ضرورت تغییر در پژوهش اجتماعی

گزارش پنل سوم رویداد «از روش تا تغییر»: تاثیر و تغییر
رویداد سهروزه «از روش تا تغییر» به مناسبت هفته پژوهش با مشارکت انجمن جامعهشناسی ایران، بنیاد توسعه و کارآفرینی زنان و جوانان و انجمن علمی سیاستگذاری دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در آذرماه ۱۴۰۳ در رحمان برگزار شد.
گزارش پنل اول و دوم این رویداد را نیز در لینکهای مربوطه بخوانید.
«ما تا به حال ندیدهایم کسی تحقیقی انجام داده باشد که بتواند فشار فزایندهای را که روی زنها در مورد انواع انتخابها و تصمیمگیریهای زندگیشان هست بسنجد. ندیدهایم تشکلهای علوم اجتماعی دسترسی آزاد به آمار و اطلاعات را مطالبه کنند و کمتر دیدیم پژوهشگرانی را که با چشمپوشی از منافع خود زنجیرۀ نامرئی همدستی با ساختار قدرت حاکم را قطع کنند.»
این بخشی از صحبتهای مطرح شده در پنل سوم از رویداد «از روش تا تغییر» بود. فاطمه جواهری (پژوهشگر اجتماعی)، آرش نصر اصفهانی (پژوهشگر اجتماعی) و سیاوش صفاریانپور (ژورنالیسم علم) سخنرانان این پنل بودند و از مهمترین موانع پیش روی تحقیقات اجتماعی و ضرورت تغییر سخن گفتند.
زنان در چنبرۀ ناسازههای فرهنگی
فاطمه جواهری دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه خوارزمی معتقد است وضعیت زنان امروز به مراتب بهتر از گذشته است هرچند محدودیتها هنوز وجود دارند. او پرسشی را مطرح میکند؛ اینکه اگر بخواهیم دربارۀ زنان ایران مطالعهای بنیادی و کاربردی انجام دهیم این مطالعه چگونه باید باشد؟ و اینطور پاسخ میدهد که هنوز به جواب قطعی نرسیده اما تأملاتی در این زمینه دارد که آنها را بیان میکند:
« اول اینکه به نظر من ما وقتی از زن صحبت میکنیم، از مسایل و مشکلات زنان، جامعهشناسی زنان ایرانی، تبعیض جنسیتی درباب زنان ایرانی و … واقعاً خودمان خیلی نمیدانیم منظورمان چه هست. زن ایرانی یعنی چهل میلیون جمعیت. وقتی میگوییم مسئلۀ زنان، منظورمان کدام یک از زنان هست؟ زنان طیف بسیار وسیعی از جمعیت را تشکیل میدهند که مسایل، مشکلات، خصوصیات، کیفیت زندگی، زیست جهانشان متناسب با این ویژگیها بسیار متفاوت هست. من معتقدم بر اساس تحصیلات، اشتغال، طبقه و پایگاه اقتصادی-اجتماعی، منطقۀ سکونت، حتی قومیت، وضعیت تأهل، صاحب فرزند بودن یا نبودن، مصرف رسانهای وضعیت زنان متفاوت هست و مجموعۀ اینها روی عاملیت زن تأثیر میگذارند.
عاملیت از دو عنصر تشکیل شده: آگاهی و قدرت انتخابگری یا تأثیرگذاری. عاملیت زنان متناسب با این ویژگیها فرق میکند. بنابراین، وقتی ما دغدغۀ زنان داریم و میخواهیم مسایل زنان را تحقیق کنیم، داعیۀ اصلاح وضعیت اجتماعی زنان را داریم، به نظرم یک ایدۀ میانگین، یک فهم متوسط از زن داریم و آن زن طبقۀ متوسط در جامعۀ ایران هست که تا لیسانس تحصیلاتش هست، یک زندگی درخور در حد متوسط اقتصادی دارد، در منطقۀ شهری زندگی میکند یک خانوادۀ درست و درمان دارد، و حالا بعضی جاها در زندگی کمبودهایی دارد. من میخواهم توجه شما را جلب کنم به اینکه زنان ایرانی دامنه تغییرات بسیار گستردهای از نظر فردی و اجتماعی دارند و مفهوم زن ایرانی برای ما یک مفهوم بسیار کلی هست و کلیتش از دقت ما در مطالعه و نظردادن و تأمل درباب زنان میکاهد. مسئلۀ دومی که میخواهم بگویم این هست که زنهای ایرانی در فضایی سرشار از ناسازه زندگی میکنند. در زندگی ما، هیچ چیز با هیچ چیز نمیخواند.
آقای دکتر چلبی در کتاب جامعهشناسی نظم دربارۀ اختلال هنجاری صحبت میکنند میگویند ما چهار نوع اختلال هنجاری داریم: قطبیشدن هنجارها در جامعه؛ تضاد هنجاری؛ ناپایداری هنجاری؛ ضعف هنجاری و بیهنجاری اجتماعی که مجموعۀ اینها نوعی آشفتگی اجتماعی ایجاد میکند و من فکر میکنم ما در ساحت مسایل زنان با این آشفتگیهای هنجاری مواجه هستیم. اولاً زنها خودشان با همدیگر ناسازه هستند؛ بعضی از زنان هنوز تربیت سنتی و باورها و الگوی زندگی سنتی دارند و یک تیپ از زنان را داریم که اصلاً نمیتوانند حرف پدر و مادرشان را درک کنند و نمیتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. گاهی اوقات ناسازهها بیننسلی هست؛ گاهی ناسازهها بین تودۀ زنان و مدیران جامعه هست؛ یعنی مدیران جامعه هنجارهایی را که برای زندگی زنانه تنظیم میکنند چه در سطح فردی و چه در ساحت اجتماعی با آنچه زنها برای رفتار یا منش، سبک زندگی، یا باورها یا الگوی ارتباطی خودشان مناسب میدانند متفاوت است. یک جور ناهماهنگی هم بین جامعه زنان و جامعه مردان وجود دارد. به اینکه چه کسی مقصر هست کاری نداریم. همه مقصر هستند. حتی به نظر من خود زنها به اندازه مردان در ظلمی که بر زنها میرود سهیم هستند و مشارکت دارند.
انتظاراتی که از زن خوب در جامعه ما وجود دارد بسیار است و این انتظارات بسیاری مواقع با هم ناسازگار هستند. وانگهی زنان در برخی از عرصهها خیلی خوب رشد کردهاند از جمله آموزش و تحصیلات و بهداشت. یعنی میانگین طول عمر زنان نسبت به بیست-سی سال پیش افزایش پیدا کرده. ولی به همان نسبت که زنان در آموزش و تحصیلات رشده کردهاند در حوزۀ اقتصاد و سیاست رشد نکردهاند و آنجا موانعی هست که نمیتوانند بروند جلو. این ناسازهای هست که زندگی یک زن را تحتتأثیر خودش قرار میدهد. نرخ بیکاری زنان تحصیلکرده از بقیۀ گروههای جامعه بیشتر است. یعنی بیکاری افراد متخصص نسبت به افراد بیسواد بیشتر است. چون زیرساختهای اقتصادی مناسب نداریم. از بین مرد تحصیلکرده و زن تحصیلکرده بیکاری زن تحصیلکرده بیشتر است. زنها درس میخوانند اما امکان جذب برایشان نیست . اینجا نوعی ناهماهنگی ایجاد میشود و زن باید با این ناهماهنگی زندگی خودش را سر کند.
درحالیکه در جهان اینطوری هست و ایران نیز تابع این تحول جهانی هست که جامعه امروز زنانه هست یا دارد به سمت زنانهشدن پیش میرود. المانهای مختلف دارد. یکیش حضور همهجایی زنان و مشارکت زنها در حیات اجتماعی هست و نقشآفرینیشان هست و اینکه به یک نیروی اجتماعی تبدیل میشوند و الگوی رفتار زنانه خیلی جاها دارد مرزش برداشته میشود و تسری پیدا میکنه به زندگی مردان. از جمله در مدیریت بدن میبینیم، در جوانسازی و زیباسازی میبینیم و در عرصههای دیگر هم هست. اما با اینکه جامعه دارد زنانه میشود و صبغۀ زنانه پیدا میکند، ما با پدیدهای بنام زنانهشدن فقر مواجه هستیم. یعنی فقر بیشتر دامن زنها را میگیرد یا ضریب تأثیرگذاری فقر در حیات زنها بیشتر هست.
به نظر من در پارهای موارد این هم شکلی از ناسازگاری هست که زنها خود رنج خود را بازتولید میکنند. آن تبعیضی را که دارند تحمل میکنند بازتولید میکنند. حتی در بین بسیاری از زنان مدرن و تحصیلکردۀ ما هم اینطور هست که برای فرزند ذکورشان نوعی اعتبار و ارزش بیشتری قائل هستند و زنهایی که تن میدهند به تنوعطلبی جنسی مردان در جامعه و حاضر میشوند به زن دیگری که همردۀ خودشان هست خیانت کنند و یک خانوادهای را از هم بپاشانند، این در واقع رنجی هست که یک زن بر زن دیگری روا میدارد و این خودش ناسازگاریای هست که وجود دارد و آدم را متحیر میکند که چرا باید اینطور باشد. شکل دیگری از مسایلی که در مورد زنها داریم و خیلی جالبه این است که هرچند خوب است زن درس بخواند و کار بکند، فعالیت تخصصی داشته باشد ولی زنانی که این قدرت را پیدا میکنند که عواطف و احساساتشان را کنترل کنند؛ زنانی که اعتماد به نفس قابل ملاحظهای دارند، قدرت کلام دارند، میتوانند حقشان را بگیرند، تا حدی استقلال اقتصادی دارند، از نظر برخی مردها یا فرهنگ عمومی جامعه حتی از نظر برخی زنان اینها دیگر زن مطلوبی محسوب نمیشوند. زن اصیلی نیستند. این هم یک جور ناسازه هست. زن وقتی رشد میکند، دیواری جلویش قرار میگیرد که از نظر فرهنگی مانع پیشرفتاش میشود.
دیگر اینکه خشونت به طور کلی و ظلم کردن به بدن و روح انسانها بد است ولی در مورد زنها در جامعه در این مورد نوعی اغماض وجود دارد. اینها ناسازههای فرهنگی هست که ما داریم. ما در یک جامعۀ اسلامی زندگی میکنیم. چهل و پنج سال تمام رسانههای جامعه منادی ارزشهای اخلاقی و معنوی بودهاند. پیامد جنگ و فرهنگ جنگ هم این بود که ارزشهای معنوی و اخلاقی و ایثار و سادهزیستی … در جامعه تحقق یابد اما الان میبینیم زنها دنبال زیبا کردن و جوانکردن خودشان، تناسب اندام و تقویت جاذبههای جنسیشان هستند و انگار نه تنها ارزشهای متعالی حاکم نشدهاند، بلکه ارزشهایی که اقتضای نظام بازار را دارند بر بدن زنان حاکم شدهاند. یک دلیل عمدهاش این هست که زن وقتی به خودش نگاه میکند از زاویۀ دید یک مرد به خودش نگاه میکند و میخواهد به شکلی در جامعه نمایش داده شود و دیده شود که آن احساس خشنودی برایش حاصل شود. محمل موفقیت اجتماعی یا موفقیت در سطح خانواده این شده که زن دائماً به دنبال مصرف باشد».
جواهری میگوید این وضعیت پر از ناسازههای فرهنگی معضلاتی را در مسیر پژوهش دربارۀ مسایل زنان ایجاد میکند: «معضل اول این هست که با فقدان ابزار مناسب برای سنجش درهمتنیدگی (intersectionality) مواجه هستیم. درهمتنیدگی دلالت دارد بر اینکه یک زن فقط بخاطر زنبودنش تحت فشار نیست؛ قومیت، نوع مذهب، پایگاه اقتصادی-اجتماعی، تحصیلات ضرب میشوند در هم و از طریق برهمکنشی اینها روی هم میزانی از فرسودگی و آسیبپذیری برای زنان ایجاد میشود. مثلاً زن هستم، تحصیلات ندارم، پول ندارم، مهاجر افغانستانی هم هستم. مسئله این هست که ما ابزاری برای سنجش این درهمتنیدگی نداریم و هر وقت مسایل زنان را مطالعه میکنیم موزاییکی و منفک از سایر خصوصیاتشان این مسایل را بررسی میکنیم. هر چند میتوان از تحلیلهای آماری استفاده کرد اما این تحلیلها از عهدۀ پیچیدگی واقعیت اجتماعی برنمیآید. مسئلۀ دوم این هست که ما ابزاری برای سنجش تأثیر ناسازهها نداریم. بحث ناسازهها یعنی در بزنگاهی که باید برای زندگیم تصمیمگیری کنم تحتتأثیر دو نظام هنجاری متعارض با هم هستم و با انتظارات متعدد و تعارضها و شرمساری از اینکه کدام کار را بکنم مواجهم. گویی هر کاری بکنم، جای دیگری را باختم. بهخاطر اینکه تصمیم و انتخاب من با دستهای دیگر از انتظارات ناسازگار است. من تابحال ندیدم کسی تحقیقی انجام داده باشد که بتواند این فشار فزایندهای را که روی زنها هست در مورد انتخابهای گوناگون و تصمیمگیرهای مختلف در مورد ازدواج، مهاجرت، پوشش، مدیریت بدن، تحصیل… بسنجد. ما از این نظر یک مضیقۀ پژوهشی داریم.
مسئلۀ بعدی اینکه مفهوم زنانگی برای ما روشن نیست. زن یعنی که و چه؟ زن خوب کیست؟ وقتی میگوییم زن منظورمان تن و بدن زنانه است؟ آیا این ویژگیهایی که در جسم من است مرا زن کردهاست؟ یک مقدار در آن ابهام وجود دارد و زیاد هم روی آن کار نشدهاست و نیاز به کار بیشتر است. نکتۀ دیگر اینکه ما تحقیقات متعدد دربارۀ زنان انجام دادهایم اما نتوانستهایم یک تصویر کلیتر از وضعیت زنان نشان دهیم. منظور از تصویر کلی این هست که هرم و سلسلهمراتبی از مسایل زنان ترسیم کنیم و بگوییم مسئلۀ اصلی چیست و مسایل منشعب از این مسئلۀ اصلی کدامها هستند؟ ما تحقیقات متعدد انجام دادیم اما اینها را با هم تلفیق نکردیم و در نتیجه به یک تصویر کلی نرسیدهایم. به همین ترتیب نظریۀ خاصی برای تحلیل وضعیت زنان در ایران نداریم. نظریات فمینیستی داعیۀ این را دارند که میتوانند مسایل زنان را تحلیل کنند اما این نظریات در ایران دچار همین ناسازه هستند. گروهی از همکاران، اساتید، روشنفکران معتقدند نظریات فمینیستی غربزده و سکولار است و تابع اقتضائات زندگی در جامعۀ ما نیست و به درد ما نمیخورد و بدبین هستند. گروهی دیگر اما این نظریات را کاملاً میپذیرند. ما یک فقر نظری داریم و نظریۀ خوبی که بتوانیم با آن مسایل زنان را در ایران تحلیل کنیم نداریم و از این جهت در مضیقه هستیم.
مشکل دیگر اینکه سبک زندگی زنان ما و هر آنچه به زنان ما مربوط هست در جامعۀ ما امر سیاسی است و این محدودیت پژوهشی ایجاد میکند و شما نمیتوانید به راحتی دربارۀ مسایل مختلف زنان تحقیق کنید. مسئلۀ دیگر اینکه پژوهشکردن دربارۀ مسایل زنان امر زنانه محسوب میشود، درحالیکه این مسایل بخشی از مسایل اجتماعی جامعه هستند. یعنی مردان هم باید علاقهمند شوند دربارۀ تبعیض جنسیتی و اشکال مختلف آن کار کنند. اگر پایاننامههای دانشجویی و مقالات مستخرج از آنها را درنظر نگیریم، مردی که به صورت مستقل روی مسایل زنان کار کند نادر است. درحالیکه الان مسئلۀ جامعۀ ایران دگرگونی فزایندۀ زیستجهان زنان به عنوان یک نیروی اجتماعی است و مرد پژوهشگری که به صورت مستقل روی این موضوع کار کند نادر است چون آقایون این موضوع را بیشتر امر زنانه میبینند که باید خود زنها بیشتر در موردش تحقیق کنند».
وقتی پژوهش اجتماعی امنیتی میشود!
آرش نصر اصفهانی دومین سخنران پنل بود که از امنیتیسازی پژوهش و معضلات دسترسی به آمارها سخن گفت:
«مهمترین چیزی که به کمک آن میتوانیم تصویری از وضعیت موجود به دست دهیم دسترسی به آمارهای ثبتی است و با اینکه بخش زیادی از این آمارها وجود دارند عملاً در اختیار عموم و پژوهشگران قرار ندارند، مگر اینکه پژوهشگری به واسطۀ ارتباطاتی که دارد بتواند دسترسی پیدا کند. مثلاً چند مهاجر افغانستانی در ایران وجود دارد؟ برای پاسخ به این پرسش باید بگردید در صحبتهای وزیرهای کشور در دورانهای مختلف. یعنی سایتی وجود ندارد که شما بروید آنجا و تعداد مهاجران افغانستانی را درآورید. وزیر کشور اخیراً گفته شش میلیون افغانستانی در ایران وجود دارد. تا جایی که من میدانم ما حدود سه میلیون و هشتصد هزار افغانستانی داریم که مدرک اقامتی دارند. پس برآورد ایشان این هست که دو میلیون و دویست هزار افغانستانی بدون مدرک اقامتی در ایران داریم. خب این دو میلیون و دویست هزار نفر از کجا آمده؟ چرا هیچ کس توضیح نمیدهد؟ ما با چه روشی به این عدد رسیدیم؟ همه چیز در هالهای از ابهام است و محقق چطور میتواند بدون دسترسی به آمارهای رسمی در مورد این موضوع صحبت کند؟ چند نفر روزانه ویزا میگیرند و وارد ایران میشوند؟ شما هیچ اطلاعاتی از آن ندارید. چرا ما نباید بدانیم؟
درحالیکه در بسیاری از کشورها گزارشهای سالانه وجود دارد از تعداد مهاجرتها، پناهجوها، تعداد کسانی که توانستهاند تابعیت بگیرند، برآوردها از تعداد کسانی که بدون مدرک اقامتی هستند، تمام این اطلاعات در بسیاری از کشورها موجود است اما در ایران در بسیاری حوزهها این اطلاعات در دسترس عموم نیست و محرمانه تلقی میشود. حتی ابتداییترین دادهها برای ما وجود ندارد و محقق علوم اجتماعی باید از جامعهای حرف بزند که حتی تصویر دقیقی از جمعیتاش ندارد. آنچه در سایت آمار میبینید برآوردهای جمعیت است بر اساس سرشماری سال 95 که تا 1430 هم تعداد جمعیت را پیشبینی کردهاند ولی مهم این است که به آنچه ثبتی است و در سازمان ثبت احوال وجود دارد، دسترسی ندارید. دسترسی به آمار خودکشی محرمانه است. آماری از کودکهمسری وجود ندارد. یک نفر یک جایی تصمیم میگیرد این اطلاعات در اختیار عموم نباشد.
همۀ حرفم این است که ما با محرمانهکردن دادههایی روبهروییم که نه تنها حق شهروندان است که از آنها اطلاع داشته باشند، بلکه در دسترسبودن این دادهها به محققان در فرآیند پژوهش بسیار کمک میکند . مثلاً آمار جرم در این کشور چقدر است؟ بر اساس جرایم مختلف سالانه چند نفر دستگیر میشوند و محکوم میشوند و میروند زندان؟ طبعاً در پلیس و قوۀ قضائیه این آمار به روز وجود دارد اما همۀ این اطلاعات محرمانه تلقی میشود. کسی جایی نشسته و تصمیم میگیرد این اطلاعات در اختیار شما نباشد. آن آدم چرا این کار را میکند؟ آیا ما باید به دنبال مرجع تصمیمگیرنده برای انتشار یا عدم انتشار اطلاعات باشیم؟ من استنباطم این هست که اینطور نیست. بسیاری از این محرمانهشدنها سلیقهای است. مدیری که در جایی نشسته فکر میکند انتشار این آمار چه نفعی برایش دارد؟ کسی که بابت انتشار از او تشکر نمیکند. اما اگر آمار منتشر شود در یک شبکۀ فارسی زبان خارج از کشور و کسی به آن استناد کند، برایش دردسر درست میشود و صندلیاش را از دست میدهد. درنتیجه، تصمیم میگیرد این اطلاعات در اختیار کسی نباشد و کسی این آدم را بابت این کار بازخواست نمیکند که چرا اطلاعات را منتشر نکردی.
ما قانونی داریم بنام دسترسی آزاد به اطلاعات. ولی همان جا هم استثنائی گذاشته شده و گفته شده اگر انتشار اطلاعات باعث به خطر افتادن امنیت شود نباید منتشر شود. اما مرجع تشخیص این امر آن مدیری هست که آنجا نشسته و خیلی وقتها هم شاید مدیر رده بالایی نباشد اما به سلیقۀ خودش فکر میکند اگر آمار منتشر شود، امنیت به خطر میافتد. در بسیاری از حوزهها با این وضعیت روبهرو هستیم و همین باعث میشود ما آن تصویر بزرگ را نداشته باشیم. این به نظرم یکی از مشکلاتی است که هر محققی با آن مواجه است مگر اینکه به واسطۀ روابط خاص به این آمار دسترسی پیدا کند و تازه اگر هم دسترسی پیدا کند باز هم نمیتواند منتشرش کند و به آن استناد کند.
مسئلۀ دوم دسترسی محقق به میدان است و شما میدانید تا چه اندازه فضا برای تحقیق بسته است به خصوص در نهادهایی که تحقیق در آنها لازم است. مثلاً فکر کنید میخواهید در حوزۀ دانشآموزان کار کنید. اگر نگویم غیرممکن است اما میتوانم بگویم بسیار بسیار سخت هست که شما در سیستم آموزش و پرورش این امکان را پیدا کنید تا مطالعهای درباره مسائل دانشآموزان انجام دهید. تقریباً غیرممکن هست در حوزهای که مربوط به قوۀ قضائیه هست تحقیقی انجام دهید. وقتی مسئله شما به یک سازمانی مربوط میشود شما باید مجوز داشته باشید. برای اینکه مجوز بگیرید همان اول شما را ارجاع میدهند به حراست. خیلی واضح است که با همان مکانیسمی که آمار محرمانه میشود به شما اجازه تحقیق در میدان را نمیدهند. مدیری آنجا هست که پیش خودش میگوید اگر شما تحقیقی انجام دهید نفعی برایش ندارد اما اگر در تحقیق شما چیزی دربیاید که یک روز بگویند آنجا چه خبر است صندلیاش را از دست میدهد. پس مجوز نمیدهد.
من ندیدم سازمانی وجود داشته باشد که پروتکل مشخصی داشته باشد که شما که میخواهید تحقیق کنید از آن فرآیند وارد شوید و در نهایت به شما اجازه داده شود این کار را بکنید. عموماً بسیار سلیقهای هست. سلیقۀ یک آدمی که حتی ممکن است در سطوح بالای مدیریتی هم نباشد ولی تصمیم میگیرد شما لازم نیست این کار را بکنید یا ترجیح میدهد چنین دردسری برای خودش ایجاد نکند. حتی آن دوستانی که کار در محیط عمومی انجام میدهند میدانند چقدر الان کار مطالعاتی انجامدادن در محیط عمومی شهر سخت است. یعنی مثلاً اگر شما تصمیم بگیرید پرسشنامهای را در سطح شهر پر کنید، عملاً اگر از یک نهاد دولتی مجوز نداشته باشید یا از طرف یک نهاد دولتی نباشید، نهایتاً بتوانید یکی دو روز این کار را ادامه دهید. روز سوم قطعاً میآیند سراغ شما. یعنی حتی در محیط عمومی هر شکلی از مطالعه و جمعآوری اطلاعات گویی شکلی از جاسوسی حساب میشود و کارتان میکشد به پلیس امنیت و دادگاه. اصلاً پژوهش اجتماعی تا حد زیادی در انحصار نهادهای دولتی درآمدهاست و امکان فعالیت برای نهادهای مستقل تا حد زیادی کم شده. تقریباً میتوانم بگویم امروز نهاد مستقل پژوهشی به خصوص در حوزۀ نظرسنجی نداریم. حتی دست نهادهای دولتی هم در پژوهشهای اجتماعی چندان باز نیست.
مسئلۀ سوم سانسور و خودسانسوری است. حتی کسانی که در نهادهای دولتی کار کردهاند میدانند چقدر در پژوهش باید نگران باشید که دیتایی که تولید میکنید صندلی رئیس شما را به خطر نیندازد و مشکلی برای خود شما تولید نکند. در واقع چه در انتخاب موضوع چه در انتخاب ابزاری که میخواهید استفاده کنید، در گزارشی که دارد نوشته میشود، در انتشار آن گزارش، شما باید مدام ملاحظاتی را رعایت کنید که دردسری برای کسی ایجاد نکنید و این باعث میشود بخش زیادی از آدمها ترجیح دهند به جای کارکردن روی موضوعاتی که ممکن است دردسری ایجاد کند، روی بیاورند به مجموعهای از مطالعات خنثی و بیخاصیت. حتی در نهادهای دولتی هم خیلی با این مسئله مواجهیم. ببینید تحقیقات زیادی با بودجۀ عمومی انجام میشود اما من و شما به گزارشهای این تحقیقات و به دادههای آنها دسترسی نداریم. آنها هیچ وقت به شکل عمومی منتشر نمیشوند. حتی گزارشها و دادههایشان در دسترس پژوهشگران نیز نیستند. و پژوهشگران نیز دغدغۀ این را ندارند که کاری که انجام میدهند انتشار عمومی پیدا کند و در اختیار بقیه قرار بگیرد. خودمان هم سعی میکنیم خودسانسوری کنیم. یک چیزهایی را نگوییم و در موردشان حرف نزنیم.
یک بخش هم این هست که جلوی بحث دربارۀ برخی موضوعات و اتفاقاً موضوعات مهم را در آکادمی بگیریم. نمونۀ واضح و جدیدش آن چیزی هست که در مورد پایاننامۀ لیلا حسینزاده اتفاق افتاد. کار به جایی میرسد که گروهی از اساتید دانشگاه تهران که قاعدتاً خودشان باید مدافع آزادی آکادمیک باشند، نامهای را امضا میکنند در تأیید سرکوب آن دانشجو. میخواهم بگویم این امنیتیسازی باعث میشود آن آدمی که میخواهد آن نامه را امضا کند به این فکر کند که برای حفاظت از شغلش این کار را انجام دهد. نمیخواهم کار آن آدمها را توجیه کنم. از نظر من ننگ امضای این نامه تا ابد بر پیشانی امضاکنندگانش خواهد بود. اما فضا وقتی امنیتی است آدمها تصمیم میگیرند خودشان مدافع سرکوب بشوند. اما چه کار میشود کرد؟ اولاً میفهمم آزادی پژوهش و آزادی آکادمیک در چهارچوب آزادی بیان در جامعه قرار میگیرد و از آن جداشدنی نیست ولی دست کم میشود در این شرایط به این فکر کرد که اگر قرار است آمار و اطلاعات محرمانه باشد حداقل ضوابط مشخصی داشته باشد که مسئولیتش متوجه یک فرد خاص نباشد، یعنی مسئولیت انتشار یا عدم انتشار آمار و گزارشها بر عهدۀ شخص مدیر نباشد و این قانون باشد که تعیین کند آمار و گزارشها منتشر شوند یا نشوند. اگر چنین دستورالعملهایی وجود داشته باشد، شاید آدمها جرأت بیشتری داشته باشند برای انتشار آمار و اطلاعات.
یکی هم اینکه ای کاش سازمانها رویههای مشخصی داشتند برای اینکه دسترسی پژوهشگران به میدانهای تحقیق را تسهیل کنند. انجامشدن مطالعات اجتماعی در همۀ موضوعات حتی موضوعاتی که در حاکمیت حساس و خطرناک تصور میشود، در نهایت به نفع همه است. مانعشدن از تحقیق در موضوعات خاص باعث نمیشود در آن مورد صحبتی نشود، بلکه موجب میشود بحث خیلی سطحی شود و وارد جبههبندی سیاسی شود و اطلاعات غلط ذهنیت آدمها را بسازد».
همدستی اصحاب علم و قدرت مسئلهساز است
سیاوش صفاریانپور، ژورنالیست علم، که سومین سخنران این پنل بود نیز بر مسئلۀ عدم دسترسی به دادههای واقعی تأکید کرد. مسئله اما به نظر او نوعی همدستی اصحاب علم با ساختارهای موجود است:
« یکی از اتفاقاتی که در جامعۀ علمی ایران و بین چهرههای آکادمیک رخ میدهد این هست که علاقهای ندارند با شما صحبت کنند. دیتا نمیدهند. و بخشیاش هم برمیگردد به این موضوع که من نگرانم که اگر بگویم به دردسر بیفتم. ما با یک همدستی و یک قرار نانوشته روبهرو هستیم. میخواهم بگویم با پژوهشگرانی روبهرو هستیم که میل به صحبتکردن ندارند و این همدستی با قدرت منافعی برایشان دارد. مثلاً سراغ پژوهشگری میرویم و از تالابهای ایران میپرسیم. موضوع امنیتی میشود. راجع به تراریختهها میپرسیم، موضوع امنیتی میشود. راجع به هر چیزی میپرسیم انگار همۀ موضوعات یک برچسب امنیتی دارند. من فهمیدم این برچسب امنیتی نیست، بلکه اقتصادی است. من این همدستی جامعۀ علمی باقدرت برای حبس اطلاعات را مضر میدانم. گویی همه چیز در کنار هم جور میشود: کسی اطلاعات ندهد وکسی اطلاعات نپرسد و اینگونه جریان پرسشگری در جامعه متوقف میشود. وقتی جامعهشناسان نتوانند شرح حال بیمار را بگیرند طبیعتاً نباید انتظار داشته باشیم بیمار درمان شود». به نظر صفاریانپور پژوهشگران و به طور کلی اصحاب علم باید کنشگرانی آگاه و فعال باشند: «ما باید مراقب باشیم دچار اختگی و بیحسی نشویم در فضایی که نگاه امنیتی وجود دارد و همه نگران هستند شغلشان را از دست بدهند. ما نباید تن بدهیم به همۀ آنچه علیه پرسشگری است که ذات علم است. اینکه ما مدام خودمان را پرهیز میدهیم و دچار خودسانسوری میشویم مسئلۀ اساسی هست. من با اطمینان به شما میگویم که نهادهای امنیتی و بالادستی تا وقتی از همکاری ما اطمینان نداشته باشند، نمیتوانند کارشان را پیش ببرند. من فکر میکنم نوع برخورد جامعۀ علمی در کار ساختاری که سعی میکند همه چیز را امنیتیسازی کند مهم است».
رویداد سه روزه از روش تا تغییر به مناسبت هفتۀ پژوهش و فناوری مؤسسۀ رحمان تشکیل شد. پژوهشگران و اساتید دانشگاه، خبرنگاران و فعالان رسانهای از ابعاد و رویکردها و مشکلات پژوهش در شرایط فعلی ایران گفتند.
خواهشمند است با هدف حمایت از فعالیتهای مطالعاتی مستقل و کمک به توسعه فعالیتهای مدنی مؤسسه رحمان، مبلغ مورد نظرتان را به شماره کارت مؤسسه واریز نمایید.

نظرات کاربران
اشتراک گذاری در
هیچ نظری وجود ندارد.