معلم امروز چگونه باید باشد؟
پرستو صاحبی
« ما به هیچ آموزشی نیاز نداریم.
ما به کنترل افکارمان نیاز نداریم،
به طعنه و تمسخرهای تلخ در کلاس درس.
معلمها! بچهها را تنها بگذارید.
شما تنها خشتی دیگر بر این دیوار هستید.»
این ترانهی آهنگ «خشتی دیگر بر دیوار» است که گروه موسیقی راک پینک فلوید در سال ۱۹۷۹ منتشر کرد. درست در همان سالهایی که در اروپا و آمریکا نیاز به تغییر و تحولی جدی در نظام آموزش پرورش احساس شده بود. در «رویداد ماه مه» فرانسه، نسل جوان در دانشگاه و دبیرستانها جنبشی علیه نظام آموزشی موجود برانگیختند که به بسیاری از کشورهای دیگر هم سرایت کرد. در اواخر قرن بیستم بود که بسیاری از کشورهای پیشرفتهی جهان دریافتند که ساختار آموزش پرورش فعلی با واقعیت جامعهشان همسویی ندارد. جامعهای که در نسبت با گذشته بسیار خودآگاهتر شده و زیر سوال رفتن هوشمندی، فردیت و سوژگیاش در نظام آموزشی را برنمیتابد.
در بخشی از فیلم این آهنگ، میبینیم که بچهها در حالی که روی صورتشان ماسکهای یکسانی دارند روی یک نوار نقاله، درون دستگاهی مانند چرخ گوشت میروند و به شکل سوسیس بیرون میآیند و در همان حال متن ترانه را به صورت سرود همخوانی میکنند. نهایتا، دانشآموزان ماسکها و لباسهای فرمشان را در میآورند، همهی دیوارهای مدرسه میشکنند، و معلم زورگو را درون آتش نیمکتهای مدرسه میسوزانند.
جهانی شدن و آموزش و پرورش
فرآیندهای جهانی شدن و شبکهای شدن ارتباطات، دنیای پسا اینترنت و دسترسی آزاد و گستردهی همهی گروههای سنی به هر گونه اطلاعات، تحولاتی بسیار سریع و وسیع را در زندگی انسان امروز به وجود آورده است. «تغییر» عنصر کلیدی جهان مدرن است و درک و دریافت علتها و نتایج این تغییرات، سررشتهی شناخت بسیاری از امور این جهان را به دست ما میدهد.
انسان دنیای جدید، انسانی است که هویت فردیاش را مقدم بر هر گونه هویت جمعی قرار میدهد و در برابر هر ساختاری که فردیت او را محدود کند یا نادیده بگیرد، طغیان میکند. او میخواهد از ساختارهای دین، خانواده، سنتها، هویتهای جمعی و آموزشهای سنتی رها شود و زیستی منحصر به فرد و مبتنی بر آزادیهای فردی برای خود بسازد. (فراستخواه، ۹۷ )
جامعهی ایران در فرآیندهای جهانی شدن چگونه تغییر کرده است؟
جامعهی ایران نیز از این تغییرات مستثنی نیست. گر چه به تمامی رویکردهای جامعه پستمدرن را نپذیرفته، اما روز به روز بیش از پیش به سمت فردگرایی و هنجارشکنیهای ناشی از جهانی شدن حرکت میکند. موضوعاتی مانند ۱-سرمایهی اجتماعی رو به زوال و ضعف همبستگی پایدار، ۲-بحرانهای مشروعیت، ۳- تحولات نسلی، ۴- تنشها و نابرابریها و۴- شکاف و مناقشات جدی میان دولت و ملت بر سر مدرنیته، (فراستخواه، ۹۰ ) جامعهی ایران را جامعهای درگیر با مخاطرات و ریسکهای فراوان معرفی میکند.
در ایران «بسیاری از مرزهای سنتی مانند مرز بین دولتهای ملی و جامعه جهانی، بین فرهنگ ملی و خرده فرهنگهای تشکیل دهنده آن، بین مدرسه و جامعه محلی، بین خانه و مدرسه، بین آموزش و کار، بین دنیای کار و مؤسسات یادگیری، بین آموزش رسمی و غیررسمی، بین برنامه درسی از قبل تنظیم شده و انتخابهای افراد، بین شاگرد و معلم، بین والدین و فرزندان آنها، بین انسان و ماشین و حتی بین رشتههای مختلف را از بین رفته است».(خسروشاهی، ۱۳۸۹ )
در این جامعهی چندپارهی در حال گذار، ذهنیت و نگرش افراد به سمت و سویی سوق پیدا کرده که در آن امر نایقینی و ناپایدار بر قالبهای ذهنی صلب و قاطعیت نظری نهادهای سنتی، پیشی میگیرد. به تعبیری، ذهن این جامعه «ذهن بیخانمان» است و مأمن و مأوای استواری ندارد تا در آن خانه گزیند. (فراستخواه، ۹۷ ) هر موضوعی میتواند سوال برانگیز، مورد منازعه و غیر قابل پذیرش باشد.
با این اوصاف، بسیاری از ساختارهای گذشته شکسته شده و اشکال جدیدی پیدا کردهاند. برای مثال در این جامعه نخبگان سیاسی، فرهنگی، دینی و اجتماعی دیگر نفوذ و سیطرهی سابق را در افکار و آراء مردم ندارند. مرجعیت سنتی در بسیاری از موارد کماعتبار و فاقد قدرت شده است. گاهی نخبگانی ظهور میکنند اما مدت زیادی نمیبرد تا این که مورد نقد واقع میشوند و مرجعیت آنان به سرعت زیر سوال میرود. (فراستخواه، ۹۴ )
نقش معلم در آموزش و پرورش امروز
در گذشتهی نه چندان دور، معلم برای کودک و نوجوان، دانای کل و مرجع کاملی از اطلاعات و تجربیات بود و در برابر دانشآموز جایگاهی نامتزلزل و مطمئن داشت. در جامعه نیز به دلیل دانش و گسترهی تاثیرگذاریاش از اعتبار و اقتدار اجتماعی بیشتری نسبت به باقی مشاغل برخوردار بود. از معلمی به عنوان شغلی مقدس یاد میشد که او را در موقعیتی غیرقابل نقد و غیر قابل پرسش قرار میداد.
همان طور که پیداست معلم به عنوان کنشگر کلیدی در فرآیند آموزش و پرورش، از جایگاه پیشینش محروم شده است. دسترسی آزادانهی همهی گروههای سنی اعم از کودک و نوجوان و والدین به اطلاعات، نقش دانای کل را از معلم سلب کرده و او را به مقامی حتی گاهی فرودستتر و نادانتر از دانشآموزانش تنزل داده است. از طرفی فردگرایی و گرایش به آزادیهای فردی باعث شده که کودک و نوجوان امروز اقتدار سنتی و واپسگرایانهی مدرسه یا خانواده را نپذیرد و بکوشد تا خود را از این ساختارها رها کند.
نظام تربیت معلم در ایران و سیاستگذاریهای آموزش و پرورش معلم را برای مواجههی درست و مسئولانه با این تغییرات، آماده نکرده است. گروههای صاحب قدرت و نفوذ یا از درک این تغییرات عاجزند یا این که بالکل در برابر آن مقاومت میکنند و شیوهای سلبی در پیش میگیرند.
حتی سیاستها اغلب مانع سوژگی و کنشگری دغدغهمند معلمان میشود. بسیاری از معلمها در ایران یا درگیر معیشت و منافع فردی خود هستند، یا تنها به عنوان ماموری برای تحمیل ایدئولوژيهای سیاسی و حزبی به شمار میآیند (خسروی، ۹۷ ) و یا صرفا به عنوان تسهیلگر در کلاس درس به کار گرفته میشوند.
در این ساختار آموزشی نه تنها معلمان، بلکه مدیران مدارس نیز نقشی در سیاستها و تدوین برنامههای آموزشی ایفا نمیکنند و صرفا مجری برنامههای درسی از پیش تعیین شدهاند. جسارت خلق و ابتکار عمل تا حد زیادی از آنها سلب شده است.
نقش معلم چگونه باید بازسازی شود؟
معلم امروز نه دانای کل و نه صرفا تسهیلگر بلکه باید افق گشاینده و اثرگذارنده باشد. ( فراستخواه، ۹۷ ) معلم ، برای این که بتواند اثر گذار باشد باید علاوه بر شایستگیهای دانشی، ذهنی، تعهد به کار و ارزشهای اخلاقی، خلاقیت، هوش هیجانی و ارتباط کلامی که مقدمات و الزامات معلمی هستند باید دارای مجموعهای از فراشایستگیها نیز باشد. فراشایستگیها ویژگیهای ناشی از خودشناسی و خودآگاهی هستند. شناخت نقاط قوت و ضعف، خودتأملی، خودتنظیمی و باور داشتن به نقش خود به عنوان معلم، توان ایده پردازی و جسارتورزی حرفهای و تولید دانش بومی و فرهنگی متناسب، یادگیری مبتنی بر مورد، متأملانه و بازتابنده، مهمترین این ويژگیهاست.( فراستخواه و دیگران، ۹۷ )
شهامت تدریس، از این خودآگاهی سرچشمه میگیرد. معلم صرفا یک بلندگوی اطلاعات از پیش تعیین شده نیست، تدریس برایش صرفا انتقال پیام نیست، بلکه از خلال گفتگو، نقد، پژوهش و حل مسئله در کلاس درس، یاد میدهد و مهمتر از آن خود نیز در این فرآیند یادگیری مداوم دارد. دانش آموز در این کلاس صرفا گیرنده و ضبطکنندهی اطلاعات نیست، بلکه فاعلیت و سوژگی دارد، تفاوتهای فردی و نقطه نظرهای شخصی، علاقمندیها و اشتیاقهای او در کلاس درس به کنش و فعالیت واداشته میشوند.
نهایتا این که از وضعیت زمانه و جایگاه خود در آن آگاه است، از مورد نقد و پرسش قرار گرفتن هراس ندارد و میتواند خودش و جامعهاش را نقد کند و از این طریق برای دانش آموزان چشمانداز ترسیم کند و مسیرهای ممکن را به او بشناساند.
منابع:
صبوری خسروشاهی، حبیب، ۱۳۸۹ ،آموزش و پرورش در عصر جهانی شدن؛ چالشها و راهبردهای مواجهه با آن، فصلنامه مطالعات راهبردی سیاستگذاری عمومی، شماره ۱، صفحه ۱۵۳- ۱۹۶
عباباف، زهره- فراستخواه، مقصود –قدوسی، فائزه، ۱۳۹۷، شایستگیهای معلمی از نگاه کنشگران عرصهی تعلیم و تربیت: نقاط اشتراک و تمایز، فصلنامهی تعلیم و تربیت، شماره ۱۴۱، ص ۸۳ تا ۱۰۵
فراستخواه، مسعود –خسروی، رحمتالله، ۱۳۹۷ ، نشست معلم دیروز، معلم امروز، موسسه رحمان
https://farasatkhah.blogsky.com/1394/02 \
https://farasatkhah.blogsky.com/1390/04/29/post-49٫