مطالبه عدالت برای همه، شرط تحقق آن است.

مطالبه عدالت برای همه، شرط تحقق آن است.
مریم آشور
در دو هفته گذشته شاهد گستردهترین دوره اعتصابها در چهار دهه گذشته بودهایم. اعتصابهایی که مهمترین نماینده آن کارگران پروژهای و پیمانی صنعت نفت بودهاند.
این اعتصابها را از زوایای مختلفی میتوان بررسی کرد اما در اینجا برآنیم تا مبتنی بر یک ویژگی آن یعنی حمایت کارگران رسمی از مطالبات کارگران غیررسمی بر ابعاد دیگر آن بپردازیم. حمایتی که نشان از بلوغ رو به رشد جامعه مدنی ایران است و نیرویی بالقوه برای همبستگی و انسجام است.
درحقیقت می دانیم که یک جنبش اجتماعی را حداقل به دو شیوه میتوان سرکوب کرد و به ضعف کشاند. اول از طریق اعمال فشارهای سیاسی، تهدید و ارعاب شرکتکنندگان و نیروهای درگیر در آن و دوم از طریق تعمیق شکاف از درون. ناگفته پیداست که هیچ جنبش اجتماعی متشکل از نیروهای یکدست و منافع همسو و خاستگاه های مشابه نیست و همیشه میزانی از تضاد منافع، تفاوت در چشم اندازها و اهداف و استراتژیها در بین رهبران و نیروهای درگیر در جنبشها وجود دارد. این امر از آن رو اهمیت مییابد که میتواند دستمایه نیروهای سرکوب و مخالف اعتراض شود. مثلا به راحتی میتوان با تأمین مطالبات گروهی از شرکتکنندگان از بخشی از قدرت جنبش کاست وقتی که گروه مورد نظر با شنیدن وعده ها، از بازیگری صحنه اعتراض کنار بکشد و پیروزی خود را در گرو پیروزی جمعی آن “ما”ی شکل یافته در جنبش نداند. در عین حال این وضعیت قادر است تا همبستگی اولیه در بین مشارکتکنندگان را به خشم و بیاعتمادی گروههای داخلی نسبت به یکدیگر بدل کند و موضوع مبارزه را از نوعی فراگیری به مبارزه علیه گروههای در خود تغییر دهد.
دقیقا در همین نقطه است که به سیاق مارتین لوتر کینگ میتوان گفت لازمه موفقیت یک جنبش آن است که تک تک افراد درگیر در آن بدانند بیعدالتی در حق هر گروهی در جامعه بیعدالتی در حق تک تک آنهاست و تحقق عدالت دستیافتنی نخواهد بود مگر از طریق نوعی کنش فراگیر برای حمایت از تمام گروههای اجتماعی . موضوعی که بیش از هرچیز به درک روشن ما از ریشههای ستم و نابرابری بر میگردد و لذا در این مرحله نقش رهبران و روشنفکران بیش از پیش اهمیت مییابد.
فراگیرتر نمودن جنبش از دو جنبه قابل بررسی است: اول فراخوانی صداهای خاموش ولی درگیر با مسئله که به دلیل تشکل نایافتگی یا بیقدرتی افزونتری از چرخه مطالبهگری حذف شدهاند و دوم حمایت گروههایی که در ظاهر منافع مشترک یا موقعیت مشترکی با جنبش ندارند.
در مورد اول، اینکه گروههای درگیر در جنبش نه صرفا با نگاهی ابزاری که با جهتگیریهای انسانی به بازشناسی و فراخوانی سایرینی چون خود بپردازند و رسالت خود را بهبود شرایط همگانی بدانند اهمیت مییابد. در اینجاست که نیروهای اعتصاب و کارگری با تجربه اقدامات جمعی و گروهی میتوانند سایر کارگران بیصدا را به همراهی بخوانند و در سایه روحیهای از اتحادطلبی و حمایتخواهی به حل مسئلهای فراگیرتر برخیزند. به طور مثال مطالبه امنیت شغلی میتواند گروههای بزرگتری چون بیکاران، زنان شاغل در مشاغل خانگی و کارگران مهاجر را نیز شامل شود.
علاوه بر اینها فراگیرتر شدن کنش جمعی جنبه دیگری نیز دارد و آن حمایت و همراهی گروههای دیگری است که در ظاهر منافع مشترکی با موضوع اعتراض ندارند اما دریافتهاند که ریشه تداوم ستم، جدایی و بیتفاوتی ماست به سرنوشت دیگرانی چون ما.
تیموتی اسنایدر، نویسندهی کتابِ «استبداد: بیست درس از قرن بیستم» در جایی از کتاب میگوید: «در سال 1968، رژیم کمونیست، کارگران را برای مقابله با دانشجویانِ معترض در خیابانها بسیج کرد. در 1970، اعتصاب کارگران با خشونت سرکوب شد و نوبتِ کارگران بود که تنها بمانند. اما در 1976 روشنفکران و متخصصانِ حرفهای، گروهی تشکیل دادند تا به کمک کارگرانی بشتابند که تحت فشار و تعرضِ حکومت قرار داشتند… وُکلا، اندیشمندان و خیلیهای دیگر به یاریِ آنها آمدند… اینها افرادی از طیفها و عقاید متفاوت بودند که اعتماد کارگران را به خود جلب کردند. و این مردم در کنار هم، گروهی تشکیل دادند که اگر این جنبش نبود، هرگز یکدیگر را ملاقات نمیکردند.»
و لذا آنچه امروز از حمایت کانون های صنفی معلمان یا حمایت گروهی از هنرمندان و انجمن های دانشجویی از مبارزات کارگران به چشم میآید از سویی نشان روشنی است از بلوغ سیاسی و مدنی جامعه ایرانی و از سوی دیگر پتانسیلی برای بازیابی همبستگی، امید و اعتماد اجتماعی از دست رفته در این سال ها.
خواهشمند است با هدف حمایت از فعالیتهای مطالعاتی مستقل و کمک به توسعه فعالیتهای مدنی مؤسسه رحمان، مبلغ مورد نظرتان را به شماره کارت مؤسسه واریز نمایید.

نظرات کاربران
اشتراک گذاری در
هیچ نظری وجود ندارد.