جنگ و نابرابری؛ روایتگران | کیوان سررشته –حسن قائدی–مجید سعیدی–یاسمن مجد زنگنه

«در دنیای نابرابر ما که تلاشها و برنامهریزیها برای رسیدن به برابری اغلب با شکست مواجه میشود، یک چیز است که همهچیز را برابر میکند: فاجعه.» به عقیدۀ نویسندۀ کتاب به خاطره اعتمادی نیست «وضعیتی کاملاً فاجعهبار میتواند موازنۀ قدرت را برابر کند» و جنگ یک فاجعه است.
چهارمین نشست از سلسله نشستهای «در سایۀ نابرابری و جنگ» مؤسسۀ رحمان با محور روایتگران روز دوشنبه هفتم مهرماه 1404 برگزار شد.
فاجعه؛ روایتی جذاب یا رخدادی ترسناک؟
اولین راوی این نشست کیوان سررشته، مترجم کتاب به خاطره اعتمادی نیست، بود. او با بررسی رابطۀ بشر با فجایع عنوان کرد: با توجه به فاصلۀ ما نسبت به فاجعه و تأثیری که آن فاجعه میتواند روی ما بگذارد و همچنین با توجه به اینکه آن فاجعه را چقدر و در چه بستر و مقیاسی تجربه کنیم، روایتهای متفاوتی از آن خواهیم داشت. اما در نهایت یک چیز مشترک در تمام فصلهای این کتاب وجود دارد. ما نسبت به فاجعه یک شیفتگی داریم که ما را جذب خودش میکند و دوست داریم به آن بپردازیم.
او تأکید کرد: تجربۀ ما از جنگ مواجهه با این مسئله بوده است که فاجعه وقتی با فاصلهای از ما رخ میدهد، تصور میکنیم که فرصت داریم همه چیز را از نو بسازیم. اما کافی است که در ایام کرونا ما یکی از آن آدمهایی بوده باشیم که دنبال تخت بیمارستان میگشتیم و یکی از عزیزان خود را از دست داده باشیم، آن وقت میفهمیم که فاجعه فقط یک قصۀ جالب و هیجانانگیز نیست؛ بلکه یک اتفاق واقعی است و آدمهایی هستند که واقعاً دارند آن را تجربه میکنند.
سررشته ادامه داد: اگر شیفتگی نسبت به فاجعه را با تناوب وقوع بالای آن در تاریخ معاصر ایران در نظر بگیریم، زمانی از نگرانی خسته میشویم. به تعبیر کتاب، «خستگی از شفقت» اتفاق میافتد. یک جایی من نمیتوانم دلم برای همه بسوزد، از اینکه برای دیگران احساس شفقت داشته باشم خسته میشوم. آنجا بهنظر من جای خطرناکی است؛ به دلیل اینکه در یک دوگانه قرار میگیریم که در یک طرفش میتوانیم بگوییم «به من چه» و طرف دیگر آن این است که به لحاظ اخلاقی خودمان را زیر سؤال میبریم که چرا از همدلی با دیگران خسته شدهایم. درک و بهرسمیت شناختن این خستگی مهم است. ما میتوانیم از مهربانی و همدلی کردن و نگرانی هم خسته شویم. با توجه به جامعهای که در آن زندگی میکنیم، پیدا کردن مرز مراقبت از دیگری مهم است.
داستان 1028 نفر
یاسمن مجد زنگنه، گرافیست کمپین «اسرائیل او را کشت»، با تشریح چگونگی شکلگیری این کمپین گفت: من همیشه از کودکی تا به الان مسئلهای داشتم که مثلاً در اخبار میگفتند هزار فلسطینی شهید شدند؛ هزار نفر عدد که نبودند، یک اتفاق ساده که نیست. اینکه در مورد من ایرانی بگویند که امروز چندین نفر شهید شدند برای من بسیار سنگین بود. برای ما خیلی مهم بود که تبدیل به «عدد» نشویم.
او دربارۀ کمپین توضیح داد: بعد از پایان جنگ 12 روزه تازه موج جدیدی از کار ما شروع شد که کار پژوهشی تمام وقت لازم داشت چون بعضی از اطلاعاتی که به دست ما میرسید، جعلی بود. مثلاً یک نفر عکس مادر خودش را که به دلیل دیگری فوت کرده بود برای ما فرستاد. ما باید این اطلاعات را راستیآزمایی میکردیم. از هفتۀ سوم جنگ افراد زیادی به کمپین ما پیوستند. اولین بار که یکی از طرحهای خود را دیدم بسیار تعجب کردم، چون ما این کار را دلی انجام میدادیم، اما یکباره دیدیم که در سطح بینالمللی طرحهای ما منتشر شد.
روایتهای یک عکاس «جنگزده»
در ادامۀ این نشست حسن قائدی، عکاسی که سالهای زیادی در سوریه، عراق و لبنان حضور داشته است، از لنز دوربینش روایت زندگی در میانۀ جنگ را به تصویر کشید. او گفت: اگر بخواهم دربارۀ آشنایی خودم با جنگ بگویم، شاید بهترین جمله این است که من با جنگ غریبه نبودم. آشنایی من با جنگ به دوران کودکیام در اهواز برمیگردد. چیزهایی که در جنگ 12 روزه دیدیدم، متأسفانه یا خوشبختانه برای من تکراری بود. یک روز از جنگ را هیچگاه نمیتوانم فراموش کنم. روزی که 20 هواپیمای عراقی آمده بودند و تقریباً اهواز را شخم زدند. هواپیماها سعی میکردند پل سفید معروف اهواز را مورد هدف قرار دهند تا ارتباط دو طرف اهواز قطع شود. دبیرستان خواهر من حوالی آنجا بود و من چهرۀ مادرم و آن نگرانیها و خودخوریهایش را هنوز که هنوز است به خاطر دارم که دائم میگفت چه خاکی به سرم بریزم؟ دخترم کجاست؟ چطور از او خبر بگیرم؟
قائدی ادامه داد: محرومیتهای اهواز و سختیهایش باعث شد یاد بگیرم که وقتی به کشورهای مختلف جنگزده رفتم گرسنگی آن بچهها را درک کنم. مادرم را وقتی دیدم، الان میتوانم به خوبی ضجه زدنهای مادری را که بالای سر جنازه بچهاش است بهخوبی درک کنم. من در هر جایی که رفتم گوشهای از احساسم، گوشهای از خودم آنجا ماند و این از بدیهای عکاسی خبری به این شکل است.
قائدی دربارۀ ایدۀ خود برای عکاسی از کشورهای درگیر جنگ که جلوهای از امید به آینده را پیش چشم ببینده میگذارد، توضیح داد: «زندگی در میان جنگ» عکاسهایی نشأت گرفته از ذهن یک عکاس «جنگزده» است. نخواستم بگویم که جنگ فقط بدبختی است. در کنار سختیها پر از امید است. من خودم را امانتداری میدانم که وقتی آنجا هستم، همۀ روایت را برای شما بهخوبی ثبت کنم. غیرمنصفانه است اگر من مانند بسیاری از دوستان همکار، از سوریه یا فلسطین و لبنان فقط تصویر خرابی و آوارگی را نشان دهم و بگویم همهچیز نابود شد. همیشه سعی کردهام زندگی در حالتها و موقعیتهای مختلف برای من وجود داشته باشد. یک جایی مثل خط مقدم درگیری من باید یک عکاس خبری صرف میبودم و یک جاهایی عکاس مستند اجتماعی. این دو گرایش مجزا از هم هستند اما در محیط جنگی در کنار هم شکل میگرفتند.
در حاشیه، این نشست عکسهای مجید سعیدی از جنگ 12 روزه و مستند ساختمان سرو به نمایش درآمد. این نشست با همکاری نشر اطراف و کتابفروشی فرهنگان برگزار شد.
خواهشمند است با هدف حمایت از فعالیتهای مطالعاتی مستقل و کمک به توسعۀ فعالیتهای مدنی مؤسسۀ رحمان، مبلغ مورد نظرتان را به شماره کارت مؤسسه واریز کنید. حمایت شما برای کاهش آسیبهای اجتماعی و بهبود شرایط کشور از یک برگ تا یک پژوهش اهداف مؤسسۀ رحمان را محقق خواهد کرد.

نظرات کاربران
اشتراک گذاری در
هیچ نظری وجود ندارد.