معلولیت، محدودیت است

معلولیت، محدودیت است

فاطمه مهری‌خواه

 

بار‌ها از رادیو، تلوزیون و از زبان افراد مختلف شنیده‌ایم که «معلولیت، محدودیت نیست»؛ ممکن است خودمان نیز در برخورد با یک فرد نابینا، این جمله را به او گفته باشیم، بدون ‌آن که درک درستی از مفاهیم معلولیت و محدودیت داشته باشیم. حتی گاهی خود افراد معلول هم این جمله را به کار می‌برند، شعاری زیبا، امید بخش و البته مبهم؛
اما این جمله تا چه حد درست است؟ آیا یک فرد نابینا با وجود نابینایی هیچ محدودیتی در زیست خود ندارد؟ استفاده مکرر از این جمله در رسانه‌ها و سخنرانی‌های مسئولان چه تأثیری در زندگی اجتماعی افراد معلول دارد؟ اساسا محدودیت در نسبت با چه چیزی تعریف می‌شود؟ معلولیت را باید نسبت با چه امری فهم کنیم؟

یافتن پاسخی مناسب برای هر کدام از سؤالات فوق می‌تواند دیدگاهی متفاوت در مورد معلولیت و افراد معلول به ما بدهد. در این جستار به این نکات در ارتباط با افراد نابینا پرداخته می‌شود.

عبارت «معلولیت، محدودیت نیست» را می‌توان از سه بعد مورد نقد قرار داد.
نخست این که با ایجاد یک تصور نابجا، مسئولیت را از جامعه، مسئولان و نهاد‌های اجتماعی سلب می‌کند؛ به بیان دیگر این تصور که معلولان با هیچ محدودیتی مواجه نیستند منجر به این میشود که جامعه حمایت خود را از این افراد دریغ کند و سیاست‌گذاران این قشر را در سیاست‌های خود نادیده بگیرند. نکته دوم مربوط به تأثیری است که این جمله در ذهن یک فرد معلول می‌گذارد. به طور مثال وقتی یک فرد نابینا از کودکی با این مسأله مواجه می‌شود که معلولیتش هیچ محدودیتی برای او ایجاد نمی‌کند، به این نتیجه می‌رسد که هیچ چیز مانع پیشرفت او در زندگی نیست و به تنهایی می‌تواند مسیر زندگی را خیلی خوب دنبال کند؛ بنابراین خیلی سخت و فراتر از توان خود تلاش می‌کند؛ اما چون جامعه جایگاهی را در ساختار خود برای او تعریف نکرده است و بستر مناسبی برای پذیرش او در اجتماع وجود ندارد، خیلی زود با سرخوردگی‌ها مواجه می‌شود. ممکن است به این نتیجه برسد که به اندازه کافی خوب نبوده یا تلاش نکرده است و یا تصور کند تلاش کردن بیهوده است. در هر دو صورت به آرامی با یأس و دلسردی به انزوا کشیده می‌شود، شاید به همین دلیل است که ما کمتر افراد معلول را در جامعه می‌بینیم. نکته سوم کلیشه‌هایی است که طی سال‌ها در نتیجه ‌بازگویی این جمله ساخته شده است؛ هر چند که این خود یک کلیشه است؛ کلیشه‌ای که تمام ابعاد زندگی یک معلول را تحت تأثیر می‌گذارد و موجد کلیشه‌های ریز و درشت در جای جای زندگی معلولان است؛ از این رو می‌بینیم که شعار «معلولیت محدودیت نیست» خود به امری محدودیت‌زا و مطرود ساز برای افراد معلول تبدیل شده است؛ به عبارت دیگر معلولیت و محدودیت‌های همراه با آن در مواجهه فرد معلول با جامعه معنا می‌یابد. به میزانی که جامعه شرایط مناسب را برای زندگی اجتماعی و فردی معلولان فراهم کند، از میزان معلولیت و محدودیت‌ها نیز کاسته می‌شود.

نابینایی یا هر معلولیت دیگری فی نفسه به معنای محدودیت نیست، آنچه یک فرد نابینا را در زندگی اجتماعی محدود می‌کند شرایط موجود در جامعه است، شرایطی که در نتیجه نگرش‌ها، کلیشه‌های فرهنگی و نامناسب بودن فضای شهری و اماکن عمومی به یک نابینا تحمیل می‌شود. فضای شهری که شامل پیاده رو‌ها، خیابان‌ها، وسایل حمل و نقل عمومی، اماکن اداری مراکز تفریحی و… است، نه تنها برای یک فرد نابینا مناسب نیست بلکه برای سایر معلولان و حتی سالمندان، کودکان و بیماران هم مناسب نیست. در ساخت فضای شهری هیچ یک از اقشار آسیب‌پذیر جامعه دیده نشده‌اند. ساختار شهری ما تنها برای انسان‌های ایده آل، یعنی جوانانی که در عالی‌ترین وضعیت جسمی و روانی هستند مناسب است. در چنین شرایطی یک فرد نابینا برای حضور و رفت و آمد در جامعه با موانع بسیاری رو‌به‌رو است. مسیر‌یابی در فضا‌هایی که متناسب با وضعیت یک نابینا نیست، برای او دشوار است، احساس امنیت را از او می‌گیرد و او را مضطرب و منفعل می‌سازد؛ از این رو وقتی جامعه در ساختار شهری خود نابینایان را در نظر نمی‌گیرد، عملا آن‌ها را طرد کرده و به حاشیه می‌راند.

مهم‌ترین عامل محدود کنندۀ نابینایان، تفکر غالبی یا نگرش‌ها و کلیشه‌های فرهنگی هستند. « به گفته آلتوسر، ایدئولوژی مسلط، از طریق نهادهایی مانند رسانه و مدرسه، تصویری بازتولید می‌کند که کنشگر معلول را از متن به حاشیه می‌راند و این باور آنقدر در جامعه بازتولید می‌شود که دیگر جایی برای تعریف معلول به عنوان فردی مولد و نوآور باقی نمی‌ماند»(معلولیت؛ چالش‌ها و سیاست‌ها در ایران، موسسه رحمان). تصویری که رسانه‌ها از یک فرد نابینا به نمایش می‌گذارند در قالب دوگانۀ «خارق‌العاده ناتوان است، دیدگاهی که نابینایان را به موجودی بیگانه و عجیب تبدیل می‌کند؛ به این معنا که از یک سو نابینایی را برابر با ناتوانی می‌پندارند و تصور می‌کنند که نابینایان قادر به انجام هیچ فعالیتی نیستند و از سوی دیگر آن‌ها را برخوردار از توانایی‌های خارق‌العاده می‌دانند؛ این همان تصویری است که در جامعه دیده می‌شود و رسانه‌ها به جای تعدیل، آن را باز تولید می‌کنند. همچنین نوعی “مقدس پنداری” در ارتباط با نابینایان در نگاه جامعه و رسانه‌ها وجود دارد که بر اساس آن نابینایان گناه نمی‌کنند و ارتباط بسیار نزدیکی با خداوند دارند؛ در نتیجه مشکلات و مصائب آن‌ها به راحتی حل می‌شود. دیدگاه مبتنی بر «نیازمندِ ناتوان» عزت نفس نابینایان را نشانه می‌گیرد و خلاقیت و نوع‌آوری را از آن‌ها سلب می‌کند؛ از این رو فرصت‌های شغلی، موقعیت‌های اجتماعی و حتی امکان ازدواج را از دست می‌دهند. دیدگاه «مقدسِ خارق‌العاده» نیز از نابینایان نوعی دیگریِ نادر می‌سازد که هاله‌ای پیرامون خود دارد و برقراری ارتباط با آن‌ها احتمالا نیازمند به شرایط خاصی است. این غیر عادی بودن حضور نابینایان را در جامعه و ارتباطات اجتماعی آنان را به شدت محدود می‌کند و بیش از هر چیز آن‌ها را به ورطه طرد می‌کشاند؛ در حالی که نابینایان افرادی هستند با طیف متفاوتی از توانمندی‌ها و ناتوانی‌ها، هر کدام از آن‌ها شخصیتی منحصر به فرد هستند، با علایق، دیدگاه‌ها و جهان‌بینی متفاوت.

مسأله مهم این است که درک درستی از تفاوت‌ها، توانمندی‌ها و ناتوانی‌های نابینایان شکل گرفته، در جامعه گسترش یابد و به تصمیمات و سیاست‌گذاری‌های نهاد‌های حکومتی و اجتماعی تسری پیدا کند. درکی که حتی در سازمان‌های متولی امور این قشر به درستی وجود ندارد و به نظر می‌رسد که اولین گام‌ها را باید از این نهاد‌ها برداشت.

 

خواهشمند است با هدف حمایت از فعالیت‌های مطالعاتی مستقل و کمک به توسعه فعالیت‌های مدنی مؤسسه رحمان، مبلغ مورد نظرتان را به شماره کارت مؤسسه واریز نمایید.  

نظرات کاربران

اشتراک گذاری در

هیچ نظری وجود ندارد.

کامنت خود را بگذارید







مقاله های دیگر