“سرانجام روزی فراخواهد رسید” عنوان سخنرانی سارا شریعتی در همایش علمی امید اجتماعی در ایران بود.
سارا شریعتی،عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در اولین همایش علمی امید اجتماعی در ایران به دفاع از امید اتوپیک پرداخت.
شریعتی که خود را نماینده نسل امیدوار گذشته می دانست که امروز توسط نسل جدید مورد سوالات جدی واقع شده است، در صحبت های خود به جایگاه امید در رشته جامعه شناسی پرداخت. وی معقتد است «جامعه خیال پرداز است، آرمانخواه است و به همین دلیل می تواند در حال ساخت واقعیت موجود باشد. واقعیت را ما هر روز و هر لحظه بر اساس تخیل، آرمان و آزمون و خطای خود می سازیم. واقع گرایی به ما حکم می کند که برای تغییر واقعیت از خیال پردازی و آرمانگرایی خود استفاده کنیم. این امیدی است که امروز به آن نیاز داریم.»
در ادامه متن کامل سخنان دکتر سارا شریعتی با “سرانجام روزی فراخواهد رسید” را میخوانید:
امید احمقانه و امید عاقلانه دکتر ملکیان نیز به بحث من بی ارتباط نیست. ما به نسل امیدوار گذشته تعلق داریم که امید عاشقانه خوشبینانه ای داشت که خیلی هم به فکر عاقبتش نبود. امروز نیر وقتی به امید باز می گردیم با همین وجه آرمان خواهی و همین وجه خیال پردازانه اش است. من معتقدم ادبیات و علوم اجتماعی به ما حکم می کند که خیال پرداز باشیم. امید اجتماعی را از دید جامعه شناسی می خواهم بحث کنم با این سوال محوری که آیا جامعه شناسی دانشی امیدوار است یا ناامید؟
جامعه شناسان موضوع کارشان واقعیت اجتماعی، ساخت و نهادهای اجتماعیست. ساخت و نهادهایی که گاه مانند یک تخته سنگ بر عاملیت ما آوار می شوند و چنان سنگین هستند که ما به سختی می توانیم فقط با تکیه بر عاملیت خودمان تغییرشان دهیم. عموما افراد پس از یک دوره تحصیل جامعه شناسی، نامید یا منفعل می شود چون فکر می کنند در مقابل این برساخته ها هیچ کاری از آن ها ساخته نیست. در نتیجه معممولا دلیل این بدبینی بر می گردد به موضوعی که مورد مطالعه جامعه شناسی است.
چه زمانی به سراغ جامعه شناسان می روند؟ زمانی که می خواهند درباره فقر، اعتیاد و گسل های اجتماعی و … صحبت کنند. مطالعه این مسائل باعث ناامیدی می شوند. جامعه شناسان گاه متهم به سیاه نمایی هستند، اما آنها در حقیقت در حال واقع نمایی هستند. اما این واقع نمایی یک تبعات فردی هم دارد. این واقعیت های تلخ در خود جامعه شناس هم تاثیرات منفی دارد و او را دچار بدبینی و یاس می کند.
پس امیدها و آن وجه رهایی بخش جامعه شناسی چه شده است؟ گویی امروز جامعه شناسی صرفا به تشریح آناتومی جامعه تبدیل شده است. پس آن وجه پویا کجاست که از آرمان های رهایی بخش حمایت کند؟ فرض من این است که یک سری باورها در جامعه وجود دارد که بر ما تحمیل تحیمل می شود و تبدیل می شود به طبیعت دوم ما. در جامعه شناسی این باورها کدامند؟ از جمله این باورها رایج در این رشته تفکیک دانشمند و سیاستمدار است توسط ماکس وبر ارائه شده است. تفکیکی که می گوید جامعه شناس دانشمند است و سایستمدار مرد عمل. پس هر چه جامعه شناس بیشتر با جامعه در ارتباط باشد به این متهم می شود که کمتر دانشمند است. این نتیجه تفکیک وبری است از دانشمند و سیاستمدار.
دومین تفکیک مفهوم خنثی سازی ارزشی است. طبق این تعریف دانشمند کسی است که ارزشها را به کناری گذاشته است. در نزد دورکیم با این خوانش مواجه هستیم، از نظر او واقعیت یک شئی صلب و لایتغیر هست. به عبارتی تفکیک بین امر ارزشی و امر واقع نوع دیگری از تفکیک است.
به صورت خلاصه بر سه دو گانه در این صحبت تاکید دارم؛ تفکیک علم و عمل، تفکیک توصیف و تجویز، تفکیک تفسیر و تغییر.
این باور ها باعث شده است که کسی که تحصیل جامعه شناسی می کند این علم را بدون عمل بداند و آن را علمی بدون ارزش فرض کند که به دنبال تغییر نخواهد بود. با این اوصاف نقش جامعه شناس می شود فقط توصیفگر سلطه و اینچنین نه چشم انداز رهایی بخش دارد و نه قرار است چیزی را تغییر دهد. بنا بر این تعریف جامعه شناسی علمی است بی عمل که مدام از سوی جامعه از آن ها پرسیده می شود، مشروعیت شما کجاست؟
این خوانش از جامعه شناسی که آن را به صورت خنثی نشان می دهد با آن چیزی که می تواند امید های رهایی بخش این رشته نامید در تناقض است. چنین تعریفی با تعارف متفکرین کلاسیک این علم در تناقض است. امروز نمی خواهم بگویم به خاطر بدفهمی یا استفاده اشتباه چنین خوانشی رخ داده است. این مفاهیم همه تخصصی است و بحث های علمی فراوانی در مورد آن انجام گرفته است.
در جامعه ما هم ضرورت دارد جامعه شناسان این پرسش را مطرح کنند و به تابوی عمل و تعهد در جامعه شناسی فکر کنند. امروز اگر بخواهیم یک فراخوان امید در این رشته داشته باشیم و امیدهای جامعه شناسی را دوباره به آن برگردانیم، چه باید کرد؟ البته که در ابتدا باید اصل این بیماری را بپذیریم و بعد به دنبال پاسخ باشیم. در اینجا تنها به چند سرتیتر اشاره می کنم.
می خواهیم فراخوان بدهیم به امید. همانطور که در ابتدا گفتم ما نسل امیدواری هستیم و به همین دلیل امروز متهم هستیم. در قرن 21 امید در صورت اتوپیک و ایدئولوژیک و انقلابی خودش متهم شده است به بی ممسئولیتی. برخی می گویند قرن 21 قرن امید نیست و قرن مسئولیت است. بنابراین امید متهم است که در خدمت خودش بود و نه جامعه. امید متهم است در واقعیت دستکاری کرد تا جامعه ای بهتر بسازد، اما آن را تبدیل کرد به جهنم! به همین دلیل امروز نسل جدید، امیدواران دیروز را به پرسش می گیرند که با چه عقلانیتی امیدوار بودید؟ امید امروز، امید عقلانی و واقعی است. امیدهایی مشخص که با برنامه ریزی مشخص می توان به آن رسید. در نتیجه اگر امروز با علم به تاریخچه امید در قرن 20 که شکست و بدبینی است، اگر بخواهیم از همین امید فراخوانی دهیم، باید متوجه باشیم که این مفهموم نیاز به صورت بندی مجدد دارد. اگر نقدی که امروز به امید وارد شده است از منظر مسئولیت است، فراخوان ما به امید باید به امید مسئولانه و پاسخگو باشد.
ماکس وبر از اخلاق اعتقادی و اخلاق مسئولیت صحبت می کند. اولی اخلاق امید است و دومی اخلاق اکنون و اینجا. به همین خاطر امیدواران اصولا به دگماتیسم متهم هستند. اما امروز باید دوگانه ها را کنار گذاشت. باید از دیالکتیزه کردن این دوگانه ها صحبت کرد. آن ها را باید در تعامل و رفت و آمد با یکدیگر بخواهیم. ما در شرایط انتخاب یکی در برابر دیگری نیستیم، چرا که این مفاهیم بکر نیستند و هر کدام تاریخ مخصوص به خود را دارند. اولین شرط بازگرداندن امید بازگرداندن دیالکتیک امید و مسئولیت است.
شرط دیگر بررسی مفهوم آگاهی است. آگاهی دانش جامعه شناختی با آگاهی های دیگر متفاوت است. این آگاهی خصلت و طبع رهایی بخش دارد. بوردیو می گوید ما متهم می شویم به جبر گرایی، اما باید بدانید که برای این که بتوانیم هواپیما بسازیم، اول باید جاذبه را بشناسیم، تا بتوانیم بر آن غلبه کنیم. تفسیر برای تغییر است، شرط آن هست. بنابراین می توان گفت دانش جامعه شناسی نیز برای رهایی است. قانونی که ما نمی شناسیم یک جبر است. اما قانونی که آن را می شناسیم و آگاهیم خودمان ایجادش کرده ایم آغازیست برای رهایی…
جامعه شناسی ممکن هست که تجربه شکست را داشته باشد، اما به تجربه قدرتش را برای تغییر نظم اجتماعی نیز نشان داده است. جامعه شناسی نشان داده است که می تواند نظمی دیگر دراندازد. بنابر تلاش های جامعه شناسان است که جامعه به قدرت خودش پی می برد. این تاکید دیگری است میان آگاهی و عمل. این تلاش ها تفسیری است معطوف به تغییر.
دوگانه دانش و تعهد نیز چون تابویی آکادمیک مطرح هست اما می خواهم درباره آن ها حرف بزنیم. سخنرانان دیگر همایش به تابوی قدرت سیاسی اشاره کردند، اما من به تابوهای دیگر می پردازم که یکی از آن ها تابوی تعهد است. عالمی که متعهد است فعال است و چون فعال هست طبق این تابو گویا دیگر دانشمند نیست! من وام می گیرم از بوردیو به عنوان یک جامعه شناسان شاخص چون اگر این کار را نکنم متهم می شوم به داشتن رویکرد ایدئولوژیک. بوردیو از دوگانه ای شوم نام می برد به نام دانش و تعهد. چرا که راه فرار دانشمند هست به دانش محض. این دوگانه ها را بوردیوی می گوید با منفجر کرد. این بحث می گوید جامعه شناسی مدام دارد نتایج و تبعات یک سری سیاست ها را بررسی می کند. بوردیو سوال می پرسد اگر یک دانشمند خطرات اجتماعی را ببیند و تحت عنوان عدم تعهد، فعال نشود و به یاری جامعه اش نشتابد، آیا این مصداق کمک به مجرم نیست؟ عدم تعهد آکادمیک آیا دانش آکادمیک را به دانش عقیم مبتلا نخواهد کرد؟ بوردیو می گوید دانشمند رهبر فکری نیست، پیامبر نیست، اما دانشمند باید برای خودش نقش اجتماعی تعریف کند. باید مسائل اجتماعی را فهم کند و به جامعه در خطر یاری برساند. امروز در جامعه شناسی الزام تجویری، یک الزام روشی است. از دهه نود به بعد جنبش های اجتماعی شکل گرفتند و جامعه شناسان در برابر این خواسته قرار گرفتند که به مطالبات اجتماعی تا چه حد مجاز به پاسخگویی هستید؟ بوردیو می گوید خود را خنثی نکنید.
عنوان بحث را گذاشته ام «سرانجام روزی فراخواهد رسید» این جمله دورکیم است که این روزها بحث بازگشت به او مطرح است. دورکیم در دوره آخر زندگی خود لحن ناامید کننده ای دارد، اما در همین دوران می گوید؛ سرانجام روزی فراخواهد رسید که جامعه ما لحظه آفرینش گری خود را فراخواهد گرفت…
او دارد یک امید می دهد… روزی فراخواهد رسید. این لحنی پیامبرانه است. امیدی اتوپوتیک. این چه امیدعقلانی می تواند باشد؟ ولی آن را یک جامعه شناس می گوید، با آن که لحنی خیال پردازانه دارد. من امروز که از امید واقعی و معقول صحبت می شود، از امید مسئولانه بحث می شود، می خواهم از امید اتوپیک دفاع کنم. جامعه شناسی سنتی، تخیل جامعه را در خود تعریف کرده است. طبق این تعریف جامعه خیال پرداز است، آرمانخواه است و به همین دلیل می تواند در حال ساخت واقعیت موجود باشد. واقعیت را ما هر روز و هر لحظه بر اساس تخیل، آرمان و آزمون و خطای خود می سازیم. واقع گرایی به ما حکم می کند که برای تغییر واقعیت از خیال پردازی و آرمانگرایی خود استفاده کنیم. این امیدی است که امروز به آن نیاز داریم…
*** متن کامل سخنرانی “سرانجام روزی فراخواهد رسید” در کتاب «امید اجتماعی؛ چیستی، وضعیت و سبب شناسی» به چاپ رسیده است.