزان رسمیت داشتن در کشور و به همان اندازه بهرهمندی از فرصتها و امکانات.
وقتی که شهرها در مسیر توسعه نامتوازن و به موازات نزدیکی به-دوری از مرکز و همچنین میزان شباهت با سبک رسمی کشور، از سطوح متفاوتی از امکانات برخوردار میشوند، بخش بزرگی از مردم این سرزمین احساس تبعیض و بیعدالتی میکنند. برای مثال، در مورد مذهب، وقتی بخش اعظم مناسبات مذهبی در جامعه بر اساسِ دین اسلام شیعی تعریف میشود، کسانی که با این تعریف رسمی همسو هستند، در ابراز عقاید مذهبی و نمایش اعمال مذهبی خود آسودگی بیشتری دارند و بهراحتی میتوانند از امکانات و فرصتهای ملی، در راستای عقاید و اعمال مذهبی خود بهره ببرند. فرصتها و امکاناتی که اگر نگوییم اصلاً، ولی بهندرت و بسیار محدود به دیگر شکلهای دینداری اختصاص داده شده است، و بنابراین بخشی از مردم این سرزمین، از این منظر در معرض تبعیض قرار گرفتهاند.
در جامعهای که یک نوع خاص دینداری در تریبونهای رسمی ترویج میشود، انتخاب سبک زندگی، نوع پوشش و نوع ابراز شادیها و غمهای مذهبی برای گروهی از دینداران همواره بسیار مهیا و برای دیگری همواره نامهیا است! چنین روندی را در مورد دیگر المانهای سبک زندگی اقلیت نیز میتوان ردگیری کرد که نتیجه در تمامی موارد انباشت هیجانهای منفی مانند ترس، خشم و نفرت در گروه اقلیت، به دلیل اجبار در همراهی با گروه غیراقلیت و نداشتن آزادی واقعی در انتخاب سبک زندگی شخصی است. هیجانهایی که بعضاً خانوادگی تجربه شده، و به همان اندازه، اثرگذارتر و ماندگارتر شدهاند.
بنا بر اصول روانشناسی و تجارب بالینی، هیجانها نقش بسیار مهمی در زندگی ما دارند. معمولاً در فرهنگ عامه و به نفع عقل، هیجان تقبیح میشود، غافل از اینکه تا هیجان با عقلانیت همسو نشود، امکان بهرهبرداری از هیچیک بهنحو کامل نیست. زمانی که سیستم هیجانی درگیر است و تجارب ناخوشایندی دارد، انرژی و تمرکز جاندار را به خود جذب میکند و تا به آن پرداخته نشود، امکان بهرهگیری از سایر سطوح هم فراهم نمیآید.نادیده انگاشتن هیجانهای منفی نیز بدترین راهحل است! نادیدهگرفتن باعث نمیشود هیجان و اثراتش ناپدید شود، بلکه مانند آتش زیر خاکستر همچنان باقی میماند و بقیه سطوح را هم فلج میکند.
در جمعبندی بر اساس این تحلیل، وقتی اعتراضات را برآمده از احساس تبعیض و بیعدالتی و اجبار به سبک خاصی از زندگی در نظر بگیریم، لزوم توجه به هیجانهای ابرازنشده و فروخورده و تجربه مکرر هیجانهای منفی ناشی از آن، در مرکز توجه قرار میگیرد. بنابراین قدم نخست پذیرش واقعی و عملیاتی این تجارب زیسته است؛ بهگونهای که اثرات آن هم در گفتار و هم در عمل بدنه قدرتمند جامعه دیده شود؛ شاید ابتداییترین گام آن، شنیدن صدای اعتراض اقلیت تحت ظلم طی این سالهاست.
متأسفانه هنگام بروز اختلافات داخلی، دشمنان سراپا مسلح رسانهای وارد میدان میشوند و سعی میکنند از آب گلآلود به نفع خود ماهی بگیرند، درنتیجه اعتراضی که در ابتدا با هدفی خاص و بهحق شروع شده منحرف میشود، ولی با توجه به گستردگی، طولانی و پیچیده شدن اعتراضات، به نظر میرسد تا این گام ابتدایی توسط بدنه قدرت برداشته نشود، کار سامان نمیگیرد.
پس از آن، گام اساسی بعدی اصلاح سیاستهای اجرایی کشور برای به رسمیت شناختن سبکهای متفاوت زندگی در ابعاد مختلف است؛ با اصلاح سیاستها و تلاش برای بهرهمندی همه هموطنان، با هر سبکی از زندگی، از فرصتها و امکانات کشور. در همین راستا بهنظر میرسد هرگونه برخورد قهری با اعتراضات، نتیجه عکس در پی داشته باشد.
در پایان لازم است اشاره شود هدف این نوشتار تلاش برای فهم بخشی از مکانیزم پنهان اعتراضات اخیر است، نه مشروعیت بخشیدن به تمامی رفتارهای مشاهده شده طی اعتراضات. لازم است بپذیریم فردی که رفتار هیجانی دارد، لزوماً فرد مقصر ماجرا نیست، میتواند فردی باشد که صدای آرام اعتراضش را کسی نشنیده و حالا برای دیده شدن و جلوگیری از نادیدهگرفتهشدن بیشتر، تصمیم گرفته فریاد بکشد. به دلیل تبعیضها و محرومیتهای سیستماتیک و غیرسیستماتیک این سالیان و هیجانهای ناشی از آن، او نتوانسته از طریقی که غیراقلیت به حق و حقوق و انتخابهایش میرسد، حقوق خود را استیفا کند و حالا در مسیری که بدخواهان و دشمنان لحظه به لحظه برای رسیدن به اهداف شوم خود، بر آتش آن میدمند، فریاد حقخواهی سر داده است! تا دیرتر از این نشده، بپذیریم «ما»ی ایرانی گوناگونی دارد و تکثرپذیر است و تلاش نکنیم همه را به یک قالب تجویزی درآوریم.
بپذیریم برای نجات ایران، باید «من»، «تو» و «او» در کنار یکدیگر «ما» شویم، بپذیریم از ابتدا اشتباه مشق کردهایم که من و تو میشود ما! ایران بدون اقوامش و بدون تنوع دینی، مذهبی و فرهنگیاش، نمیتواند ایران باقی بماند.
یاداشت بهرسمیت شناختهشدن؛ روانشناسی اعتراضات در شماره 2459 روزنامه پیام ما منتشر شده است.