دشواری‌های پژوهش در میدان

گزارش پنل دوم از رویداد سه‌روزه «از روش تا تغییر»: پژوهش در میدان

رویداد سه‌روزه «از روش تا تغییر» به مناسبت هفته پژوهش با مشارکت انجمن جامعه‌‌شناسی ایران، بنیاد توسعه و کارآفرینی زنان و جوانان و انجمن علمی سیاستگذاری دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در آذرماه ۱۴۰۳ در رحمان برگزار شد.

پنل دوم این رویداد با موضوع پژوهش در میدان با حضور آزاده بیزارگیتی (کارگردان مستند) ، اصغر ایزدی جیران (مردم‌شناس) و مرضیه رسولی (پادکستر رادیو مرز) در رحمان برگزار شد.

گزارش پنل اول و پنل سوم این رویداد را نیز در لینک‌های مربوطه بخوانید.

آیا تاریخ‌نگاری امری جنسیت‌بردار است؟

«جدا از آنکه تبدیل یک کار پژوهشی به مستند به عنوان اثری زیبایی‌شناسانه کار دشواری است و خلاء در منابع آرشیوی مسئله‌ساز است، مواجهۀ جریان مسلط با کاری متفاوت که در واقع روایتی از درحاشیه‌ماندگان است، برای من ناامیدکننده بود. هرچند که من بر اشک‌هایم غلبه کردم و فیلم را ساختم».

 آزاده بیزارگیتی، پژوهشگر و فیلم‌ساز حوزۀ زنان در ابتدا این پرسش را مطرح کرد که آیا تاریخ‌نگاری امری جنسیت‌بردار است؟ او برای پاسخ به این پرسش داستان تولید فیلم مستندش بنام نیمۀ پنهان ماه را روایت می‌کند: 

«از آنجا که جنبش مشروطیت به عنوان یکی از دو جنبش رهایی‌بخش معاصر ایران برایم بسیار مسئله بود، تمام کتابهای مرجع آن دوره را ورق می‌زدم و حین پژوهش‌ با رویدادها و روایت‌های بسیار متفاوتی روبه‌رو می‌شدم. اما هر چه پیشتر می‌رفتم موضوعی برایم پررنگ‌تر می‌شد؛ اینکه زنان کجای تاریخ مشروطه ایستاده‌اند؟ و چرا این زنان هیچ نقش درخوری در رویدادها و بزنگاه‌های تاریخی جنبش مشروطیت ندارند؟ این بود که هر چه زمان می‌گذشت من با چشم تردید به تاریخ‌نگاری رسمی و مسلط نگاه می‌کردم و پرسش‌هایی دربارۀ زنان، جنسیت و تاریخ‌نگاری برایم شکل می‌گرفت و مسئله می‌شد.

خیلی زود در میدان پژوهش متوجه شدم که متأسفانه تاریخ‌نگاری هم امری جنسیت‌بردار است و تاریخ‌نگاری سنتی هم مثل علم، فلسفه، ادبیات و هنر به نحوی تقاطع تبعیض جنسیتی بر زنان است. پس به نظر می‌رسید وقت آن رسیده بود که تاریخ را در یک ساحت گفتمانی تازه‌ای بررسی کنیم، ترمیم کنیم و حتی بازسازی کنیم. از این جهت تاریخ‌نگاری زنان به ما یادآوری می‌کند که چه خوب است که با چشم جویای زنان، با نگاه پژوهشگر حساس به مسایل زنان بیاییم به بازخوانی اسناد، نامه‌های شخصی، حتی آرشیو محبوس خانوادگی، آرشیو محبوس حاکمیت‌ها، و خاطرات شخصی و در صورت امکان به مصاحبه‌های شفاهی بپردازیم و تاریخ‌نگاری‌ای را رقم بزنیم که فهم تاریخی گذشته و مسلط را مورد سؤال قرار ‌دهد؛ تاریخ‌نگاری‌ای که گونه‌ای از آفرینش تاریخی را با خودش به همراه دارد و علاوه بر اینکه تلاش می‌کند زنان در آن وجه در غایب و در حاشیه نباشند، تلاش می‌کند به نحوی حافظۀ جمعی یک ملت را مرمت کند و  آن را بازسازی کند».

روایتی از نقش زنان در جنبش مشروطه

بنابراین، مستند نیمۀ پنهان ماه بیزارگیتی تلاش می‌کند برخلاف متون رسمی و مسلط از مشروطه، روایتی تصویری از نقش زنان در این جنبش به دست دهد. هرچند که بیزارگیتی می‌گوید مستند او را نمی‌توان اولین تلاش پژوهش در چهارچوب تاریخ‌نگاری زنان دانست:

«اوایل دهۀ چهل بود که زن به صورت جدی مسئلۀ تاریخ‌نگاری شد؛ یعنی کسانی آمدند که بخواهند دربارۀ زنان بنویسند. خانم نوشین احمدی خراسانی که خودشان در این حوزه به صورت پژوهشی فعالیت داشتند در نشست اخیرشان از قضا در فیلم دیگری از من بنام ماه سایه که روایتی از زندگی و آثار فهیمه اکبر هست، به صورت خیلی منسجم توضیح می‌دهند که در دهۀ چهل به ویژه زنانی آمدند که تلاش کردند زندگی و فعالیت‌های زنان را مسئلۀ تاریخ‌نگاری کنند و کتابهایی که بد نیست اینجا به آنها اشاره کنیم، چون اینجا بحث پژوهشی هست و زنان همواره به نحوی در حاشیه بودند، کتابهایی مثل زن ایرانی: از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید نوشتۀ بدرالملوک بامداد؛ زنان روزنامه‌نگار اندیشمند ایرانی نوشتۀ پری شیخ‌الاسلامی؛ زن در ایران عصر مغول شیرین بیانی و همینطور تعداد محدودی از کتابهای دیگر که بعد از انقلاب و بعد از جنگ هشت ساله منتشر شدند چون در طول جنگ هشت ساله هم زنان مسئله نبودند، به حاشیه رانده شده بودند و اصلاً بعد از انقلاب به قدری مشکلات وجود داشت که همه فکر می‌کردند دربارۀ زنان حرف‌زدن چه ضرورتی دارد. ولی بعد افرادی مثل بنفشه حجازی، روح‌‍انگیز کراچی، منصوره اتحادیه، سهیلا شهشهانی در ایران و ژانت آفاری و افسانه نجم‌آبادی و پروین پایدار و الیز ساناساریان کسانی بودند که تلاش کردند به صورت بسیار جدی از زاویۀ جنسیت به بازخوانی تاریخ معاصر ایران بپردازند».

 

بیزارگیتی در ادامه به دشواری‌های تولید این مستند اشاره می‌کند: «من در واقع یک پژوهشگر مستندساز هستم و شیوۀ بیانی روایت من فیلم مستند هست. یعنی من باید علاوه بر پژوهشی که انجام می‌دهم به شکل حرفه‌ای نوعی از روایت زیبایی‌شناسانه را هم در نظر بگیرم که چطور می‌شود تاریخ مکتوب و مستقلی را که قرار هست به آن برسم از نظر بصری برای شما روایت کنم. حقیقت این هست که در ابتدای امر وقتی سراغ منبع مرجع می‌رفتم، خودم را در برابر تاریخ تنهای تنها احساس می‌کردم و فکر کردم بهترین و ساده‌ترین راه این هست که با همان پرسشی که ذهنم را درگیر کرده و با همان رویکرد انتقادی خوبه که روایت فیلم و متن فیلم را آغاز کنم. اینکه به همین سادگی زنان در جنبش مشروطۀ ایران کجا بودند، چه می‌کردند، چرا هیچ حضوری در رویدادهای مشروطه ندارند و این پرسش حس مسئولیت اجتماعی من را به عنوان زنی که دغدغه‌های زنانه هم داشتم برانگیخت که به شکل عمیقی وارد لایه‌های درحاشیه تاریخ شوم.

 

همانطور که گفتم به قول شیرین کریمی در کتاب «چرا شد محو از یاد تو نامم» که مجموعه مقالات خانم نجم‌آبادی است با چشم جویای زنان به بازخوانی اسناد، مدارک، نامه‌ها و حتی روزنامه‌های دوران 1285 و پیش از آن و بعد از آن بپردازم؛ روزنامه‌هایی مثل تمدن، انجمن تبریز، صدای زنان، زبان زنان، پیک سعادت نسوان که برخی‌شان پسامشروطیت هستند و از لابه‌لای اینها سطرها و خطوطی را پیدا کنم و همچنین فراموش نکنم برای نوشتن این نوع از تاریخ‌نگاری متفاوت باید به منابع ظاهراً مرجع و مرسوم مثل کتاب‌های کسروی، آدمیت و یحیی دولت‌آبادی رجوع کنم و به نحوی از کتاب‌هایی که مردان درباره مردان نوشته بودند هم منابع خودم را درباره زنان بیابم و این چیزی بود که بعدها دیدم خانم نجم‌آبادی هم چقدر تأکید داشتند چون ما یک سری اسناد موجود داریم اما از آنجایی که زنان همواره خیلی فاعلیت‌شان برای تاریخ‌نگاری مسلط اهمیتی نداشته، یک جایی لابه‌لای خطوط اصلی همواره گم شده‌اند و در حاشیه تلقی ‌شده‌اند. به همین جهت بعد از تقریباً شش سال پژوهش پیوسته و ناپیوسته توانستم به خط سیری برای تولید این فیلم مستند برسم که برای خودم تکان‌دهنده بود. خودم با مجموعه‌ای از این خوشه‌چینی‌ها و جمع‌آوری‌ها به فهم تازه‌ای از تاریخ رسیدم و دیدم چقدر زنان در اتفاقات جنبش مشروطه و پیشامشروطه نقش بسیار مؤثری داشتند و این را توانستم از خلال این فیلم مستند بیان کنم.

 

اما یک نکته وجود داشت. از آنجایی که زن خوب حتی زن مرده نیست چون اکنون در سال 1403 هم عکسهای ما در آگهی‌های ترحیم هم نمی‌تواند منتشر شود، پس شما فکر کنید من به عنوان پژوهشگری که قرار است این پژوهش‌ها را در روایتی از خلال یک فیلم مستند طرح کنم با چه حد خلاء در منابع آرشیوی مواجهم. البته که هر تاریخ‌نگاری وقتی می‌خواهد به بخشی از تاریخ گذشته بپردازد، با خلاءهای زیادی روبه‌رو هست. اما من معلوم است که با صدچندان خلاء روبه‌رو بودم. چطور می‌توانستم این خلاء را پر کنم؟ همۀ تلاشم را کردم که با مجموعه‌دارانی از تبریز، تهران، رشت، با گنجینۀ کاخ گلستان ارتباط برقرار کنم- سال 88 هم باب نبود همۀ گنجینۀ کاخ گلستان را روی اینترنت بگذارند و سایت زنان هاروارد هم انقدر فعال نبود که چقدر امروز یکی از بخشنده‌ترین و نادرترین و مؤثرترین سایتها در حوزۀ تاریخ‌نگاری فمینیستی است- و به مجموعه‌ای از خوشه‌چینی و جمع‌آوری عکس‌ها و اسناد و آرشیو واقعی و موجود اما پراکنده دسترسی پیدا کنیم و از آنها برای نشان‌دادن سندیت فیلم‌مان استفاده کنیم و همانطور که در فیلم هم می‌بینید در ابتدای فیلم من به عنوان یک زن که خودم را هم در مسیر روایت فیلم قرار دادم به عنوان یک شاهد دستم را بالا می‌برم و اعتراف می‌کنم، اذعان می‌کنم که تمام این مدارک تاریخی که تاریخ‌نگاران پیشین حذف کردند از روایت‌های تاریخی‌شان و درحاشیه قرار دادند، وجود دارد و ما اینها را در کنار هم گردآوری کردیم.

 

اما فقدانش را چطور می‌شود حل کرد؟ خب ما به اسنادی رسیدیم. مثلاً روزنامۀ انجمن تبریز به ما نشان می‌داد که تعدادی از مبارزین مشروطه از قضا زنانی بودند که در لباس مردانه در جبهۀ جنگ حضور داشتند. حالا سندش را چطور باید تهیه می‌کردیم؟ فکر می‌کردیم بهترین راه این است که با یک نگاه زیبایی‌شناسانه به نحوی از نرم‌افزارهایی مثل after effects  و حتی نقاشی استفاده کنیم و نقاشی‌هایی را شبیه به آن نقاشی‌هایی که وجود داشت واقعاً بسازیم و حتی مثلاً روزنامۀ تبریز می‌گوید تعدادی از زنان در جبهۀ مبارزین مشروطۀ تبریز حضور داشتند. این تعداد نامشخص است. این افراد گمنام هستند. ما از عکسهای آن دوران استفاده کردیم در نرم‌افزارهایafter effects و نقاشی و اینها را در تاریخ و عکسهای تاریخی قرار دادیم. اما نخواستیم به مخاطب حقنه کنیم که در واقع این عکسها وجود داشته. شاید، به گمان تهامی‌نژاد که از مورخین پیشرو مستند ایران است، مستند ما نخستین مستندی است که اعتراف می‌کند این عکس را در جمع این مبارزین قرار داده. یعنی سعی می‌کند صداقت خود را در روایت تاریخی‌اش تا آنجا که مقدور است حفظ کند و خوشبختانه در این مسیر پر از سختی در نهایت ما توانستیم به نحوی برای نخستین‌بار تاریخ‌نگاری سنتی را به چالش بکشیم و با آشکارکردن ابعاد فراموش‌شدۀ تاریخ حافظۀ جمعی سرزمین‌مان را تا حدی ترمیم و بازسازی کنیم. در واقع ما به یک آفرینش تازه‌ای از یک سیر تاریخی رسیده بودیم که البته با همۀ سختی‌هایش انجام شد. اما ادعا نداریم همۀ کار را انجام دادیم چون شروع یک مسیری بود سال 95 که متأسفانه هیچ وقت توسط کس دیگری ادامه پیدا نکرد چرا که مسیر بسیار دشواری هست. تو یک روند پژوهشی مستقل را طی کنی و بعد بخواهی آن را تبدیل به یک اثر زیبایی‌شناسانه، در اینجا یک مستند بکنی».

 

بیزار گیتی اما از کاری که انجام داده راضی به نظر می‌رسد و آن را دارای وجوهی مثبت می‌داند: «اصولاً تاریخ‌نگاران تلاش می‌کنند فقط تاریخ فاتحان را روایت کنند و در سینمای مستند هم همین بود. ما با بی‌شمار فیلم مستند دربارۀ جنبش مشروطیت ایران، ستارخان، باقرخان، ملک‌المتکلمین مواجه بودیم و تا این لحظه باز فیلم دیگری ساخته نشده. به همین خاطر من فکر می‌کنم ما در مسیر تولید این فیلم هم آموختیم، هم تلاش کردیم با مواد و در واقع با مصالحی که موجوده در اسناد تاریخی ما و تاریخ رسمی مسلط تلاش میکند آنها را به حاشیه بکشاند و به فراموشی بسپارد، از قضا تاریخ معاصر تازه‌ای را روایت کنیم. تاریخ زنان را؛ تاریخ زنانی که اگر تا کنون به حاشیه رانده شده بود، ما دوباره از خلال فیلم مستند نیمۀ پنهان ماه تا حدودی آن را فرابخوانیم و روایتش کنیم و اگر حتی این فیلم و فیلم‌هایی از این دست به هم‌سرنوشتی با زنان جنبش مشروطیت ایران دچار شدند و فیلم به محاق رفت و کمتر اجازۀ نمایش پیدا کرد اما در واقع مسئلۀ زن چون فکر می‌کنم یک مسئلۀ واقعی هست، هیچ وقت برای همیشه به حاشیه رانده نمی‌شود و روزی مثل امروز دوباره فراخوانده می‌شود، دوباره از سکوت بیرون می‌آید و ما درباره‌ش حرف می‌زنیم و تاریخ جدید و انسانی‌تری را برای زنان رقم می‌زنیم». 

وقتی پژوهش اجتماعی نیازمند شهامت است!

دومین سخنران پنل اصغر ایزدی‌جیران، مردم‌شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه تبریز بود که از مشاهدۀ مشارکت‌آمیز و ضرورت غرق‌شدن در میدان سخن گفت: «حرف اصلی من این هست که مشاهدۀ مشارکت‌آمیز یک تکنیک، یک فن انقلابی است، به این معنا که امکان تازه و بی‌نظیری به روی ما پژوهشگران علوم اجتماعی و انسانی می‌گشاید و آن غرق‌شدن در میدان است. مراد من از میدان در اینجا سایت میدانی به معنای مردم‌شناختی است؛ جایی که در آن افراد هستند و حضور دارند. فعالیت‌ها انجام می‌شوند. رخدادها روی می‌دهند. موقعیت‌های انسانی شکل می‌گیرند و در یک کلام جایی که زندگی‌های واقعی زیسته می‌شود. درحالیکه فنون دیگر پژوهشی ما را از شیرجه‌زدن به دریای مواج جامعه منع می‌کنند،  فن مشاهدۀ مشارکت‌آمیز نه تنها مشوق ما در پریدن به این دریاست بلکه می‌خواهد که در آن غرق شویم. بشویم یکی از ماهیان این دریا. از میان فنون درک جهان اجتماعی و فرهنگی، از میان تکنیک‌های جمع‌آوری داده در پژوهش‌های میدانی در علوم اجتماعی در ایران، مشاهدۀ مشارکت‌آمیز در نظر ناشناخته‌ترین، در عمل دشوارترین و در جهان انسانی چالش‌برانگیزترین فن است. شاید به همین سبب بوده که مطالعات اجتماعی در ایران طی چند دهۀ گذشته کمترین توجه و اهمیت را به مشاهدۀ مشارکت‌آمیز داده‌است.

 

طعنه‌آمیز آنکه رشتۀ مردم‌شناسی که خود می‌بایست طلایه‌دار معرفی، اجرا و پرورش این تکنیک باشد، جز چند چهرۀ شاخص داخلی و خارجی در دهه‌های سی تا پنجاه شمسی دیرزمانیست که به خواب سنگینی رفته و این  میراث  ارزشمند را وانهاده‌است. من طی سالهای گذشته تقلا کردم این فن را در سایتهای میدانی و در میان مردمان متنوعی تمرین و تجربه کنم. بین عشایر کوچ‌رو، فقرا و حاشیه‌نشینان شهری، هواداران فوتبال، مصرف‌کنندگان مواد، محله‌های تاریخی، بیماران بستری در بیمارستان، روابط میان دانشجویان و استادان… اینجا بر اساس تجربیات پژوهشی خودم می‌کوشم برخی از ویژگی‌ها و ابعاد کمتر شناخته‌شدۀ مشاهدۀ مشارکت‌‌آمیز را توضیح دهم.

 

تصور مدرن از دانشمند طبیعیات شخصی است که از واقعیت مورد مطالعه فاصله می‌گیرد. این تصویر را دورکیم به دانشمند اجتماعیات بسط داد. او گفت که باید با واقعیت اجتماعی مثل شیء برخورد کنیم. من گمان می‌کنم هنوز هم اصلی‌ترین عادت پژوهشی در علوم اجتماعی در ایران در اغلب روش‌های تحقیق آگاهانه یا ناخودآگاه همین رویکرد فاصله‌گیری است. نزدیک‌شدن نهی شده‌است، چه رسد به تجربه‌کردن و حتی یکی‌شدن با موضوع. از اینجا می‌توانیم ریشۀ انتزاعی‌شدن بخش قابل توجهی از علوم اجتماعی و فرهنگی ایران و لذا دورشدن آن از زندگی و مردم را درک کنیم. این دوربودن و دورماندن به برقراری روابط نابرابر و ایجاد روابط قدرت بین مطالعه‌کننده و مطالعه‌شونده منجر شده‌است. کسانی یعنی دانشگاهیان از جایگاه برتر و حق فهمیدن برخوردارند و کسانی یعنی افراد مورد مطالعه محکوم به سکوت بوده و ابژه‌های خیرگی محققانه هستند. شرکت‌کردن یعنی تجربه‌کردن موضوع مورد مطالعه. پژوهشگری که با مشاهدۀ مشارکت آمیز کار می‌کند بیش از آنکه موضوع را مطالعه کند، آن را زیست می‌کند و این رویکردی است بس بیگانه با علم مدرن. هرچه اصطلاح مطالعه‌کردن ما را به برگرفتن رویکردی منفصل وا می‌دارد، اصطلاح تجربه‌کردن اتصال را به ارمغان می‌آورد.

 

هواداران فوتبال را با ساعت‌ها سرپا ایستادن در سکوهای پرشور وحال و شعاردادن، ریتم بدن، آواز خواندن و کف زدن بود که شروع به فهمیدن کردم. حاشیه‌نشینان را با بالارفتن از کوچه‌های صدها پله‌ای، سیگارکشیدن در پاتوق‌های مردانه، سینه‌زدن در دسته‌های عزاداری، نشستن در داخل خانه‌های نم‌گرفته درک می‌کردم و می‌فهمیدم. عشایر را با ماندن در ارتفاعات کوه‌ها، چوپانی‌کردن، با بریدن علف، آوردن آب از چشمه، جدا کردن گله‌ها و برافراشتن چادرها در ییلاقات درک می‌کردم. مشاهدۀ مشارکت‌آمیز ما را به فراسوی علم ورزیدن برده و دعوت به زیستن یک فرم زندگی می‌کند. کاراکتر مرسوم دانشگاهی در جهان خودساختۀ علمی می‌زید با ارزشها، نمادها، زبان، آ‌یین‌ها، با رفتارها و باورهای خاص خودش اما زندگی کردن یک فرم دیگر از زیستن از خلال مشاهدۀ مشارکت‌آمیز ما را از عادت مألوف خانه و خانواده و دوستان و اعتیادهای زندگی روزمره‌مان برمی‌کند. من سبک زندگی بدون برق، تلفن و گاز و بدون شبکه‌های اجتماعی را در میان عشایر می‌زیستم. سبک زندگی متکی بر عشق و تعهد به یک تیم را در میان هواداران تراکتور تجربه می‌کردم. سبک زندگی مهاجران فصلی بلوچ و غربت را در یک اتاق کرایه‌ای در زیرزمین یک خانۀ فرسوده درتهران در اتمسفری از مواد و خوشی‌های کوچک فقیرانه می‌زیستم. 

 

سطح دیگری از مشارکت را داریم که در آن بجای اینکه پژوهشگر بر میدان چیره باشد این میدان است که او را به تسخیر خود درمی‌آورد. پژوهشگر مشاهدۀ مشارکتی با بودن در آنجا اجازه می‌دهد تا میدان بر او رخ دهد. وقتی که در استادیوم دستهای برادری بر شانه‌های من می‌نشینند و من را به خلسۀ ریتم تند بالا پریدن می‌اندازد. وقتی دود پاتوق‌های مصرف مواد من را بخوری می‌کند و دردهایی به سرم می‌اندازد. وقتی زندگی کودکان دو خانواده من را به حاشیه‌های کرمانشاه می‌کشاند. وقتی که گرگ سفید پیرامون چادر خانوادۀ من در ییلاق عشایر کمین کرده‌است. وقتی خانه‌های مخروبۀ یک محلۀ تاریخی پاهایم را از ترس سست می‌کند. وقتی عربدۀ یک لات مست در حاشیه‌نشینان تبریز لرزه بر اندام من و ماشینم می‌اندازد. اینجا پژوهش‌کردن دیگر فعلی قصدمندانه نیست، بلکه انفعال محض است؛ تحت تسخیر قرارگرفتن. پژوهشگر مشاهدۀ مشارکتی چیزهایی را جذب خودش می‌کند. در فن مشاهدۀ مشارکت‌آمیز جای ابزارهای بیرونی جمع‌آوری داده‌ها مثل لولۀ آزمایش یا پرسشنامه و مصاحبه‌نامه را ابزارهای درونی تازه‌ای می‌گیرد و آن عبارت است از کلیت وجود پژوهشگر؛ تن و روحش.

 

مشاهدۀ مشارکت‌آمیز یک فن وجودی است و لذا وابسته است به وجودی که جهان اجتماعی و فرهنگی را در خودش جای می‌دهد. در سطح مادی، واقعیت اجتماعی و فرهنگی واقعیتی چند حسی است، برای همین دماغ، پوست، دهان، گوش و چشم محقق تبدیل به مجراهایی برای جذب و عبور داده‌های حسی می‌شود اما چیزهایی بس فراتر از این حس‌های مادی هم وجود دارد. چیزهایی که هستند ولی ماتریالیته ندارند مثل جو عاطفی حاکم بر یک موقعیت یا لحظاتی در یک جامعه که نمی‌توان آن را sense کرد، بلکه باید وجوداً دریافت همچون خشم انتقام‌کشی که پس از کشته‌شدن یک جوان بیگناه در فضای پاتوق نوجوانان محله‌ای حاشیه‌نشین منتشر می‌شود یا تلاطمی اجتماعی که جنبۀ مادی و تجربی نداشت ولی من به خوبی و با عمق حس‌اش می‌کردم. پژوهش اجتماعی متکی بر مشاهدۀ مشارکت‌آمیز از طریق عمق‌یافتن کیفیت روابط با افراد مورد مطالعه به تدریج مبتنی بر دوستی می‌شود. این نیز یکی دیگر از تابوهای یک تحقیق به اصطلاح علمی است.

 

حال دیگر سوژه‌ها را افراد مورد مطالعه نمی‌نامیم، بلکه می‌گوییم دوستان عشایری من؛ دوستان معتاد من؛ دوستان حاشیه‌نشین من. دوست‌شدن نشان می‌دهد که جایگاه پژوهشگر از یک غریبۀ شک‌برانگیز به یک آشنای قابل اعتماد تغییر کرده‌است. دوست نشدن علامت آن است که پژوهشگر هنوز پذیرفته نشده‌است و بدون پذیرش تحقیق میدانی از اساس ناممکن می‌شود. توهم است اگر تصور کنیم بدون برقراری روابط صمیمانه و صرفاً با تقلیل پژوهش میدانی به چند مصاحبه و چند بازدید کوتاه قادر به درک مردم و زندگی‌هایشان خواهیم بود. در نهایت، فن مشاهدۀ مشارکت‌آمیز موضع ابژکتیو دانشمند اجتماعی و موضع سوبژکتیو هنرمند را همزمان در بر خود می‌گیرد. شرکت‌کردن در یک تجربه و همزمان نظاره‌گر بودن آن تجربه‌ای ظاهراً عجیب و ناممکن می‌نماید. اجرای این موضع دوگانه خطرکردن و شهامتی را می‌طلبد تا بتوان این آمیزه را به نمایش درآورد. چگونه می‌توان در حالیکه مشغول و درگیر تجربه‌ای هستیم که در حال رخ‌دادن است، از آن بیرون بجهیم، فاصله بگیریم و اقدام به تأمل در آن هم بکنیم؟ حالتی ذهنی و وجودی لازم است که همزمان سپردن خود به جریان واقعیت در حال وقوع و هشیاری آگاهانه نسبت به معناهای آن را صورت ببخشد». 

پژوهش میدانی به شبکه‌سازی نیاز دارد

پژوهشگر میدانی باید برای یافتن سوژه‌های جدید، ارتباط ‌برقرارکردن با افراد و شبکه‌سازی وقت بگذارد. این موضوع بااهمیتی است که نه در دانشگاه‌ها آموزش داده می‌شود و نه خود افراد دغدغۀ آن را دارند!

سومین سخنران پنل مرضیه رسولی روزنامه‌نگار و تولیدکنندۀ پادکست رادیو مرز بود که از مسئله‌ای فراگیر اما مغفول سخن گفت؛ اینکه در کارهای میدانی یافتن سوژه‌های جدید مطالعه و افراد برای مصاحبه نیازمند توجه، مهارت و صرف وقت است: «می‌خواهم دربارۀ تجربۀ خودم صحبت کنم و نگاه آکادمیک ندارم و مطالعۀ آکادمیک هم نداشتم به این ماجرا و فقط از طریق تجربۀ روزنامه‌نگاری و کار پادکست به چیزهایی رسیدم که به نظرم آمد که مهم است درباره‌ش صحبت کنیم البته امیدوارم به نظر شما حرفهایی که من می‌زنم بدیهی و نالازم نباشد. صحبت از پژوهش میدانی شد. خب در کار روزنامه‌نگاری ما کار میدانی داریم که البته با کار جامعه‌شناسانه و انسان‌شناسانه فرق دارد.

 

من در دانشگاه روزنامه‌نگاری خواندم و آنجا به ما گفتند که لازمه‌های کار میدانی چه هستند و یکی از لوازمش گفتگوی عمیق با افراد است. من می‌خواهم از این گفتگوی عمیق شروع کنم که در پادکستم همین کار را می‌کنم. در پادکست رادیو مرز من موضوعی انتخاب می‌کنم و در موردش با آدمها گفتگوی عمیق می‌کنم. قبل از اینکه به این گفتگوی عمیق برسیم می‌خواهم در مورد میدان صحبت کنم. این میدان، تجربه به من نشان داده که خیلی دور از ما نیست و خیلی هم منحصر به فضای زندگی آدمها و حضور فیزیکی ما در آن فضا نیست. با رشد شبکه‌های اجتماعی و فراگیرشدن اینترنت الان دسترسی ما به میدان خیلی ساده‌تر شده، چون می‌توانیم آدمها را دنبال کنیم، آدمها از زندگی‌شان می‌گویند. می‌توانیم گروه‌ها را دنبال کنیم، می‌توانیم به شبکه‌ها دسترسی پیدا کنیم و همۀ اینها برای ما آن میدان تحقیق را  تا حدودی می‌سازد و دسترسی ما به آدمها را امکان‌پذیر می‌کند. من هم از وقتی شروع به ساخت این پادکست کردم به طرق مختلف سعی کردم به آدمها دسترسی پیدا کنم برای گفتگوی عمیق با آنها در مورد موضوعات مختلف.

خانه؛ میدان اول هر پژوهشگر میدانی

به نظرم رسیده که اولین میدان خانه است برای ما. خانه و اطرافیان ما اولین میدان کاری ما هستند و من از همان جا شروع کردم. فکر نکردم بروم میدان‌های دورتر را تسخیر کنم یا سراغ موضوعات خیلی ناشناخته بروم. نگاه کردم به اطرافم و دیدم که چه چیزی آدمهای اطرافم را متمایز می‌کند از من و تجربۀ من. حتی خواهرم تجربۀ زیستۀ متفاوتی دارد و حرفهای مگویی دارد که اگر بنشینم با او گفتگوی عمیق کنم، حرفهای خیلی تازه‌ای به من خواهد زد و من موضوعات اولیۀ پادکستم را از آدم‌های اطرافم شروع کردم. این شبکه کم‌کم گسترده‌تر شد. اطرافم، اطرافیان اطرافیانم و آدمهایی که شنونده بودند کم‌کم بیشتر شدند و من از آدمها می‌خواستم داوطلب بشوند و با آنها ارتباط برقرار می‌کردم و ارتباط را حفظ می‌کردم و وقتی هم در حال ساخت پادکست نبودم در حقیقت در میدان بودم و در آن کندوکاو می‌کردم و تلاش می‌کردم این شبکه را گسترده‌تر کنم چون به من گفته می‌شد این کار سخت است و چطور می‌خواهی به آدمها دسترسی پیدا کنی. چطور می‌توانی در این موضوعات آدمهایی را پیدا کنی که با تو حرف بزنند، آدمها حرف نمی‌زنند، اعتماد نمی‌کنند، و از این نگرانی‌ها زیاد بود ولی خب من پیش رفتم.

 

حالا اینجا می‌خواهم در مورد این صحبت کنم که کم‌کم از دانشجوهای جامعه‌شناسی، پژوهشگران و مستندسازان ایمیل‌ها و پیام‌هایی می‌گرفتم که مثلاً تو که در مورد فلان موضوع کار کردی می‌توانی آدمهایی را به ما معرفی کنی که ما هم برویم سراغ‌شان و با آنها صحبت کنیم؟ و موضوعاتی که خیلی موضوعات ترندشده‌ای از آسیبهای اجتماعی هستند مثلاً سقط جنین، اعتیاد، تجاوز جنسی، و خیلی برایم عجیب بود که این بخش از ماجرا که شبکه‌سازی و پیداکردن آدمهاست و حضور در میدانی که خیلی لازم نیست حضور فیزیکی در آن داشته باشیم، خیلی دارد از طرف عده‌ای سرسری گرفته می‌شود. البته نمی‌دانم چقدر این مسئله فراگیر است. یعنی یک پکیج آماده‌ای در اختیار آدم‌ها بگذاری که فقط بروند با آن سوژه‌های تکراری گفتگو کنند. حالا من نمی‌دانم این تحقیقی است برای رفع تکلیف یا واقعاً دغدغۀ موضوع را دارند. خیلی برای من شوکه‌کننده است که تعداد این پژوهشگران و مستندسازان اصلاً کم نیست که می‌خواهند به منابع تکراری دسترسی پیدا کنند. چرا سوژه‌هایی که سراغ‍شان می‌رویم تکراری باشند؟ مثلاً وقتی از آسیب‌های اجتماعی صحبت می‌شود پژوهشگران سراغ موضوعات تکراری می‌روند مثلاً سراغ اعتیاد، حاشیه‌نشینی و … می‌روند. درحالیکه میدان از خانه شروع می‌شود و اگر به دور و برمان نگاه کنیم، آسیبهای اجتماعی فراوانی می‌بینیم که جای کار دارد و می‌تواند منبع اصلی ما باشد برای شروع و این ماجرایی که ما بخواهیم از این بخش قضیه پرش کنیم و منابعی در اختیارمان قرار داده شود شروع آسیبی هست که در پژوهش جامعه‌شناسانه وجود دارد.

 

برای آدم‌ها عجیب است اگر بگویم من این افراد را به شما معرفی نمی‌کنم و فکر می‌کنند این از خست من است… درحالیکه الان منابعی که می‌توانیم به آن‌ها دسترسی پیدا کنیم به لطف اینترنت و شبکه‌های اجتماعی واقعاً نامحدود است و می‌شود این شبکه‌سازی را با تمرکز و توجه انجام داد. نمی‌دانم الان در گروه‌های جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی چقدر به این مسئله توجه می‌شود؛ به نظر می‌رسد نه به صورت آکادمیک به این موضوع توجه می‌شود و نه خود افراد فکر می‌کنند این بخش مهمی هست. شما می‌توانید به منبعی دسترسی پیدا کنید که اصلاً تکراری نباشد و زاویۀ نگاه جدیدی به شما بدهد ولی این را کنار می‌گذاری و می‌روی سراغ چیزهای آماده و می‌خواهی که از همان‌ها استفاده کنی. این موضوع مهمی هست که نباید نادیده‌اش گرفت». 

 

خواهشمند است با هدف حمایت از فعالیت‌های مطالعاتی مستقل و کمک به توسعه فعالیت‌های مدنی مؤسسه رحمان، مبلغ مورد نظرتان را به شماره کارت مؤسسه واریز نمایید.  

نظرات کاربران

اشتراک گذاری در

هیچ نظری وجود ندارد.

کامنت خود را بگذارید







نشست های دیگر