دومین نشست بازماندگی و طرد از تحصیل برگزار شد.

دومین نشست بازماندگی و طرد از تحصیل برگزار شد.
نشست دوم از نشستهای بازماندگی و طرد از تحصیل، 21 مهر 1399 در موسسه رحمان برگزار شد. مدیریت پنل این نشست را مریم آشور به عهده داشت. سپس ویدیوهایی در ارتباط با وضعیت بازماندگی از تحصیل در سه استان سیستان و بلوچستان، کردستان و فارس پخش شد. در ادامه آقای دکتر سیامک زند رضوی در ارتباط با پیامدهای مرکزگرایی در شناخت و پیشگیری معضل بازماندگان از تحصیل به سخنرانی پرداخت.
ابتدای نشست با مقدمهای از خانم آشور آغاز شد. در این مقدمه با اشاره به اصل 30 قانون اساسی، بیان کردند آموزش و پرورش باید شرایط آموزش همگانی و برابر برای آحاد جامعه فراهم کند که با توجه به آمار و ارقامی که در نشست قبل اشاره شد به این قانون عمل نمیشود. وی در ادامه افزود با توجه به مساله فریب میانگینها، وضعیت آموزش در مناطق حاشیهای شهرها، روستاها و استانهای محروم، وضعیت نامساعدتری دارد و کودکان به آموزش با کیفیت دسترسی ندارند. به همین دلیل در این نشست با پخش ویدیوهایی به بررسی وضعیت بازماندگی و طرد از تحصیل در سه استان مورد توجه قرار میگیرد و تلاش بر شنیدن صدای آنانی خواهد بود که در سیاستگذاری کلان شنیده نمیشوند.
قبل از پخش ویدیو مربوطه، آشور به اعلام آمارهای مربوط به بازماندگی از تحصیل در استان سیستان و بلوچستان با استناد بر گزارش سالانه آماری آموزش و پرورش پرداخت. بر این اساس نرخ بازماندگی از تحصیل در مقطع ابتدایی، از هر 100 نفر، 7 نفر. در مقطع متوسطه اول از هر 100 نفر 24 نفر (2 نفر از 10 نفر) و بالاخره در مقطع متوسطه دوم از هر 100 نفر، 46 نفر (تقریبا 5 نفر از هر 10 نفر) میباشد. به عبارتی دیگر 46 درصد دانشآموزان در مقطع متوسطه دوم بازمانده از تحصیل میشوند. براساس آمار منتشر شده توسط وزارت رفاه در بین سالهای 96-95 این آمار با افزایش 0/5 درصدی مواجه بوده است.
اولین ویدیو، شامل صحبتهای صبورا سمنانیان، دانشجوی کارشناسی ارشد توسعه دانشگاه تهران و عضو کانون جهادی السابقون بود. سمنانیان سخنان خود را با معرفی کانون جهادی السابقون آغاز کرد. به گفته او، این کانون در سال 1388 در دانشگاه امیر کبیر و تهران آغاز به فعالیت کرده و در سال 1397 در طرحی با وزارت رفاه با عنوان «مشق ما»، در استان سیستان و بلوچستان تلاش کردند تعدادی از کودکان بازمانده از تحصیل را به چرخه آموزش بازگرداند و به سرپرست کودک نیز مازاد یارانه تخصیص یابد. شیوه انجام این طرح از این قرار بوده است که تسهیلگر به همراه بستهی لوازمالتحریر به منزل این کودکان مراجعه میکرده و با اهدای بسته حمایتی، والدین را برای بازگشت کودک به مدرسه ترغیب میکردند. در این مدت 40 کودک جذب شده است، اما به دلیل زمان اجرای طرح (بهمن و اسفند) مجبور به تغییر مسیر شده، تلاش کردند حضور کودکان بازگردانده شده به چرخه آموزش را راستیآزمایی کنند. از آنجایی که این طرح برای کودکان بازمانده از تحصیل بود، به این معنا کودکانی که مدرسه را تجربه نکردند و برای جذب در مقطع اول ابتدایی تلاش میشد کودکان 11-6 سال، گروه هدف آنان بوده است.
صبورا سمنانیان در ادامه سخنان خود، به دلایل و مسائل مستقیم و غیرمستقیمی پرداخت که منجر به بازماندگی کودکان از تحصیل شده است. اولین عامل را مسیر رفت و آمد به مدرسه عنوان کرد. به گفته او، پراکندگی جمعیت در این استان و فاصله زیاد با مدارس که بیشتر اوقات این فاصله را مسیری صعبالعبور یا ناامن تشکیل میدهد، مانع از حضور کودک در مدرسه میشود. در این بخش آنچه اهمیت بنیادی دارد بحث سرویس مدارس است اما به دلیل فقر و محرومیت این مناطق، پرداخت هزینه سرویس برای خانواده این کودکان فشارآفرین است. از طرفی دیگر گروههایی چون عشایر با جمعیت اندک و به شدت پراکنده به عنوان روستا شناخته نمیشوند به آنان مدرسه تخصیص داده نمیشود و باید مسافت طولانی برای دسترسی به مدرسه طی کنند که این امکان به دلیل شرایط فوقالذکر وجود ندارد.
دومین مسالهای که توسط سمنانیان عنوان شد، کار کودک است که برای کمک خرج خانواده بودن در سنین خاص وارد بازار کار میشوند.
وی عامل بعدی را دو زبانه بودن این کودکان میدانست. در این مناطق به دلیل بیسوادی، والدین زبان فارسی نمیدانند و 6 سال اول کودک با زبان بلوچی میگذرد وقتی وارد مدرسه میشود نه تنها باید به زبان دیگری را یاد گیرد بلکه باید به این زبان سخن بگوید. در اینجا اهمیت پیشدبستانی خود را نشان میدهد. به خصوص با این شرط که معلم آنان به زبان بلوچی تسلط داشته باشد.
در ادامه او باورهای مذهبی این مناطق را عامل دیگری میداند که باعث شده والدین کودکان خود را به جای مدارس به مدارس دینی و مکتبخانه بفرستند؛ از سویی دیگر باعث شده دختران را به مدارس مختلط یا کلاسی با معلم مرد نفرستند.
اوراق هویتی عامل مهم دیگریست که دو گروه را دربرمیگیرد. کودکان ایرانی فاقد شناسنامه که برخی مناطق فرمانداری با دادن کد موقت، راه رفتن به مدرسه را برایشان هموار میکند اما در برخی مناطق دیگر این همکاری صورت نمیگیرد. گروه دوم اتباع غیرایرانی است که با توجه به قانون تصویب شده باید وارد ثبتنام شوند اما در زمانی که جمعیت زیاد باشد به دلیل فضای آموزشی ناکافی در اولویت ثبتنام قرار نمیگیرند. شاخص سرانه فضای آموزشی استاندارد برای هر دانشآموز باید 8.5 مترمربع باشد که این میزان در ایران 5 مترمربع است و در سیستان و بلوچستان به 3 مترمربع میرسد که در چابهار با سرانه آموزشی 1.5 مترمربع روبرو هستیم. فقر و محرومیت، فقر فرهنگی و معلولیت کودکان از عوامل دیگر یاد شده بود.
سمنانیان در بخش پایانی سخنان خود به چالشهایی که در انجام این طرح روبرو بودند اشاره کرد.
چالش اول را چالش آمار معرفی کرد. از آنجایی که این آمار به رایانه وصل بود کودکان بدون شناسنامه و اتباع خارجی حذف میشدند. گروه دوم حذفی سرپرستانی که فاقد شماره بودند و سرپرستانی که پاسخ تماس آنان را نداده بودند را شامل میشد. در نهایت گروه سوم کودکان تحت حمایت بهزیستی و کمیته امداد بودند. از طرفی دیگر این آمار در دسترس پردازش نشده بود و در کار میدانی، تسهیلگران با مشکلات متعدد روبرو شده بودند. چالش دوم را چالش زمان عنوان بود. زمان اجرای پروژه در بهمن و اسفند بوده است تقریبا شش ماه پس از شروع مدرسه که مدیر و معلم حاضر به قبول این دانشآموزان نبودند. در نهایت چالش سوم را یارانه مازاد عنوان کرد؛ زیرا این روش نه تنها بازدارنده نبوده بلکه امکان مشوق بودن نیز دارد زیرا والدینی که کودکان خود را به موقع به مدرسه بردند میدیدند سایر والدین نه تنها مانع از ورود کودک به مدرسه شدند بلکه لوزامالتحریر و یارانه مازاد دریافت کردند. هر چند این یارانه نیز به جای 9 ماه تحصیلی فقط یک ماه پرداخت شد. در آخر وی افزود معلمان و کارشناسان آموزشی این مناطق در کنار آشنایی کامل با شرایط و فرهنگ منطقه، توانمندی مشارکت در سیاستگذاری را دارند و با فعالین جامعه مدنی هم همکاری مناسبی دارند در حالیکه در سیاستگذاری کلان آنان دخیل نمیشوند و صدای آنان شنیده نمیشود.
ویدیو دوم در مورد استان کردستان بود. خانم آشور آمار مربوط به این استان را چنین اعلام کرد،در مقطع ابتدایی به ازای هر 100 دانشآموز 1 دانشآموز، در مقطع متوسط اول به ازای هر 100 دانشآموز 7 دانشآموز و بالاخره در مقطع متوسطه دوم به ازای هر 100 دانشآموز 23 دانشآموز (2 نفر از هر 10 نفر) بازمانده از تحصیل هستند و با توجه به نرخ ترک تحصیل در این منطقه، رتبه 9 را در کشور دارد.
در این ویدیو امجد ساعدی، عضو کمیته دفاع از کودکان کار و خیابان سخنرانی کرد. وی این کمیته را کمیتهای معرفی کرد که به دنبال دفاع از تمامی کودکان بهخصوص کودکان کار و خیابان است. بنابه تعریف وی کودک بازمانده از تحصیل به کودک 18-6 سالی گفته میشود که در چرخه آموزش قرار نگرفته یا خارج شده است. هر چند شرایط بازماندگی از تحصیل وضعیت قابل قبولی نداشت اما اپیدمی کرونا منجر به ویرانتر شدن این شرایط شد. در این بین ترکیب جنسیتی بازماندگی از تحصیل برابر نیست و دختران به دلیل ازدواج زودهنگام جمعیت بیشتری را تشکیل میدهند. از طرفی ورود به بازار کار نیز عامل مهم دیگری است که در محلات فقیرنشین و حاشیهای رخ میدهد که از پش هزینههای تحصیل برنمیآیند. کار کودک به دو دسته تقسیم میشود در مناطق روستایی که کار کشاورزی و دامداری رونق دارد، کودکان به مثابه نیروی کار دیده میشوند اما در مناطق مرزی، کولبری شغلی که کودکان را به خود جذب میکند. نه تنها باعث خارج شدن از چرخه آموزشی شده بلکه لحظه به لحظه جانشان تهدید میشود. امجد عامل دیگر را بیافقی و بیمیلی کودکان به آینده عنوان کرد. عقبماندگی فرهنگی، مردسالاری و سنتهای حاکم بر بعضی از خانوادهها را عاملی عنوان کرد که منجر به ازدواج زودهنگام در کودکان دختر میشود. عامل آخر را مجازی شدن آموزش عنوان میکند از طرفی امکان تهیه گوشی هوشمند در بین این افراد وجود ندارد، از طرفی دیگر اینترنت مناسب در اختیار ندارند از آموزش مجازی محروم میشوند. در خانه نیز به دلیل بیسوادی و عدم آگاهی خانوادهها، امکان آموزشی از سوی آنان به کودکان وجود ندارد و میزان بازماندگی از تحصیل را افزایش میدهد. امجد در نهایت افزود تحصیل لطف نیست بلکه نیاز است هر چقدر شرایط تحصیل، تسهیل شود شهروند آگاه به حقوق خود، نیروی کار آگاهتر تربیت میشوند. میزان مشارکت اجتماعی افزایش مییابد و میتواند تاثیرات مثبت زیادی به همراه داشته باشد.
پس از اتمام این ویدیو خانم آشور مدیر پنل بار دیگر به بیان آمارهای مربوط به استان فارس پرداختند. براساس گفتههای ایشان، نرخ بازماندگی از تحصیل در استان فارس در مقطع ابتدایی از هر 100 نفر، 1 نفر در مقطع متوسط اول از هر 100 نفر، 3 نفر و بالاخره در مقطع متوسطه دوم از هر 100 نفر، 13 نفر (1 نفر از هر 10 نفر) میباشد. این استان در تکرار پایه در مقطع ابتدایی رتبه 7 در کشور داراست؛ یعنی هفتمین استان از نظر نرخ بالای تکرار پایه در مقطع ابتدایی در کشور.
ویدیو سوم با سخنرانی آقای جهانبخش نیکنام، دبیر آموزش و پرورش و عضو کانون مهر رستم همراه بود. ایشان ابتدا در مورد شهرستان رستم در استان فارس اطلاعاتی دادند که این شهرستان در شمال استان فارس و جنوب غربی کشور قرار دارد. جز محرومترین شهرستانهای کشور میباشد و 45 هزار نفر جمعیت دارد، 6 هزار نفر آن را جمعیت دانشآموزی تشکیل میدهند که تحت پوشش جمعیت عشایر استان کهکیلویه و بویراحمد نیز میباشد. در ادامه نیکنام نیز به عوامل مرتبط با بازماندگی از تحصیل در این شهرستان پرداخت اولین مورد را وضعیت نامناسب حمل و نقل عنوان کرد. عامل دوم وضعیت نامناسب اینترنت در این منطقه است. در کنار آن مشکل مخابرات، برق، آب نیز داراست. با وجود منابع آبی غنی، با مشکل تامین آب شرب مواجه هستند. وی در ادامه به شغل مردم این منطقه پرداخت که اکثرا کشاورز و دامدار هستند و بخش کوچکی در حوزه خدمات مشغول به کار است. به دلیل خشکسالیهای پیدرپی مردم در فقر به سر میبرند و بیشتر از 30 درصد مردم تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی قرار دارند. در کنار فقر مادی، شاهد فقر فرهنگی به دلیل بیسوادی و کمسوادی هستیم که منجر به ایجاد تعصبات قبیلهای و عشیرهای شده و بر نگاه به ادامه تحصیل به خصوص ادامه تحصیل دختران تاثیر گذاشته است. نبود مدارس متوسطه اول و دوم در کنار عدم پوشش سرویس روستامرکزی عامل بعدی را شکل میدهد. همانطور که پیشتر هم عنوان شد جمعیت این مناطق عشایر هستند که کوچ اول آنان در فروردین و اردبیهشت میانه سال تحصیلی است و کوچ بعدی بعد از آغاز سال تحصیلی میباشد این شرایط عاملی بر بازماندگی از تحصیل این کودکان است. به گفته نیکنام در این مناطق پایگاه سنجش سلامت وجود دارد که به ارزیابی ذهنی و جسمی دانشآموزان میپردازند. اگر کودکی معلولیت داشته باشد دسترسی به مدارس استثنایی ندارد، زیرا تنها یک مدرسه استثنایی در مرکز استان قرار دارد که فاصله برخی روستاها با آن در حدود 6 ساعت با ماشین است. بنابراین امکان استفاده از آن مدارس برای این کودکان وجود ندارد. در آخر وی به پاندمی کووید 19 اشاره میکند؛ براساس اشاره وی 50 تا 60 درصد این خانوارها به دلیل شرایط اقتصادی توانایی تهیه گوشی اندروید ندارند؛ عامل مهمی که امروزه منجر به بازماندگی از تحصیل در مناطق محروم میشود و تحقق عدالت آموزشی را با مشکل روبرو میسازد. نیکنام در آخر به ارائه پیشنهاداتی در جهت اصلاح وضع موجود میپردازد. به گفته وی استفاده از ظرفیت حداکثری خیرین، وجود مشاور و مددکار در مدارس، رفع مشکلات اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی خانوادهها، ایجاد انگیزه ادامه تحصیل با توجه به بیکاری گسترده فارغالتحصیلان دانشگاهی و عدم آینده، هوشمندسازی مدارس، مدیریت واحد آموزشی تا از پوشش دو استان خارج گردد؛ میتوانند راهکارهای برون رفت از این وضعیت دشوار فعلی باشد و به کاهش بازماندگی از تحصیل در شهرستان رستم کمک کند.
در بخش پایانی این نشست آقای دکتر سیامک زند رضوی، هیئت علمی بازنشسته دانشگاه کرمان و عضو کانون دوستداران کودک کرمان، به سخنرانی پرداخت. وی با استفاده از چارچوب عنوان شده توسط مهدی یوسفی به توضیح تمرکزگرایی در آموزش و پرورش ایران و پیامدهای آن پرداخت و تلاش کرد با استفاده از سخنرانیهای استانهای سیستان و بلوچستان، کردستان و فارس به صورت عینی این وضعیت را به تصویر بکشد. زند رضوی در پایان صحبتهایش راهحل مناسب در ارتباط با حل معضل بازماندگی از تحصیل را ارائه کرد.
براساس گفتههای وی تمرکزگرایی شامل ویژگیهای زیر میباشد:
1) بیگانهساز است: به عبارتی کودکان، معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی را از خود بیگانه میسازد. آنها نه به عنوان سوژه و کنشگر اصلی بلکه ابژه، زائده و مهره در این نظام هستند.
2) غیردموکراتیک است: هیچ فرصتی را برای شنیدن صدای ذینفعان چون والدین، کودکان به طور جدی فراهم نمیآورد. یک مرکزیت اداری دارد که همه چیز در آن آغاز و در آن نیز به پایان میرسد.
3) فاقد تنوع است: فقدان این ویژگی مانع از ایجاد تشخص، کنجکاوی و خلاقیت در کودکان میشود. حتی عملا سرکوب نیز میشود. همه نظام آموزش از محتوای کتاب تا الگوی آموزشی یک طرفه از تهران تعیین شده و در سراسر کشور پیاده میشود در این میان به پیشینه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کودکان، محیط جغرافیایی و بافت فرهنگی توجهی نمیشود. این وضعیت در نهایت به کنکور سراسری ختم میشود.
4) در ذات خود نابرابریهای موجود را تداوم میبخشد؛ زیرا سیستمهای اجتماعی، اقتصادی در آن نادیده گرفته میشوند. یکی از جنبههای مهم آن پولی شدن بیش از پیش نظام آموزش و پرورش است که عملا کودکان بیبضاعت را حدف میکنند.
5) نخبهگراست؛ به این معنا که کودکان تواناتر را شناسایی کرده و از دیگر دانشآموزان جدا میکند و برای کنکور سراسری آمادهشان مینماید.
این نظام تمرکزگرا در طول 40 سال گذشته متمرکزتر شده است و از سویی دیگر باعث ایجاد شکلهایی از مقاومت در گروههای ذینفع گردیده است. به عبارتی ذینفعانی که روز به روز ناتوانتر گشتهاند به نادیده گرفتن از نظام و دور زدن قواعد آن میپردازند و تنها شکل ظاهری آن را حفظ کردهاند. یکی از بخشهایی که به صورت عینی هماکنون در حال رخداد است، شیوع کرونا و آموزش مجازی با برنامه شاد است. ادعایی که عنوان میکند آموزش از راه دور در سراسر کشور انجام میشود در حالی که ناکارآمدی آن قابل مطالعه است.
در ادامه با توجه به ویژگیهایی که در مورد نظام تمرکزگرا عنوان شده است را در طرح انجام شده در استان سیستان و بلوچستان با مجریگری وزارت رفاه تحت عنوان «مشق ما» نشان میدهد و به نقد این شیوه اجرای طرح میپردازد:
در اولین ویژگی عنوان شد نظام بیگانهساز؛ این بیگانهسازی را میتوان در پرداخت یارانه مازاد جستجو کرد. مجری که دور از شرایط پیچیده شکلدهنده به بازماندگی از تحصیل است برای حل آن روش ساده پرداخت یارانه مازاد را مناسب میبیند و در مقابل به خانوادههایی که کودک خود را به موقع به مدرسه فرستادند توجه نمیکند. این طرح با این ابزار، پیامی را که به خانوادهها منتقل میکند از این قرار است؛ تحصیل نه نیازی مانند آب و غذا بلکه وسیلهای است که با محدود کردن کودک میتوان درآمد اضافی از آن کسب کرد که در شرایط محرومیت و فقر مادی این مناطق اهمیت دو چندان دارد. از طرفی دیگر چه تضمینی وجود دارد پس از دریافت یارانه مازاد کودک در مدرسه باقی بماند؟
دومین ویژگی غیردموکراتیک بودن است که در بیتوجهی به زبان مادری خود را نشان میدهد. با این بیتوجهی شش سال غنی زندگی کودک را حذف میکنند. محتوایی که در مرکز بدون توجه به ویژگیهای این منطقه تهیه شده است با تجربه زیسته دانشآموزان فاصله دارد و مانع ایجاد ارتباط با محتوای درسی میشود.
همه این عوامل منجر به ویژگی سوم و از بین رفتن خلاقیت، کنجکاوی و تشخص در کودکان میشود؛ زیرا هر روزه هویت او، تجربههای او و زبانش طرد میشود.
چهارمین ویژگی تدوام نابرابریهای موجود است. تمامی شرایطی که امروز شاهد آن هستیم کودکان دختری که تحت لوای ازدواج موقت و دائم به فروش میرسند و کودکهمسر و کودکمادر میشوند. کودکانی که نیروی کار آنان اهمیت بالایی دارد و وارد مشاغلی چون دستفروشی، کشاورزی، دامداری، کولبری و قالیبافی میشوند. در حاشیه شهرها علاوه بر خشونت کلاس و مدرسه، آموزش باکیفیتی ارائه نمیشود. عشایری که قادر به پرداخت هزینه سرویس مدارس نیستند، معلولانی که دسترسی به مدارس مخصوص ندارند و در مدارس معمولی نیز مانع از ثبتنام آنان میشوند. تمامی این مسائل دست به دست هم میدهد، کودک از سویی خشونت و شرایط نامناسب خانواده را تحمل میکند از سویی دیگر کسی صدای او را نمیشنود و مدرسهها فاقد مشاور و مددکار هستند، دیر یا زود از تحصیل باز میمانند.
مرکزنشینان ناتوان از چشم گشودن به این شرایط متنوع و پیچیده تنها در زمان کوتاه با راهحل ساده مازاد یارانه به دنبال حس مشکل هستند.
در آخر نخبهگرایی قرار دارد؛ آمادگی کودکان مانند اسبهای مسابقه برای تستزنی و حفظ کردن از همان دوران ابتدایی خود نشان از این شرایط دارد که حتی کانونهایی چون “السابقون” نیز در مناطق محروم به دنبال آمادگی دانشآموزان برای کنکور هستند. و در این سیستم جایی برای کودکان بازمانده از تحصیل نیست. آنچه این شرایط به بار میآورد نخبگانی هستند که تشخص و خلاقیت آنان در یک نظم حداکثری هماهنگ شده و در نهایت برای یافتن زندگی بهتر از ایران مهاجرت میکنند و نیروی کار عظیمی را به جا میگذارند که در نوجوانی و بزرگسالی نمیدانند به چه شکل نیروی کار خود را بفروشند تا امرار معاش کنند. در حالیکه فاقد حداقل مهارتهای اجتماعی، توان پرسشگری از چرایی و چگونگی وضعیت خود هستند.
در ادامه به چند پیماننامه حقوق کودک اشاره شد که در سال 1373 توسط ایران پذیرفته شده است. این مادهها عبارتند از:
- هر انسان زیر 18 سال کودک است،
- نباید بین کودکان تفاوت قائل شد،
- مسئولیت دولت در حمایت از کودکان و والدین نیازمند است.
- اهمیت اوراق هویتی برای تمامی کودکان،
- حمایت از کودکانی که تحت آزار هستند،
- آموزش همگانی و اجباری،
- اهمیت فراهم کردن آموزش با کیفیت،
- حق بازی و شادی برای کودکان،
- منع کار کودکان.
در بخش پایانی، سیامک زند رضوی به ارائه گامبهگام راهبرد خود برای اصلاح این شرایط پرداخت:
گام اول: توافق بر سر این مفهوم که مفهوم کودک به یک انسان کامل اشاره دارد و باید نیازهای او را در یک مجموعه فهم کرد نه اینکه کودکان معلول، کودک بازمانده از تحصیل، کودک کار را از یکدیگر جدا ساخت و کودک را در شرایط دشوار تحلیل کرد.
گام دوم: مرکز آمار کشور کودکان را شناسایی کرده و با همکاری تمامی سازمانهای دخیل و تشکلهای فعال در زمینه آموزش کودکان مشارکت انجام شود و از هر استان نمایندهای برای جلوگیری از نگاه تمرکزگرایی دعوت به عمل آید.
گام سوم: تمامشماری کودکان در شرایط دشوار با پروتکل همهجانبه متکی به پیماننامه کودک انجام شود. در این صفحه تمامی مشخصات بیان شود و هر سال بروزرسانی گردد.
گام چهارم: متناسب با شرایط کودکان به تفکیک هر استان و شهر، دیدهبان آشنا به شرایط آن منطقه و قوانین سازمانی باشد و به ازای هر کودک در شرایط دشوار یک دیدهبان وجود داشته باشد.
گام پنجم: به نیازهای کودکان با هماهنگی دیدهبان، دستگاههای حاکمیتی، سازمانهای مردمنهاد و دستگاههای اجرایی به صورت روشن پرداخته شود.
گام ششم: مدارس پایگاه بیطرف برای هماهنگی دیدهبانی، سازمانهای مردمنهاد و نماینده سازمانهای اجرایی باشد.
گام هفتم: معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری میتواند با استناد به قانون حمایت از اتباع و نوجوانان با همکاری با دفتر حمایت از اتباع و نوجوانان قوه قضاییه به تامین خدمات آموزشی، بهداشتی، حقوقی و تغذیهای کودکان بپردازد.
این راهبرد به عنوان راهبرد کوتاهمدت است که انتظار میرود پاسخگو و حلکننده شرایط فعلی باشد. در حالیکه بسیاری از طرحهای دستگاههای اجرایی که به طور خاص به کودکان کار، معلول، کودکهمسر و … پرداخته، راه به جایی نبرده است.
پایان نشست «بازماندگی و طرد از تحصیل» با پرسش و پاسخ همراه بود که دکتر سیامک زند رضوی به سوالات مطرح شده در راستای بحث فوق، پاسخ داد.
*** برای مطالعه گزارش نشست اول بازماندگی و ظرد از تحصیل به اینجا مراجعه کنید.
خواهشمند است با هدف حمایت از فعالیتهای مطالعاتی مستقل و کمک به توسعه فعالیتهای مدنی مؤسسه رحمان، مبلغ مورد نظرتان را به شماره کارت مؤسسه واریز نمایید.

نظرات کاربران
اشتراک گذاری در
هیچ نظری وجود ندارد.