اولین نشست بازماندگی و طرد از تحصیل برگزار شد.

اولین نشست بازماندگی و طرد از تحصیل برگزار شد.
نشست اول از نشستهای بازماندگی و طرد از تحصیل در 19 مهر 1399 در موسسه رحمان برگزار شد. این نشست به مدیریت پنل مریم آشور و سخنرانیهای فاطمه مقدسی و مهدی بهلولی انجام شد.
مریم آشور، مدیر نشست، با توضیح مختصر از اهمیت مسئله بازماندگی از تحصیل آغاز و در این باره چنین خاطرنشان کرد، بازماندگی از تحصیل مستقل از شرایط حاضر که دراثر شیوع کرونا شکل گرفته است، به دلیل تغییر در روند جذب و نگاه داشتن کودکان در چند سال گذشته، روند رو به رشدی داشته است. این در حالی است که آموزش یکی از مسائل اساسی در توسعه همه جانبه هر کشوری است. بازماندگی از تحصیل با مفهوم عدالت اجتماعی گره خورده و یکی از راههای تحرک اجتماعی در جامعه میباشد.
در ادامه به توضیح مختصر از موضوعات مورد بحث در ادامه نشست پرداخت و چنین عنوان کرد که در سخنرانی ابتدا نگاه کلی بر آمار و وضعیت بازماندگی از تحصیل خواهیم داشت و علل آن ریشهیابی خواهد شد و در سخنرانی دوم به عوامل مرتبط با ساختار آموزش در کشور و عوامل اصلی بازماندگی از تحصیل پرداخته میشود.
سخنرانی اول توسط فاطمه مقدسی انجام شد. وی سخنرانی خود با این مقدمه آعاز کرد که سواد یک نوع سلاح در جامعه است و بیسوادی در واقع بیسلاحی در برابر جهان میباشد. البته سواد تنها به معنای توانایی خواندن و نوشتن نیست و معنای گستردهتری دارد. به گفته مقدسی در بحث نابرابری آموزشی از سه شاخص نابرابری در دسترسی، نابرابری ماندگاری و کیفیت حضور در مدرسه استفاده میشود.
بازماندگی از تحصیل در حوزه نابرابری در دسترسی قرار دارد و حداقلترین و سادهترین شاخصی است که تنها بر ثبتنام تاکید دارد این در حالیست که نابرابری در دسترسی مفهوم کلانتری دارد و به میزان دسترسی به آموزش با حداقل امکانات اشاره دارد. آنچه در این نشست به آن پرداخته میشود صرف ثبتنام در نظام آموزش و پرورش است؛ بر همین مبنا میتوان عنوان کرد که اولین شاحص مورد بحث، گروه سنی میباشد. این گروه سنی شامل جمعیت 6 تا 17 سال میشوند که امکان تحصیل در مقاطع ابتدایی تا متوسطه دوم را ندارند. براساس قانون اطفال و نوجوانان که در ایران تصویب شد، آموزش و پرورش موظف است جمعیت 6 تا 18 سال را مورد بررسی قرار دهد. علاوه بر اینکه نرخ بازماندگی از تحصیل را منتشر میکند باید پیگیر این دانشآموزان باشد و آنها را به روند آموزش بازگرداند که در عمل چنین اتفاقی رخ نمیدهد، آموزش و پرورش صرفا خود را در برابر مقطع ابتدایی موظف میداند و در حالت خوشبینانه در برابر قانون آموزش اجباری 10 ساله پاسخگو هست.
مقدسی در ادامه به بررسی چالشهای آماری موجود در این ارتباط میپردازد و این چالشها را در دو دسته طبقهبندی میکند که البته نه تنها چالش کشور ما بلکه از آنها میتوان به عنوان چالش در سطح جهانی نام برد. اولین چالش موجود، چالش مطالبه جمعیت 6 تا 18 سال است. دومین چالش نیز به شیوه استخراج داده مربوط میشود. دو منبع اطلاعات وجود دارد؛ منبع اول، دادههایی است که در سامانه سنا از طریق ثبتنام در مدارس و تطابق آن با آمار ثبت احوال مشخص میشود و منبع دوم، دادههای سرشماری است که هر ده سال در ایران تهیه میشود. منبع دوم یا همان سرشماری مزیتی نسبت به دادههای رسمی دارد و آن رفع مشکلاتی چون توجه به حضور دانشآموز در مدرسه، حذف و اضافه شماری در ثبتنام و شمارش افرادی که شناسنامه ندارند میباشد. برای نشان دادن مشکلات موجود در این آمارها، فاطمه مقدسی به مقایسه دو آمار منتشر شده در سال 85 اشاره میکند. اولین آمار، آمار آموزش و پرورش است که در سال 85 عنوان کرد بازمانده از تحصیل در ایران وجود ندارد و دومین آمار مربوط به مرکز پژوهشهای مجلس است که نشان داد در گروه سنی 6 تا 17 سال سه میلیون و دویست هزارنفر بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارد. در دوره بعد که سال 95 است مرکز پژوهشهای مجلس این آمار را دو میلیون و سیصدهزار نفر اعلام کرده است. در کنار مرکز پژوهشهای مجلس، از سال 94 نیز آموزش و پرورش موظف شد نرخ بازماندگی از تحصیل را اعلام کند براساس آمار اعلام شده در سال 98-97 در گروه سنی 6 تا 16 سال، 928 هزار نفر است که به تفکیک مقاطع ابتدایی 1/82 درصد، متوسطه اول 6/26 درصد و متوسطه دوم 18/65 درصد است. در حالیکه آمار مرکز پژوهشهای مجلس در سال 85 نشان داده بود که در مقطع ابتدایی 12 درصد، راهنمایی 27 درصد و دبیرستان 51 درصد بازماندگی از تحصیل در جامعه وجود داشته است و دوباره با شکاف اساسی در این بین روبرو میشویم.
پس از اعلام این آمارها، مقدسی به مقایسه با سطح جهانی پرداخت. براساس گفته وی در خاورمیانه میانگین بازماندگی از تحصیل در مقطع ابتدایی 1 درصد، متوسطه اول 6 درصد و متوسطه دوم 25 درصد که از میانگین ایران پایینتر میباشد و همین مشکل موجود در ایران را نشان میدهد که با شیوع کرونا و مسائل پیشآمده به دلیل این پاندمی سال بعد را با بحران آغاز خواهیم کرد.
براساس آمار اعلام شده 20 درصد کاهش در ثبتنامیها داشتیم که اگر یک بخشی از این 20 درصد برای سال دیگر ریزش کنند آمار بالایی خواهد بود. از طرفی دیگر اعلام شده است سه میلیون و دویست هزار نفر نیز به برنامه شاد دسترسی ندارند. این در حالی است که در بررسی این آمارها سه گروه نادیده گرفته میشوند: گروه اول مهاجرین هستند که بنا به آمارهای موجود حداقل سه میلیون مهاجر در ایران اقامت دارند که از این بین یک میلیون و پانصدهزار نفر ثبت رسمی شدند. از این یک و میلیون پانصد هزار نفر، سبصدهزار نفر را کودکان تشکیل میدهند. با پیادهسازی طرح حدود 40 هزار نفر به آمار موجود از تحصیل مهاجرین اضافه شد ولی هنوز بخش عظیمی از آنان بازمانده هستند. از مهمترین دلایل عدم ثبتنام آنان میتوان به عدم اطلاعرسانی، قانون اقامت حداقل دو سال مهاجرین در ایران و سالهای طولانی بازماندگی از تحصیل که فرد از نظر سنی بزرگتر از آن است که مدرسه را شروع کند، اشاره کرد. دومین گروه کودکان بدون شناسنامه است کودکانی که یا پدر و مادر آنان مشخص نیست یا پدر غیرایرانی دارند. و در نهایت پیشدبستان است که حدود 50 درصد از جمعیت آموزش پیشدبستانی را دریافت نمیکنند. در ادامه سوالی که مقدسی مطرح میکند از این قرار است که اگر بازماندگی از تحصیل چنین گسترده است، چرا کمتر به چشم میآیند؟ وی دلیل آن را در شکاف درونی شاخصها جستجو میکند؛ زیرا این گروهها به حاشیه رانده شدند و از چشم طبقه متوسط شهری دور ماندهاند. از طرفی دیگر شکاف جنسی در این بین وجود دارد پسران بیشتر از دختران بازمانده از تحصیل هستند. براساس دادههای وزارت رفاه این نسبت 53 به 47 است. شکاف دیگر شکاف سنی است هر چه به مقاطع بالاتر حرکت میکنیم میزان بازماندگی از تحصیل نیز بیشتر میشود. شکاف چهارم شکاف استانی است. براساس این شکاف، میزان بازماندگی از تحصیل در استانهای محروم بیشتر از استانهای دیگر است.
در این میان به گفته مقدسی با مسئلهای با عنوان فریب میانگین روبرو میشویم. براساس میانگین، میزان بازماندگی از تحصیل در کشور پایین است ولی به تفکیک استانی، بحرانی بودن وضعیت بیشتر به چشم میخورد. در سیستان و بلوچستان این رقم برای ابتدایی 7 درصد، متوسطه اول 24 درصد و متوسطه دوم 46 درصد است. یعنی در یک استان از هر ده نفر در مقطع متوسطه دوم 5 نفر ترک تحصیل میکنند. در آذربایجان غربی این رقم از این قرار است متوسطه دوم 29 درصد و متوسطه اول 12 درصد و در خوزستان متوسطه دوم به 23 درصد میرسد. در واقع برخی از استانهای کشور به صورت گسترده از آموزش عالی و در نهایت در سطوح بالای مدیریتی و سیاستگذاری نمیتوانند نقشی داشته باشند و در فقر مطلق آموزشی به سر میبرند. شکاف پنجم شکاف روستایی/ شهری است. براساس آمار منتشر شده توسط وزارت رفاه در سال 97-96 از گروه ابتدایی میزان بازماندگی از تحصیل برای عشایر 43 درصد، روستایی 33 درصد و شهری 24 درصد است؛ در واقع عشایر به طور کلی نادیده گرفته میشوند. البته شکاف آموزشی نیز بین آنان وجود دارد، دانشآموز شهری 2 برابر بیشتر از دانشآموز روستایی یادگیری دارد. و بالاخره آخرین شکاف مربوط به شکاف طبقانی است و تفاوتی که در بین دهکهای مختلف اقتصادی وجود دارد. دسترسی به آموزش با کیفیت بالا در دهکهای بالا 55 درصد و در دهکهای پایین 4 درصد است و در سبد هزینه خانوار میزان هزینه آموزشی دهکهای بالا 62 برابر دهکهای پایین است و اکثر جمعیت دانشگاههای برتر مربوط به سه دهک اول اقتصادی میباشد.
در ادامه با اشاره به اینکه چه کسانی بیشتر در معرض ترک تحصیل هستند؛ اولین گروه را براساس اعلام وزارت رفاه معلولان عنوان میکند. 11 درصد جمعیت ایران را معلولان تشکیل میدهند. گروه دوم کودکانی هستند که در اثر بیماری ضعیف شدهاند و امکان تحصیل ندارند، سومین عامل فقر است و در جایگاه چهارم عدم تمایل به حضور در مدرسه قرار دارد.
در نهایت آنچه فاطمه مقدسی در این نشست عنوان میکند و بحث را به پایان میرساند بازماندگی خاموش میباشد. این اصطلاح مربوط به افرادی میشود که با وجود تحصیل در مقاطع بالاتر چون متوسطه دوم توان خواندن و نوشتن ندارند با وجود حضور در مدرسه اما بهرهای از تحصیل نبردهاند و گویی قراردادی بین دانشآموز و معلم وجود دارد که با دادن نمره آنان را راهی مقاطع بالاتر کنند.
در بخش دوم نشست مهدی بهلولی به سخنرانی در ارتباط با ساختار نظام آموزش پرداخت. وی به دلیل تجربه حضور در تدریس در مناطق محروم آنچه را عنوان میکند نه تنها برمبنای آمار و ارقام بلکه برمبنای تجربه حضور در این مناطق است. وی سخنان خود را با این مقدمه شروع میکند که بازماندگی از تحصیل پیامدهای گوناگونی برای فرد به همراه دارد؛ اولین پیامد مربوط به پیامدهای مادی میباشد کسانی که از تحصیل بازماندهاند امکان کمی برای تحرک اجتماعی و دستیابی به مشاغل بهتر با دستمزد بالاتر را دارند. دومین پیامد را پیامدهای معنوی عنوان میکند بهلولی این پیامدها را ناظر محرومیت از ادغام اجتماعی بیشتر با یک زندگی با کیفیتتری از جهان انتزاعی، مطالعه دانشمندان بزرگ میداند کسانی که نمیتوانند از اندیشه پیچیدهتری برخوردار باشند.
در ادامه سخنرانی مهدی بهلولی به دو دسته از مسائل و مشکلات موجود که منجر به بازماندگی از تحصیل میشود اشاره داشت که از آنان به عنوان ریشه این مشکلات یاد میکند هر چند به گفته وی این دستهبندی کلان است و گاهی با یکدیگر همپوشانی دارند، اما برای فهم بهتر مطالب یاریدهنده است. دسته اول مربوط به مشکلات غیرآموزشی میشوند. مسائلی که مستقیما با آموزش و پرورش مرتبط نیستند. در این دسته آنچه که اهمیت دارد و نقش اساسی بازی میکند عامل فقر است. این مساله در مناطق محروم بیشتر به چشم میخورد؛ وقتی سن فرزند پسر به حدی میرسد که میتواند کار کند، ترک تحصیل کرده و برای کمک به مخارج خانواده مشغول به کار میشود، مشاغلی که سطح پایین هستند و در قبال ساعات طولانی دستمزد کمی دریافت میکنند. دختران نیز در یک سنی یا مجبور به ازدواج میشوند یا مسائل فرهنگی اثرگذار است. که اجازه رفت و آمد از یک روستا به روستای دیگر برای ادامه تحصیل را نمیدهند. علاوه بر این مساله فرهنگی، نبود امکانات رفت و آمد نیز بیتاثیر نیست.
مهدی بهلولی دومین عامل اثرگذار بر مساله بازماندگی از تحصیل را مسائل فرهنگی میداند که بر روی دختران بیشتر تاثیر میگذارد و در بالا عنوان شده است.
سومین عامل بیکاری گسترده دانشآموختگان دانشگاهی میباشد که عاملی بر بیانگیزگی دانشآموزان بوده است به خصوص در مقاطع بالاتر؛ وقتی امیدی به آینده ندارند ترغیب به ترک تحصیل میشوند.
در نهایت، بهلولی از سیاستگذاری در جهت خصوصیسازی نام میبرد. نگاه لیبرالی مسئولان که معتقدند هر کس پول داشته باشد میتواند از آموزش با کیفیت برخوردار شوند و در این میان مناطق محروم باقی میمانند. براساس آمار موجود مدارس خصوصی از اواخر دهه 60 و اولین دهه 70 به منصه ظهور رسیدند و در میانه دهه 70 یعنی 76-75، 5/84 درصد مدارس را مدارس خصوصی تشکیل میدهد. دقیقا 20 سال بعد یعنی در سال تحصیلی 96-95 این میزان به 13/54 درصد میرسد. نسبت دانشآموزان در این بین از 3/72 درصد در سال 75 به 11/46 درصد در سال 95 میرسد که این البته جدا از مدارس نیمهخصوصی و مدارس دولتی است که نیازمند پرداخت مالی برای تحصیل هستند.
آخرین عامل در این بخش را بهلولی کمبود بودجه آموزش و پرورش در کشور عنوان میکند. وی این سطح از بودجه ملی برای آموزش و پرورش را هم سطح کشورهای آفریقایی و پایینتر از کشورهای خاورمیانه میداند. از دو منبع مالی میتوان برای آموزش هزینه کرد، اولین منبع GDP است که قبل از تحریمها و وضعیت حاضر، این میزان در دوران احمدینژاد 500 میلیون دلار در سال بوده که از این میزان GDP تنها 1 تا 1/5 درصد به آموزش و پرورش اختصاص داده میشد؛ در حالیکه در سطح منطقه این میزان 4 تا 5 درصد است. دومین منبع برای بودجه آموزش و پرورش بودجه عمومی دولت است. در آغاز دهه 70 این میزان حدود 20 درصد بودجه عمومی را شامل میشود و 20 سال بعد در دهه 90 به خصوص در 6 سال اخیر این میزان بین 9 تا 11 درصد در نوسان است. این بودجه، بودجه کاغذی میباشد. اینکه در عمل چند درصد محقق میشود کمتر از این میزان است.
دسته دوم از ریشهیابی مشکلات تاثیرگذار بر بازماندگی از تحصیل که توسط مهدی بهلولی عنوان شد مشکلات آموزشی است. اولین مورد در این دسته به عدالت آموزشی بازمیگردد؛ اینکه تعریف درست و قابل اجماعی در ارتباط با عدالت آموزشی در ایران وجود ندارد. در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که با نام سند ملی نیز از آن یاد میشود، تعریفی از عدالت آموزشی وجود ندارد. در سطح جهان، عدالت آموزشی را با انصاف تعریف میکنند. براین اساس فرایند آموزشی باید نابرابر باشد؛ یعنی تبعیض مثبت وجود داشته باشد و با نگاه منصفانه سعی شود عقبماندگی را جبران کند تا در نهایت به برابری ختم شود. به عبارتی دیگر در روند آموزش نباید برابری وجود داشته باشد تا بتوان به عدالت آموزشی نزدیکتر شد.
دومین مسئله به چیرگی سیاست و ایدئولوژی میتوان اشاره کرد. سند تحول آموزش و پرورش توسط 500 کارشناس و متخصص در طول 5 سال تدوین شد و در زمان وزارت حاجی بابایی دولت احمدینژاد آماده شد اما زمان اجرا از 70 درصد باز تحولی آن چشم پوشیده شد. این مساله نشان میدهد که در سطح آموزش در ایران همواره سیاست و ایدئولوژی بر تخصص غالب است و تخصص را کنار میگذارد. به عبارتی دیگر اگر راهکاری هم برای بهبود شرایط در نظر گرفته شود سیاست و ایدئولوژی آن را کنار میزند و بر بیعدالتی و نابرابری آموزشی میافزاید.
سومین عامل، حذف مناصب موجود در مدارس چون مشاوران میباشد. به خصوص در متوسطه دوم در حالیکه در کشورهای پیشرفته علاوه بر حضور مشاوره، پرستار در مدارس وجود دارد و هفتهای یکبار شاهد حضور پزشک هستیم. در حالیکه در ایران مشاوره حذف شده است و اگر هم حضور دارد، ساعات محدودی است که نمیتواند به طور کامل به دانشآموزان رسیدگی کنند و در صورت بروز مشکلی چون مصرف سیگار و موادمخدر دانشآموز اخراج میشود و مسئولان اعلام میکنند که ما دانشآموز معتاد نداریم.
مسئله بعدی حذف تغذیه در مدارس میباشد. این در حالیست که تعداد دانشآموزانی که بدون صبحانه به مدرسه میآیند، جمعیت قابل توجهی است. برای مثال آموزش و پرورش ملارد آماری را منتشر کرد که 67 درصد دانشآموزان بدون صبحانه به مدرسه میآیند. بحث تغذیه در مدارس تا این حد اهمیت دارد که یونسکو بعد از همهگیری کرونا بر اهمیت بازگشایی مدارس تاکید کرد، زیرا محرومان با حضور در مدرسه امکان دریافت تغذیه و در برخی کشورها دریافت یک وعده غذایی چون ناهار را دارند. این در حالیست که با وجود بند تغذیه و شیر در مدارس در بودجه آموزش و پرورش، شاهد عدم انجام آن هستیم.
مسئله بعدی ناظر به زبان مادری در کشور میباشد. صحبت به زبانی غیر از زبان فارسی در خانه، امکان فهم محتوای کتاب را برای دانشآموزان دشوار میکند. آنچه در این مورد اهمیت دارد آموزش زبان مادری است نه آموزش به زبان مادری که ممکن نمیباشد. از طرفی دیگر عدم توجه به دوره پیشدبستانی و خروج دولت از این بخش بر آمادگی پیش از ورود دانشآموزان به مدرسه تاثیر گذاشته است. در ارتباط با محتوای کتب درسی، بهلولی اشاره کرد که فاصله و شکاف عظیم بین آموزش و پرورش و جامعه منجر شده جذابیت مطالب درسی کاهش یابد. اینکه کودک در خانه و رسانه با مسائل دیگری جامعهپذیر میشود و محتوای کتب درسی از جامعه فاصله دارد و هر روز مورد نقد قرار میگیرد، منجر به عدم علاقه دانشآموزان به یادگیری آن میشود.
در نهایت آخرین مساله مورد توجه، معلمان و کاهش انگیزه آنان برای تدریس میباشد که این نشات گرفته از مشکلات متعددی است. این مسائل را ابتدا میتوان در مشکلات مالی و اقتصادی جستجو کرد. از سویی دیگر آموزش و پرورش ملزم است نیروهای مناسبی را جذب کرده و آموزش درستی به آنان دهد؛ در حالیکه شیوه جذب امروزه از دانشآموختگان بیکار دانشگاهی و روحانیون میباشد در حالیکه باید آموزش و پرورش به تربیت نیروی معلم از دانشگاه فرهنگیان بپردازد و در طول اشتغال به معلمی باید آموزشهای ضمن خدمت نیز توجه کند.
پایان نشست «بازماندگی و طرد از تحصیل» با پرسش و پاسخ همراه بود که فاطمه مقدسی و مهدی بهلولی به سوالات مطرح شده در راستای بحث فوق، پاسخ دادند.
خواهشمند است با هدف حمایت از فعالیتهای مطالعاتی مستقل و کمک به توسعه فعالیتهای مدنی مؤسسه رحمان، مبلغ مورد نظرتان را به شماره کارت مؤسسه واریز نمایید.

نظرات کاربران
اشتراک گذاری در
هیچ نظری وجود ندارد.