از یکدستسازی، صدای دانشآموز درنمیآید
محمود بهتاش، کارشناس علوم اجتماعی است و حالا هفت سال میشود که از کلاس پنجم تا دوازدهم، مطالعات اجتماعی و اقتصاد درس میدهد. در یک عصر خنک پاییزی سراغش رفتیم تا ببینیم او بهعنوان معلم، چه خلائی در مسیرِ شنیدنِ دانشآموزان میبیند.
به نظر شما مدرسه بهطور کلی، چه امکانهایی را برای شنیدن نظرات دانشآموزان فراهم کرده؟
شاید شوراهای دانشآموزی را بتوان مهمترین سازوکار آموزشوپرورش برای شنیدن صدای دانشآموز در نظر گرفت. اما طبق آنچه من دیدهام، حتی در مدارس غیرانتفاعی که جلوه بهتری میخواهند داشته باشند، انتخابات شورا معمولا فرمالیته برگزار میشود. روند انتخابات به بچهها آموزش داده نمیشود. مهم است که صرفا آن لحظه مقدس به شور و شعف بیایند. پس از انتخابات هم دانشآموز اصلا نمیداند چه کاری قرار است بکند. وعدههای شیرین مثل افزایش اردوها را میدهد؛ این در ذهن کودک معنادار است، اما اولیای مدرسه باید یادش بدهند که خواسته چیست، چانهزنی چیست، در چه بستری دارد حرف میزند، جایگاهها چیست و… . دانشآموز باید ساختار قدرت را بلد شود تا متناسب با آن بتواند خواستهای داشته باشد. علاوهبراین، اعضای شورا میگویند «مسئولین مدرسه اصلا نظر ما را نمیپرسند. بقیه بچهها گیر میدهند که ما به تو رای دادهایم.» خود اولیای مدرسه، فهم کار گروهی را ندارند. اصلا کدام بخشِ قوانین مدرسه را بچهها میتوانند در شورا تغییر دهند؟ هیچ چیز. مگر آنکه به آنها بگویی همین مسیر را که من میخواهم، برو و به آنجا که تعیین کردهام، برس!
شما بهعنوان معلم، امکانی برای جبران این جای خالی دارید؟
امسال کلاس هفتم در درس اجتماعی که دارم، بحث چیستیِ حق و مسئولیت مطرح شده است. الان بچههای ما همهاش مسئولاند و من وقتی بحث حقوق را برایشان مطرح میکنم، دردسر میشود و امنیت شغلی من خیلی آسان به خطر میافتد. حتی وقتی میخواهم به بچهها محتوایی متناسب با کتاب درسیشان یاد دهم، اولیای مدرسه نمیپذیرند. مثلا فرآیند قانونگذاری را میخواهی یاد بچه بدهی، درحالیکه بچهها هیچ مشارکتی در تدوین قوانین مدرسه ندارند و به همین دلیل از هر قانونی که برایشان گذاشته میشود، متنفرند. مدل استبدادی حتی اگر بهترین شرایط را بگذارد، اما وقتی حق انتخاب نداشته باشیم، نمیتوانیم دوستش بداریم. مسئولین مدرسه به ما گفتند بحث اعتقادی در کلاس نکنید. پرسیدم پس کار معلم دینی چیست؟ گفتند همینها که در کتاب است، بگوید. بحث سیاسی هم نکنید. پرسیدم من معلم اجتماعیام، خیلی از مباحث را شما فکر میکنید سیاسیست، اما درواقع اجتماعیست. گفتند نه دیگر، دنبال دردسر میگردی؟ اگر قرار نیست هیچ بحث و پرسش و پاسخی صورت بگیرد، بچه کتابها را برود حفظ کند و آزمون دهد. منِ معلم اینجا نقشم چیست؟ از کلاسی که معلم در آن متکلموحدهای است که باید بچهها را برای کنکور آماده کند، مشارکت دانشآموز درمیآید؟ شعار مدرسهای که دارم میروم، شهروند خوب تربیت کردن و یاد دادن اعتراض به بچههاست و اینکه آنان بتوانند حرفشان را بزنند. درحالیکه بچهها میگویند به مدیر سلام میکنیم، جوابمان را نمیدهد! میدانم سالِ دیگر جایی در این مدرسه ندارم؛ چون شاکیاند که چرا به بچهها چیزهایی میگویم که میروند پاپی مسئولان میشوند؟
مدارس از چه نگراناند؟
بهانه خیلی از قوانینِ مدرسه در یکدست کردن بچهها، منظم بودن است. اما قضیه اصلا نظم نیست، آسانی در مدیریت است؛ چون دیگر نیازی به فکر کردن نیست و درگیر چالش نمیشویم. باوجود این تمرکزگرایی، از لباس که باید فرم یکسان باشد گرفته تا کتابهای یکسان در کل کشور، بچه میخواهد چه بگوید؟ دانشآموزان در مدرسه فرد دارای معلولیت میبینند؟ فرد لهجهدار، معلول و… در آزمونهای آموزشوپرورش رد میشود. معلمت را تحقیر کن، نتیجهاش تحقیرِ کل مردم ایران است. سیستم آموزشوپروش همین را میخواهد. گزینش که رفته بودم، احکام میپرسید، اینکه حجاب همسرت چگونه است، نماز جمعه میروی یا نه و… ببینید چهقدر به آدم فشار میآید، چون آنچه دوست داری، عشق و علاقه و آیندهات دست این آدمیست که جلویت نشسته و دارد چنین چیزهایی میپرسد. من راست گفتم و رد شدم. حرصم گرفته بود؛ پرسیدم شما فکر میکنید اینهایی که میآیند، به شما دارند راست میگویند؟ دارید سر خودتان را شیره میمالید. پوزخندی زد و گفت خودمان از یک جاهایی میفهمیم چهکسی دارد دروغ میگوید. گزینش هیچ مشکلی با این دروغها ندارد. با آدمها کاری میکند که حاضر شوند به خاطرش دروغ بگویند، ریش بگذارند، چادر بپوشند. میگوید این هم از خودمان است و فردا فشاری بر او وارد کنم، حاضر است سمت من بیاید. این آدم، دیگر آزاده نیست. هیچ عِرق و باور و غیرتی روی حرفهایش ندارد. من ریشدار میخواهم، ریش میگذارد میآید. من هرچه میخواهم، همانطور میشود. اصلا به اعتقاداتش کاری ندارم. همین کافیست. من نمیگذارم سر عقیدهات بایستی. در زندگی شخصیات هرطور میخواهی، باش؛ آمدی اینجا، منم که حرف میزنم و میگویم در سیستم باید چطور باشی. معلمِ گزینششده در چنین سازوکاری، دانشآموزی شبیه خودش را هم بار میآورد.
باوجود همه نقدها، الان در همین موقعیتی که هستیم، از دید شما بهعنوان معلمی دغدغهمند، آموزشوپرورش چه قدمی لازم است بردارد؟
آموزشوپرورش بزرگترین جمعیت را در میان وزارتخانهها دارد. بیشترین بودجه را هم دارد، اما بودجهای که 98درصدش حقوق است؛ حقوقی که کمترین دستمزد در میان پرسنل دولت به حساب میآید. معلم 30 سال کار میکند؛ برای مخاطبی که اربابرجوع نیست، کودکیست که قرار است ذهنمان آزاد باشد تا برای ارائه بهترین مدل تربیتی به او، مطالعه کنیم. معلم، مهمترین آدمی که قرار است به کودکان مهارت یاد دهد، یکسره دارد تحقیر میشود. با تمام آن حقارتها به کلاس میرود و سر بچهها خالی میکند، چون بیرون از کلاس، زورش به مدیر و سیستم نرسیده است.
اولین گامی که باید برداشته شود، افزایش حقوق و تسهیلات برای معلمان است. به دو دلیل:
- معلم صبح و شب نگران شرایط اقتصادیاش نیست، وقت میگذارد خودش را بهروز کند و برای دانشآموز انرژی کافی اختصاص دهد.
- وقتی کالا ارزشمند است، منِ نخبه جامعه برای رسیدن به آن تلاش میکنم. بهترین افراد ازحیث سواد، مهارت و سلامت روان سراغ معلمی میآیند، برایش جان میگذارند، رقابت برای بهترین بودن پیش میآید. بارها شنیدهام که اگر کار دیگر بلدی، جای دیگر برو و معلم نشو. افراد بسیاری که دانشگاه فرهنگیان میروند یا در استخدامهای آموزشوپرورش شرکت میکنند، نه عشق معلمی دارند، نه مهارت و دغدغه لازم را. در جاهای دیگر تحقیر شدهاند و کار پیدا نکردهاند؛ آنان چطور دانشآموزانی پرورش میدهند؟
حتی اگر افزایش حقوق نمیتواند اتفاق بیفتد، باید امکانات و تسهیلاتی برای معلمان قرار داده شود تا این شغل برای مردم جذاب باشد؛ مانند وامهای بلندمدتِ کمبهره، خدمات درمانی، بیمه، امکانات فراغتی و… . در تعطیلات نوروز یا تابستان، کلاس را موکت میکنند، نیمکتها را برمیدارند تا معلمان به همراه خانوادهشان بروند استفاده کنند! سه ماه تابستان حقوق نداریم. مدرسه میگوید قراردادتان را 6ماهه کردهایم و بعد تمدید میکنیم. این برای آن است که برای بیمه کردن، نتوانیم تحت فشارشان بگذاریم. معلم از جهات مختلف تحقیر میشود. بعد شهروندی هم میخواهیم تربیت کنیم که صدا داشته باشد و مشارکت کند. بهترین طرحها را هم بگذاریم، با این نیروی انسانی به هیچجا نمیرسیم. با چه چیزهایی میخواهیم به سند تحول برسیم؟
*** “از یکدستسازی، صدای دانشآموز درنمیآید” یکی از مطالب ویژهنامه روز دانشآموز است. برای مطالعه مطالب بیشتر اینجا و اینجا کلیک کنید.