جنبش زنان و امید اجتماعی در ایران

جنبش زنان و امید اجتماعی در ایران
(با نگاهی به اعتراضات خیابانی دو سال اخیر)
فردوس شیخالاسلام: این روزها همۀ چشمها به خواندن مطلبِ کوتاه و بلند پیرامون کرونا عادت کردهاند. همۀ گوشها برای شنیدن خبرهای امیدبخشی دربارۀ رختبربستن این ویروس، تیز میشوند. کوئید19 آنقدر همۀ ابعاد ریز و درشت زندگی ما را تحت تأثیر قرار داده است که عجیب نیست بسیاری رخدادهای مهمِ پیشین را فراموش کردهایم؛ مثل حوادث آبان 98 و اعتراضات خیابانیای که در پی سقوط پرواز شماره ۷۵۲ تهران – اوکراین رخ داد. میان تصاویری که از این اعتراضات مردمی انتشار یافت، یک عکس بیش از همه در شبکههای اجتماعی دست به دست شد و گفتگوهایی پیرامون حضور پررنگ و فعالانه زنان در تجمعات اعتراضی برانگیخت؛ زن جوانی، با اقتدار و خشم، یکی از مردان نیروی انتظامی را خطاب قرار داده بود.
در اعتراضات خیابانی سالیان اخیر، از دی ماه ۹۶ گرفته تا دی ماه ۹۸، زنان چگونه حضور دارند؟ از کدام طبقات و اغلب با چه انگیزههایی؟ آیا میتوان مطالبات مشخصی را به آنان نسبت داد؟ اصلا عنصر جنسیت در این اعتراضات معنادار است یا خیر؟ این حضور را میتوان بخشی از جنبش زنان ایران به شمار آورد؟ جنبش زنان، چه نسبتی با نارضایتی اقشار مختلف مردم ایران، بهویژه جنبشهای اصلی دیگر (جوانان، کارگران) دارد؟ این جنبش چه ظرفیتهایی را در آینده کشورْ پیش روی ما گشوده است یا میتواند بگشاید؟
دقیقا دو سال پیش بود که موسسه رحمان همایشی با عنوان «امید اجتماعی» برگزار کرد و سرآغازی برای بحث پیرامون این مفهوم شد. اواخر سال 98 رحمان به سراغ سه تن از صاحبنظران در حوزه علوم اجتماعی و زنان رفت تا پاسخهای آنان را به پرسشهای بالا بشنود و نگاهشان را پیرامون نسبتِ میانِ امید اجتماعی و جنبش زنان جویا شود. لازم است به یاد داشته باشیم ویروس کوچکی که تمام نظم و نظام زندگی ما را برهم زده است، نباید حواسمان را از دیگر موضوعات بهکلی پرت کند. پیامدهای گسترده کوئید19 بهمثابه مسائل اجتماعی-سیاسی-اقتصادی، هرگز بیربط به دیگر مسئلهها و چالشهای اجتماعی نیست. اکنون که در ابتدای سال 1399 قرار داریم و کرونا به کانون مباحث و نقل مجالس بدل شده است، توجه شما را به موضوع پیشِ رو یعنی امید اجتماعی و جنبش زنان در ایران جلب مینماییم.
حاضران در میزگرد:
مینو مرتاضی لنگرودی: کارشناس ارشد مطالعات زنان، از بنیانگذاران فوروم مادران صلح ایران، پژوهشگر و فعال پرسابقه جنبش زنان، عضو هیئتمدیره حامیان جامعه مدنی، عضو شورای فعالان نیروهای ملی-مذهبی
ناصر تقویان: دکترای فلسفه، پژوهشگر حوزه آموزش عالی و زنان
سیمین کاظمی: دکترای جامعهشناسی، پزشک
حضور زنان را در اعتراضات خیابانی دو سال اخیر، چگونه میبینید؟ به نظر شما حضور معناداری داشتهاند یا خیر؟
مرتاضی: سابقه حضور زنان در اعتراضات خیابانی جهت نقد رفتار حکومت را میتوان در یکصد و اندی سال پیش و به سالهای پیش از انقلاب مشروطه جستجو کرد. از ناصرالدینشاه نقل میکنند که گفته است وقتی زنان در اعتراض به حکومت از خانه بیرون میزنند، باید فاتحه آن حکومت را خواند. اما حضور زنان در این قبیل اعتراضات را ذیل اعتراضات عمومی علیه فقر، بیکاری، تحقیر، انکار کرامت و حقوق شهروندی مردم میتوان توضیح داد. پس از انقلاب با دو رویکرد کلی و البته متناقض از سوی حاکمیت در حوزه زنان مواجه بودیم: 1. رویکردی که طی آن زنان را بهدلیل نقش پررنگی که در پیروزی انقلاب داشتند، تکریم و تائید میکند و بسترهایی فراهم میکند تا زنان سطوح گسترده آموزش عالی و اشتغال در حوزههای مدیریتی، وزارت، وکالت و سیاست حضور پیدا کنند. از اینرو دراغلب شش برنامه توسعه طی سالهای پس از انقلاب، برای زنان و توسعه موقعیتشان برنامهریزیهایی صورت گرفته است. البته اگر عملی نشده باشد، بهدلیل درگیریهای جناحیست که مورد بحث ما اینجا نیست؛ 2. رویکرد دیگری که به نوبه خود حضور زنان را در جامعه تسهیل کرد، استراتژی سنتیِ استفاده از زنان برای خدمترسانی به زنان بود؛ مثلا زن پزشک برای زنان، زن تاکسیران برای زنان، زن پلیس برای زنان، زن معلم برای دختران، مربی ورزشی برای دختران ورزشکار و… . از طرفی بعد از انقلاب خانوادههای سنتی-مذهبی باور و اعتماد بیشتری به دولت اسلامی (حکومتِ پس از انقلاب) کردند و دخترانشان را بیش از پیش برای تحصیل و اشتغال به جامعه روانه کردند. انقلاب، بهویژه جنگ و مصائبی که به خانوادهها و جامعه انقلابی وارد ساخت، حضور زنان ر در سپهر عمومی بهصورت یک ضرورت مطرح کرد. به این ترتیب در مقایسه با قبل از انقلاب، زنان حضور جدیتر و گستردهتر و واقعیتری در جامعه پیدا کردند. درواقع بعد از انقلاب هیچ حوزهای در عرصه عمومی نبود که زنان در آن حضور جدی و پررنگ نداشته باشند و یا برخی نگرشهای ارتجاعیِ بهقدرترسیده در جمهوری اسلامی بتوانند مانع از حضور زنان در فضای عمومی شوند. این حضور، در عمل استراتژی خدمات زنان برای زنان را به خدمات زنان برای کل جامعه تغییر داد. از اینرو میبینیم که در دیگر جنبشها یعنی جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش اصلاحات و جنبشهای اعتراضی زنان حضور پررنگی دارند. حضور آنها در مقاطع گوناگون تحصیلی و در عرصههای مختلف، این برکت را داشت که زنان را نسبت به وضعیت خودشان آگاهتر کرد. در پی چنین حضوری، حساسیتهای جنسیتی و حقوقی زنان بهطور واقعی افزایش یافت.
نتایجِ برآمده از این حضور واقعی، موجب شد که اشتغال، آموزش، بهرهمندی از منابع طبیعی و ملی، بهداشت، حقوق، اوقات فراغت و… به نیاز و مطالبه زنان تبدیل شود. بدیهی است در پی افزایش آگاهیها و حساسیتها، برخورداری برابر از امکانات و منابع اجتماعی و ملی و برابری حقوقی برای زنان بهصورت دغدغهای جدی مطرح شود. اما بنابر تجربه زیسته در مقام کنشگر جنبش زنان، فعالان این عرصه بعد از چند حضور موثر در اعتراضات خیابانی جهت جلب توجه عامه مردم نسبت به برابری حقوق زنان، منطقا به این نتیجه رسیدند که هزینههای حضور در اعتراضات خیابانی جهت ایجاد فشار برای مقابله با تبعیضهای جنسیتی، بیش از فایدههای آن است و صِرف حضور زنان در سپهر عمومی نتوانسته همدلی همه گروههای اجتماعی را نسبت به مطالبه برابری جنسیتی به خود جلب کند و تبدیل به دغدغهای ملی شود. به این نتیجه رسیدیم که فرهنگ و تربیت جنسیتیِ مبتنی بر عدالت و برابری جنسیتی در خانواده شکل میگیرد و در جامعه خود را نشان میدهد و هنوز زمان بیشتری برای کار فرهنگی در جامعه و حتی بین زنان ایرانی و خانوادهها لازم است تا عدالت جنسیتی تبدیل به دغدغه و مطالبه ملی و فراجنسیتی شود. اما حضور زنان در جامعه بهطور طبیعی آنان را در کنار گروههای موردتبعیض و خشونت و بیعدالتی قرار میدهد. در اعتراضات اخیر زنان و مردان همراه یکدیگر علیه بیعدالتی و نابرابریهای معیشتی و فقر و نداری به خیابانها آمدند. البته باتوجه به این واقعیت که فقر در ایران چهره زنانه پیدا کرده است، حضور چشمگیر و پرتعداد زنان در اعتراضات اخیر که اصطلاحا آن را جنبشِ جانبهلبرسیدگان نامیدهاند، بهدلیل فقر مفرطی است که زنان دچارش هستند. در عین حال زنان گرهگاه تبعیضها هستند؛ چون علاوهبر تبعیضهای قومی، زبانی، طبقاتی و مذهبی، تبعیض جنسیتی را نیز متحمل میشوند. به این ترتیب خشونت بیشتری به خود میبینند.
در رابطه با اعتراضات اخیر بستگی دارد از کدام زاویه بررسی کنیم؛ اگر با رویکرد طبقاتی و با تاکید بر طبقه متوسط ببینیم، میتوانیم بگوییم افزایش آگاهیها و حساسیتهای جنسیتی، بیشتر در زنان طبقه متوسط ایجاد و متمرکز شده است. برای زن تیپیک طبقه متوسط، مطالبه آزادی و برابری تعارف و ژست نیست. تقلید از زن غربی هم نیست؛ بلکه تاکید بر آزادی و برابری به عنوان نعمتهای خدادادیست که به تمامی انسانها در بدو تولد اعطا میشود. برای زنِ آگاه، برخورداری از این نعمات خدادادی در انتخاب رشته تحصیلی، شغل، همسر، سبک زندگی و اصولا برای هر نوع تصمیمگیری ضروری است. از اینرو نارضایتی جنسیتی وجود دارد؛ که در قالب جنبش زنان، اعتراضات خود را برملا میکند. هرچند این نارضایتیها در کنار دیگر نارضایتیها میتوانند قرار گیرند و با آنها همدل باشند. زاویه دیگری که اعتراضات اخیر را در چارچوب آن میتوان بررسی کرد، اعتراضات انسانی و فراجنسیتی است که زنان و مردان ذیل دغدغه حیاتیتری مثل گرسنگی، بیپناهی و عدم برخورداری از حداقلهای زندگی انسانی کنار هم قرار میگیرند. این اعتراضات را نمیتوان زنانه یا مردانه نامید و تفکیک جنسیتی کرد.
کاظمی: من فکر نمیکنم حضور زنان در اعتراضات خیابانی رخداد تازهای باشد. آنها در اعتراضات خیابانی انقلاب 57 حضور پررنگی داشتند. اما تفاوت این است که آن موقع مطالبات جنسیتی نداشتند و در گروههای سیاسیِ مختلف کموبیش حاضر بودند. اما برخلاف آنچه زنان انتظار داشتند، انقلاب که پیروز شد، خواست ایدئولوژی زن در خانواده را تبلیغ کند و اگر هم قائل به حضور اجتماعی زنان بود، میخواست حضوری کنترلشده و درراستای اهداف حکومت انقلابی باشد. اما پس از تغییراتی که در این 4 دهه رخ داده، زنان توانمندیهایی به دست آوردهاند؛ در حوزه آموزش و اندکی هم اشتغال بهویژه ازحیث مطالبه درزمینه اشتغال. این افزایش آگاهیها و توانمندیها گروهی ناراضی را شکل داد بهعنوان کسانی که وضع موجود، آنان را از منابعی که در جامعه وجود داشت، بینصیب میکرد؛ مخصوصا ازحیث تساوی حقوق انسانی و آزادیهای فردی و اجتماعی. این انگیزهای شد که زنان هم به اعتراضات بپیوندند. اما بهطورکلی در جوامع مردسالار، انتظار نمیرود زنان این شجاعت را داشته باشند که از حوزه خصوصی عبور کنند و در حوزه عمومی حضور داشته باشند؛ غیرمنتظرهست. چنین جوامعی انتظار ندارند که زنان مواجهه مستقیم با نیروهای سرکوبگر داشته باشند. و اکنون زنان گویی دارند نوع تازهای از حضور اجتماعی را به رخ جامعهای می کشند که هنوز درگیر کلیشههای جنسیتیست. در اعتراضات دیگر کشورها مانند لبنان و عراق هم این را میبینیم.
تقویان: واقعیتهای مهمی بیان شد و من در مقام نفیشان نیستم. خانم مرتاضی فرمودند سیاستهایی که پس از انقلاب در حوزه زنان پیش گرفته شد و به دلیل آنها اتفاقاتی افتاد که یکمقدار رهاییبخش بود.
مرتاضی: البته ممکن است بخشی از حکومت چندان رغبتی به رهاییبخشی زنان نداشته و این را نمیخواسته، اما پیامدهای ناخواسته استراتژی زن برای زن، کمک به رهاییبخشی زنان بوده است.
تقویان: دقیقا! اینطور نبوده که پیامدهایش به دلیل باشد، علیرغم بوده. این دو باهم فرق دارند و این تفاوت، مهم است. علیرغم همه آن سیاستها، اتفاقاتی در حوزه قانون، خانواده و… افتاده. اینکه زنان در عرصههای اجتماعی بهویژه جنبشها حضور داشتهاند هم چنین چیزی میشود گفت. و در تائید صحبت دکتر کاظمی، زنان در انقلاب هم از حکومت ناراضی بودند، اما نه بهواسطه جنسیت. این موضوع را باید فراتر و تاریخیتر ببینیم و نگرش اقتصاد سیاسی را هم داخل کنیم. ما سه نیروی مولد (تولید مادی) در جامعه ایران داریم: 1. کارگران که کالا تولید میکنند؛ 2. زنان که طبیعت را بازتولید میکنند؛ 3. دانشجویان که تولید نمادین و ارزش میکنند. از میان این سه، جنبش کارگری را از اوائل پهلوی داشتهایم، اما چون توپوس کارخانه نداشتهایم و تولید به معنای واقعی کلمه را نداریم، جنبش کارگری و بهطور عام جنبشهای چپ به گمان من نتوانستهاند تاثیر عمدهای بگذارند. اما جنبش دانشجویی و جنبش زنان که دومی را از پیش از مشروطه داشتهایم و موثر هم بوده تا همین امروز، اثراتی بیش از جنبش کارگری گذاشتهاند. مطالبه عمده هر سه، برابری و رفع تبعیض است.
اما اتفاقی که بهویژه پس از انقلاب افتاد، این بود که دولت خواست رابطه میان این سه نیروی مولد را قطع کند؛ جنبش چپ که پس از سرکوب شدید پس از انقلاب بیاثر شد. دو جنبش دیگر هم گرچه به شکلهای متفاوتی سرکوب شدند، اما در لایههای زیرین دارند کار خودشان را میکنند. اکنون تمام همّ و غمّ حاکمیت این است که این دو جنبش که دو توپوس پرانرژی اجتماعی هستند، به یکدیگر نپیوندند. ما راه درازی داریم تا این دوتا به هم گره بخورند. هم درون جنبش دانشجویی نیروهایی وجود دارند که تلاش میکنند از درون، آن را فرو بپاشانند، هم درون جنبش زنان. آنها بسیار به پیوند این دوتا حساساند. و تیپ ایدئال دختر دانشجو میتواند نماد پیوند این دو جنبش باشد.
درباره دی 96 و آبان 98 گفته میشد که دلیل اصلی اعتراضات، مسائل اقتصادی بوده است. اما دی 98 به نظر میرسید که بیشتر بُعد سیاسی داشت. آیا حضور زنان در این سه اتفاق، نسبتی با مطالبات زنان و جنبش زنان دارد یا بیشتر حول معیشت بوده و پی گرفتن مطالبات خاص زنان جایی نداشته است؟
مرتاضی: شورش و جنبش باهم فرق دارند و اتفاقات سال 96 را جامعهشناسان در چارچوب شورشهای اجتماعی تحلیل کردند. حضور دانشجویان در شورش 96 گرچه بارز بود، اما من آماری ندارم که بیان کند آنان جمعیت غالب بوده باشند، چون جنبشهای اجتماعی، ویژگیهای روشنی دارند که شورشها ندارند. اعتراضات 96 شورشی برآمده از بغض فروخفته سالهای متمادی تحقیر و توهینِ ناشی از بیاعتنایی و انکار مطالبات مردم بود؛ از همه مهمتر فقر، بیکاری و فساد گسترده ساختاری که بخش چشمگیری از جمعیت را از متن به حاشیه راند، شکاف طبقاتی را ژرفتر کرد، و امید و چشمانداز به فردایی بهتر را از آنها گرفت. شکافی که در جریان انقلاب و پس از آن، برای یک دهه تا حد زیادی ترمیم شده بود.
جامعهشناسان شورش دی 96 را اعتراض جانبه لبرسیدگان دانستند. البته این جانبهلبرسیدگی میتواند دربرگیرنده همه اقشار و جنبشها باشد، اما اقشار غیرفرودست، کنش اعتراضیِ متفاوت با شورش دارند؛ کنشی از جنس آنچه در جنبش اعتراضات خیابانی سال 88 دیدیم. در آبان 98 هم بحث از جنبش فرودستان و حاشیهنشینان بود که بدیهی است بخش اعظم این جمعیت، زنان باشند؛ چون در طبقه فرودستان، فرودستتر از مرداناند و خشونتهای بیشتری بر آنان روا داشته میشود. سهم نابرابر در تولید اقتصادی و مصرف، رشد نامتوازن جمعیت که فقر را بین اقشار خاصی توزیع میکند، نابرابریها را گسترش میدهد و نابرابری جنسیتی در قلب اینها جای دارد و مستقیما حکومت و قدرت سیاسی را نشانه میگیرد. خشم موجود در آن، پتانسیل تخریبی زیادی دارد و بغضی است که منفجر میشود. شورشها چون کنشی ناگهانی و فاقد افقی روشن هستند، کاملا ناپایدار و تخریبگرند. به همین خاطر هشداردهندهاند، قادر به ایجاد تغییر و تحولات سیاسی اجتماعی نیستند. بنابراین حضور پرتعداد زنان حاشیهنشین را در اعتراضات و شورشهای دو سال اخیر، نمیتوان در چارچوب جنبش زنان صورتبندی کرد. حکومت و رسانههای برانداز بهطور عجیبی در یک توافق نانوشته و ناگفته، حضور زنان را به جنبش زنان ایران نسبت میدهند. حکومت با انکار مطالبات معیشتی و فقری که چهره زنانه پیدا کرده، خشم زنان شورشی را ناشی از تحریکات رسانههای بیگانه قلمداد کرده و آن را سرکوب میکند. رسانهها هم در تقابل با حکومت، کنش مطالبهمحور و برابریخواه جنبش زنان ایران را به کنشی عصبی و شورش تقلیل میدهند.
کاظمی: کنشگران دی 96 و آبان 98 اکثرا مطرودان و کنارگذاشتهشدگان بودند و عموما مردان جوان طبقه تهیدست حضور پررنگتری داشتند، اما طبقه متوسط و زنان کمتر در این اعتراضات مشاهده شدند. زنان طبقه فرودست نقش قابلتوجهی نداشتند، شاید به این علت که زنان این طبقه عمدتاً درگیر نقشهای جنسیتی، و محدود به حوزه خصوصی هستند و آگاهی کمتری دارند و فرصت کمتری هم برای مشارکت دارند. و اما راجعبه طبقه متوسط و زنان! در دی ماه 98 و در اعتراض به حادثه سقوط هواپیما، این طبقه متوسط بود که به خیابان آمد و به لحاظ جنسیتی، شاهد حضور چشمگیر زنان بودیم که بیشترِ ناظران را یاد جنبش 88 میانداخت. در پاسخ به این سؤال که چرا زنان طبقه متوسط در اعتراضات 88 و دی 98 بودند، ولی در اعتراضات دی 96 و آبان 98 کمتر دیده شدند، میتوان این تحلیل را ارائه داد که: ویژگی زنان طبقه متوسطْ این است که اغلب تحصیلکردهاند، خبرها را دنبال میکنند، از نظم موجود ناراضیاند و در مقاطع خاصی اعتراضاتشان را بیان میکنند. به نظر میرسد از آنجا که زنان طبقه متوسط احساس میکنند ازحیث حقوق اجتماعی و شهروندی کنار گذاشته شدهاند، بنابراین عمدتاً در اعتراضاتی که معطوف به حقوق شهروندی و بیان مطالبات اجتماعی و سیاسیست، حضور پیدا میکنند. اما وقتی اعتراضات معطوف به مطالبات اقتصادیست، آنها را کمتر میبینیم و مردان عمدتاً تهیدست و محروم حضور بیشتری دارند.
تقویان: من بیشتر سراغ نگاه جامعهمحور خواهم رفت تا دولتمحور. دولت مظهر شر و بدی، و ملت نماد خیر تلقی میشود. فارغ از داوری درباره خوب یا بد بودن دولت و ملت، میخواهم بگویم شکاف میان دولت و ملت، خیلی شدید نیست. ما هنوز در توپوس اصلیمان که جامعه است، مسائل بنیادینی داریم. در ساختهایمان بهویژه خانواده، روابط قدرت پدرسالارانه را داریم. یعنی رابطه میان دو جنس در پایهای ترین نهاد اجتماعیمان هنوز مبتنی بر نابرابریست. و همین نابرابریست که متناسب با خودش، پایین بودن سرمایه اجتماعی-فرهنگی و اقتصادی زنان را به همراه میآورد که اگر [سرمایهها] بالاتر بود، آن وقت میتوانستیم انتظار داشته باشیم که زنان طبقه فرودست در دی 96 و آبان 98 حضور داشته باشند.
بنابراین در خود مناسبات اجتماعی فارغ از اینکه حاکمیت چگونه است (که قطعا دارد این وضع را تشدید میکند)، مسائل جدی داریم. بنابراین شعار «نترسید، نترسید ما همه باهم هستیم»، شعار غلطیست. نه! ما همه باهم نیستیم. اگر باهم بودیم، این نبودیم. یعنی در آن دو رویداد که به طبقه فرودست نسبت میدهیم، دانشجو باید میرفت، طبقه متوسط باید میرفت، و برعکس. پس این توهم است که فکر میکنیم باهم هستیم. یا میخواهیم به خودمان روحیه بدهیم در برابر حاکمیتی که مظهر شر دانسته میشود. ما باید با استفاده از تیپ ایدئالی که مخصوص خودمان است، و نه با تکیه بر یک طبقه یا جنسیت خاص، تئوری تحول اجتماعی رهاییبخش داشته باشیم. رابطه تئوری و عمل[1] اینجا مهم است. من میگویم این تئوری با تیپ ایدئال دختر دانشجو و با محوریت مفهوم باختگی یا جان بهلبرسیدگی میتواند ساخته شود. این مفاهیم میتواند کمک کند که تحول اجتماعی رهاییبخش شکل بگیرد. اگر مفهوم باختگی را محور مشترک همه اینها (طبقات، جنسیتها، لایههای اجتماعی) قرار دهیم، میتوانیم سنگ بنای آن تئوری را بسازیم؛ زنان/ دانشجویان/ زحمتکشان (کارگران) چه باختهاند؟ باید به اینها پاسخ داد: زنان، بدنشان را. دانشجویان، آینده را. و اینها در کنار کارگران، شکمشان هم گرسنه است. با کمک اینها میتوانیم تئوری جامعهمحور بپرورانیم برای اینکه تحول اجتماعی از درون رخ دهد و منتظر حکومت نمانیم که به ما اجازه اعتراض بدهد یا ندهد، مطالبهای را طرح کنیم یا نکنیم. حکومت باید وادار شود که به مطالبهای، پاسخ مثبت دهد. حضور نداشتنِ زنان طبقات فرودست را صرفا با تحصیلات پایین و آگاهی نداشتن نمیتوان توضیح داد. نقش مردانِ خانواده و مناسبات مردسالارانه درون خانواده را هم لازم است در این حضور نداشتنِ زنان ببینیم؛ نهتنها در اعتراضات، بلکه در اشتغال و آزادی سبک زندگی هم.
مرتاضی: حالا پرسشی میشود طرح کرد: طی دو سال اخیر حضور اعتراضی زنان طبقه متوسط و مرفه معطوف به پوشش اجباری، پررنگ بوده و نمیتوان آن را نادیده گرفت. باتوجه به این واقعیت که آزادی در انتخاب سبک زندگی، یکی از مطالبات جنبش زنان است، اعتراض به پوشش اجباری با اعتراض به فقر و معیشت چه نسبتی باهم دارند؟ آیا آزادی انتخاب پوشش، مطالبه زنان طبقات متوسط و بالاتر است؟ آیا برای جنبش زنان، اختیاری شدن پوشش، مهمتر از اشتغال زنان است؟ جنبش زنان پشت آزادی انتخاب سبک زندگی زنان بیشتر ایستاده تا حمایت از زنان کارگر؟ به نظرم لازم است جنبش زنان را از این اتهام که نسبت به مطالبات معیشتی زنان فرودست بیاعتناست، مبرا بدانیم. فعالان جنبش زنان در ایران واقعا ادای آزادیخواهی را درنمیآورند. از کسی هم تقلید نمیکنند. اما واقعیت این است که زنان طبقه فرودست و حاشیهنشین هنوز درگیر مناسبات قدرتِ پدرسالارانه در خانوادهشان هستند و آزادی سبک زندگی برایشان به شکل مطالبهای عمیق و از درون ایجاد نشده است. البته آنها در خیابان هستند و با سختترین شرایط جامعه قدرتسالار و مردمحور درگیرند، قواعد و مناسبات آن را هم بهتر از ما میشناسند، اما حضورشان مطالبهمحور نیست. صرفا بهخاطر تامین معاش و زندهماندن است. نباید فکر کنیم خواهان استقلال بودن و مطالبه آزادی در انتخاب سبک زندگی که غالبا متعلق به طبقه متوسط است، جنبش زنان را به جنبش شیکی تبدیل کرده که فقط پشت مطالبات زنان طبقه متوسط ایستاده و آنجاها مطرح است.
کاظمی: بخش غالب جنبش زنان الان به این شکل درآمده و خب چون طبقه متوسط دسترسی بیشتری به رسانهها و شبکههای اجتماعی دارد، این بخش بهعنوان نماینده جنبش زنان بازنمایی و پررنگ میشود. اما بخش دیگری هم در جنبش زنان هست که با طبقات فرودست ارتباط برقرار میکند و تلاش دارد مطالبات آنان را بیان کند.
مرتاضی: دقیقا! الان در عصری که نام امپراتوری رسانهها را بر آن گذاشتهاند، جنبش زنان بسیار مظلوم واقع شده، چون همه ابعاد و فعالیتهایش به درستی بازتاب داده نمیشود. خانم الیز ساناساریان شش مولفه را برای جنبشهای اجتماعی برمیشمرد؛ مهمتر از همه، نارضایتی از وضع موجود، درد مشترک، هدف مشترک و کنش غیرنهادمند است (یعنی توسط اتحادیه یا صنف خاصی پی گرفته نمیشود و وابستگی سازمانی ندارد). در هر نارضایتی اجتماعی، جنبش زنان بهدلیل ماهیت برابریخواهش در کنار خشونتدیدگان قرار میگیرد. زنی که برای اعتراض به بیکاری به خیابان میآید، ممکن است نهایتا در پی افزایش آگاهیهای طبقاتیاش، جذب جنبش زنان شود که در جستجوی بازتعریف و توزیع عادلانه قدرت است؛ جنبشی که میتواند بهعنوان دربرگیرنده بزرگترین جمعیتِ محذوف، دیگر جنبشهای برابریخواه را نمایندگی کند. اما رمز حضور در جنبش و کنشگری اجتماعی، آگاهی است.
باتوجه به وضعیت کنونی که هریک از شما توصیف و تحلیل کردید، آینده اعتراضات را در نسبت با جنبش زنان، چگونه میبینید؟ به نظر میرسد صِرف حضور پررنگ زنان در اعتراضات خیابانی، افقی را باز میکند و امیدی در خود دارد. دیدگاه شما چیست؟
مرتاضی: امید اجتماعی یک ساخت احساسیِ جمعیست؛ امکان شکلگیری و پویایی انگیزههای جمعی را فراهم میکند؛ شدتنیرویی است که ما را برمیانگیزاند تا برای تبدیل یک احتمال به یک امکان، تلاش کنیم. دکتر نعمتالله فاضلی از هفت نوع امید (امید دموکراتیک، رفاهی، ارتباطی، دانایی، زیباییشناختی، شهری و مدنی) سخن میگویند که در کنار هم امید اجتماعی را میسازند. امید اجتماعی توان تاثیرگذاری بر قدرت سیاسی را دارد و جنبشهای اجتماعی، حاملان امید اجتماعیاند، چون مطالبات جمعی را به کمک یک «ما»ی هدفمند، به قابلیتهای جمعی چفت و بست میکنند. اکنون در ایران ما انبوهی از زنان آگاه و تحصیلکرده، هنرمند، نویسنده، ورزشکار، پزشک، مهندس، معلم و… داریم که ظرفیتهای آرزومندی جامعه را افزایش دادهاند. جنبش مدنی زنان ایران تلاش دارد تا این ظرفیتهای پراکنده و بالقوه نهفته در اقشار مختلف زنان را با پیگیری مطالبات زنان بالفعل کند. یک مانع جدی در این راه، وجود فرهنگ پدرسالار است که در جامعهای با توسعه نامتوازن که در آن زنان از حمایتهای قانونی و تامین اجتماعی برخوردار نیستند، بهظاهر حمایتگر است، اما در اصلْ جامعه را به دو بخش مردانه حامی و قیممآب و بخش زنانه حمایتجو و قیمطلب تقسیم میکند. تحتالحمایگی، فرهنگیست که هنوز بر باورهای فرهنگی بخش وسیعی از جمعیت زنان ایرانی سیطره دارد و کنشهای فردی و جمعیشان را کنترل میکند.
تقویان: پدرسالاری نوعی نظام تامین اجتماعیست.
مرتاضی: بله دقیقا. البته همانطور که عرض کردم، در غیاب قوانین مدنی حمایتگر و موردنیاز زنان، پدرسالاری نوعی نظام تامین اجتماعی در ساختار قبایلی است. درعینحال با گسترش شهرنشینی و لزوم حضور زنان در اجتماع، تردیدی نیست که زنان رغبتی به بازگشت از متن به حاشیه و از جامعه به اندرونی خانهها ندارند. تجارب تلخ و شیرین حضور مفید و موثر زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی سبب ایجاد تغییرات عمیق در نگرش و رفتار و شخصیت آنها شده و خودباوریشان را افزایش داده. باتوجه به رشد فناوری، زنان فرصتهای بیشتری جهت اشتغال بهدست خواهند آورد و از استقلال و آزادی بیشتری برخوردار خواهند شد. هیچ نیرویی هم نخواهد توانست مانع رشد نها در جامعه شود. 20 سال پیش که هابرماس به ایران آمده بود، با دیدن انبوه زنانی که برای شنیدن صحبتهایش در سالن سخنرانی بودند، گفت آینده ایران از آنِ زنان است؛ آنها بیشترین تاثیر را در تحولات آینده جامعه ایران خواهند داشت.
کاظمی: واقعیت این است که حضورهای خیابانیِ زنان دو سال اخیر را من نمیتوانم بخشی از جنبش زنان ایران بدانم، چون شعارها و مطالباتشان معطوف به برابری جنسیتی نیست. اگر برای تعیین نوع یک جنبش، مؤلفههای هویت و موضوع و هدف مبارزه را در نظر بگیریم، از این حیث نمیتوان گفت زنانی که به خیابان آمدند، بخشی از جنبش زنان بودند. هیچیک از مطالبات جنبش زنان، مثل حقوق برابر در حوزههای مختلف در آن حضورها بیان نشد. حتی به آزادی انتخاب پوشش هم که بسیار درباره آن صحبت میشود، در اعتراضات خیابانی اشاره نشد. به نظر میرسد زنان گرچه انگیزهشان برای حضور اعتراضی این بوده است که از حقوق کمتری برخوردارند، اما این حقوق را هنوز بهطور مشخص مطالبه نکردهاند و ذیل جنبش اعتراضیِ بزرگتر و شعارها و مطالبات آن حضور مییابند.
از سوی دیگر فعالان حقوق زنان و فمینیستها تحت فشار مضاعف هستند و اصلا اجازه پیدا نمیکنند که با بدنه بزرگتر جامعه زنان ارتباط برقرار کنند. هر نوع آگاهیبخشی جرم تعریف میشود و از این رو فمینیستها دچار محدودیت حتی در رابطه با دانشجویان دختر هستند. به قول آقای تقویان، شاید نماد زن معترض، دختر دانشجو باشد. اما باتوجه به مسئلهای که گفتم، این نماد، یک دختر دانشجوی الزاما فمینیست نیست؛ ممکن است او همانطور معترض باشد که یک پسر دانشجو معترض است. غیر از مشخصا دانشجویان دانشگاه تهران که بخش مترقی جنبش دانشجوییاند و مطالبات زنان را هم در روز 16 آذر مطرح میکنند، در جنبش گستردهتر دانشجویی و اعتراضات خیابانی، مطالبات فمینیستی حضوری ندارد.
اینکه چشمانداز چیست، حقیقتا من زیاد امیدوار نیستم. تا وقتی ارتباط میان فعالان جنبش زنان با بدنه اجتماع برقرار نشود و آگاهی فمینیستی در اعتراضات خیابانی شکل نگیرد، نمیشود امیدوار بود که حتی اگر دستاوردی هم به دنبال داشت، معطوف به برابری جنسیتی باشد. در حالت خوشبینانه میتواند در حد آزادی پوشش باشد. در دیگر حوزهها مانند حقوق برابر و اشتغال و… بعید میدانم موفقیت زیادی برای زنان قابل دستیابی باشد.
تقویان: من هم کموبیش با نظرات دوستان موافقم. درباره چشمانداز ما پیرامون نقش زنان در تحولات اجتماعی، مسئله من معطوف به این نیست که آیا ساختار سیاسی تغییر خواهد کرد و آزادیهای سیاسی برقرار خواهد شد یا نه؛ مسئله اصلی من خودِ جامعه است. من نمیدانم مبارزه میان جریان سکولار و جریان غیرسکولار تا چه حد میتواند به نقطهای برسد که بگوییم چهره کلی جامعه سکولار است. روند کلی سکولاریزاسیون به معنای عامِ رفع تبعیض، از 100 سال پیش آغاز شده، اما بهدلیل وجود یک نظام تامین اجتماعیِ درون جامعه که همان سیستم پدرسالاریست که تامین میکند و در عین حال سلطه هم میورزد، کار را پیچیده و دشوار کرده است. سخن گفتن از میزان موفقیت مبارزههای اجتماعی که از سوی فعالان مترقی و با خواستههایی مترقی صورت میگیرد، بسیار دشوار است. ولی تلاشها را داریم میبینیم. بارقههایش زیاد است. اینکه چگونه پیش خواهد رفت، بستگی دارد به روندی که نزاعِ درون مناسبات عینی و اجتماعی طی خواهد کرد. در هر حال بهلحاظ فلسفی اصولا به جهت اینکه امید، توانایی طرحافکنی برای آینده است و آینده با زن و کودک ساخته میشود، آرزوهای بلندپروازانه را فقط و فقط از آنها میشود امید داشت.
[1] . Practice
خواهشمند است با هدف حمایت از فعالیتهای مطالعاتی مستقل و کمک به توسعه فعالیتهای مدنی مؤسسه رحمان، مبلغ مورد نظرتان را به شماره کارت مؤسسه واریز نمایید.

نظرات کاربران
اشتراک گذاری در
هیچ نظری وجود ندارد.