سررشته از دست بیرون رفته است؟ ظاهرا تمام شد، اما هنوز صدای آدمها را میشنوی که دربارهاش با یکدیگر حرف میزنند. شبکههای اجتماعی همچنان از حضورش داغاند. در دانشگاهها، مهمانیهای خانوادگی، جمعهای کاری، حتی در تاکسی و اتوبوس هم سوژه گفتگوست؛ گاه آرام و محافظهکارانه، گاه تند و همراه با خشمی دردناک.
شنبه بود، 25 آبان؛ خبر گرانشدن بنزین توسط نهادی که در قانونیبودنش حرف و حدیث است، پیچید. هنوز اینترنت قطع نشده بود و یکی از همکارانم گزارش لحظه به لحظه مینوشت از آنچه که در یکی از بزرگراههای تهرانِ برفی داشت رخ میداد: عدهای با چوب و سنگ، جلوی راه اتومبیلها را سد کردهاند و نمیگذارند هیچکس تکان بخورد. اتوبوس تندرو در خط ویژه بیحرکت مانده است. جرثقیل میآید تا ماشینها را جابجا کند، اما با سنگ و چوب موردحمله قرار میگیرد و صحنه را ترک میکند. کمکم از گوشه و کنار خبر میرسد که در سراسر کشور، اتومبیلهایی به نشانه اعتراض خاموش شدهاند، راههایی سد شدهاند، برخی اماکن دولتی به آتش کشیده شدهاند و حتی جانهایی از دست رفته… اوج درگیریها سه روز است و در بعضی شهرها شدت بیشتری دارد.
گرانی بنزین، جرقهای بود که آتش خشمِ فروخفتهای را شعلهور کرد و با واکنشهایی روبرو شد که نشانی از درک و همدلی نداشت. واژهای در هر دوسوی ماجرا (چه از سمت معترضان و چه نهادهای حاکمیتی) به چشم میخورد: خشونت. اما خشونت چیست و از کجا آب میخورد؟ خشونتی که مردم اِعمال میکنند، با خشونتورزیِ دستگاههای رسمی تفاوت دارد؟ در میان انبوه اندیشمندانی که درباره این مفهوم نوشتهاند، نام یک فیلسوف و مورخ آلمانی میدرخشد: هانا آرنت. او مینویسد: «خواه فرمانروایان و خواه فرمانبُرداران، هنگامی که احساس کنند سررشته از دستشان بیرون میرود، همواره دچار این وسوسه میشوند که خشونت را جانشین قدرت کنند و خلاصی از این وسوسه همیشه براشان دشوار بوده است.»[1] بیشترِ تحلیلهای دوهفته اخیر درباره اعتراضات آبان ماه اتفاقنظر داشتند که تخریبهای گسترده، از بیاعتمادی، ناامیدی و خشمِ کسانی سرچشمه گرفت که شرایط اقتصادی و شکافهای عمیق طبقاتی، آنان را به ستوه آورده است؛ هرچند خودشان شاید نتوانند آن را بهروشنی توضیح دهند. پراکندگی اعتراضات بهویژه در ساعات اولیهاش نشان میدهد که طبقاتِ ازحیث اقتصادی فرودست، آغازگر بودهاند.
«مفهوم دور باطل فقر» به ما میگوید که هرگاه فقر ظاهر شود، تمام درها بسته میشوند و دایره پایانناپذیری از محرومیتها سربرمیآورد که خروج از آنها دشوار است.[2] کسی که از فقر مفرط رنج میبرد و هیچچیز برای از دست دادن ندارد، و از سوی دیگر راهی برای رساندن صدایش نمیبیند، عجیب است اگر بانکی را به آتش بکشد که سپردهای در آن ندارد؟ او را میتوان همچنان با عباراتی مثل اقتصاد مقاومتی و ریاضت اقتصادی آرام نگاه داشت و به شکیبایی دعوت کرد؟ این درحالیست که مطالعات نشان میدهند شناخت دنیای سیاست در میان طبقات پایین جامعه، کمتر از طبقات بالا و متوسط است.[3] در همان تلویزیونی که مخاطبان خود را به مصرفگرایی ترغیب میکند و خانههایی را نشان میدهد که درصد اندکی از مردم، توانایی زندگی در آنها را دارند، کارشناسان و مسئولین حاضر میشوند و از مردم میخواهند که با سیاستهای نسنجیده دولت همراهی کنند و در صورت همراهی نکردن و شاکی شدن نیز آنان را اغتشاشگر و دستنشانده بیگانگان مینامند. آیا این غیر از خشونت است؟ خشونت، تنها به استفاده از زور فیزیکی منحصر نیست و میتواند دربرگیرنده تهدید، فشارهای روانی و عاطفی، تحقیر و تمسخر هم باشد که تاثیرشان اگر بیش از خشونتهای فیزیکی نباشد، کمتر نیست.
در جامعهای که دچار نابرابریهای اقتصادی-اجتماعیِ بسیار است، افراد برای رسیدن به ارزشهایی که عمدتا درآمد و شغل و منزلت است، تشویق میشوند، اما وسایل ضروریِ دستیابی به آنها در اختیارشان قرار نمیگیرد. رابرت مرتون به ما میگوید که در این وضعیت برخی افراد ممکن است به خشونت و جرائم روی آورند تا به خواستههای خود دست یابند. انسانها عموما در روابط اجتماعیشان، خود را با دیگران مقایسه میکنند و چنانچه احساس فقر و بیعدالتی کنند، واکنشهای شدید عاطفی و هیجانی نشان میدهند که در بالاترین سطح میتواند به تضاد اجتماعی بینجامد و اِعمال خشونت و ارتکاب جرم را به دنبال داشته باشد.[4] به تعریف آرنت اگر بازگردیم، هم خارج شدنِ بخشی از اعتراضات واقعی مردم را به سمت آتش زدن و تخریب اموال عمومی میتوان توضیح داد و هم واکنشهایی که دریافت شد: سررشته از دست بیرون رفته است.
چاره چیست؟ آرنت، در دفاع از قدرت شورایی توضیح میدهد که مشارکت در امور جاری توسط فردی که قبلا خود را بهکلی منزوی و عاجز میپنداشت، موجب شعلهورشدن آتش شور و هیجان زندگی میشود، به تفاهم جمع دامن میزند و روحیه تساهل و مدارا با دیگراندیشان و رعایت حق و حقوق آنان را پرورش میدهد. بهجای اضطراب و سوءظني که در میان مردمانِ استبدادزده نسبت به فعالیتهای سیاسی و جمعی به چشم میخورد، شورا برانگیزنده شور و اعتماد متقابل در میان مردم میشود: «هر فردی خودش را شریک در اقدام مییابد و سهم عملی خویش در دستاوردهای روزانه زندگی را بلافاصله پیشِ روی خود دارد.» بنابراین راهکار اساسیِ بلندمدت، چیزی نیست جز فضای سیاسیِ باز برای طرح نقدها و نارضایتیها و افزایش مشارکت واقعی مردم، و همچنین فراهمآوردن امنیت اقتصادی که میتواند فقر، این سرچشمه بسیاری از درگیریها و خشونتها را کاهش دهد؛ آنچه بسیار گفتهاند و نوشتهاند، به این امید که شنیده شود…
موسسه رحمان بهعنوان سازمانی مردمنهاد که در زمینه مسائل اجتماعی، به انجام پژوهشها و مطالعات تخصصی میپردازد، هماکنون برگزاری مجموعهنشستهایی را با عنوان «واکنشهای ما به چالشهای اجتماعی» در دستور کار دارد. این موسسه در سال 1386 توسط چند عضو هیئت علمی دانشگاهها تاسیس شد تا بهصورتی مستقل از هر نهاد دولتی یا حزبی، بتواند متخصصان علوم اجتماعی را از سراسر کشور گرد هم بیاورد و در حد توان خویش، گامی در جهت کاهش مسائل اجتماعی بردارد. نشستهای مزبور، نخستین دوشنبه هر ماه در موسسه رحمان برگزار میشوند و حضور در آنها برای عموم آزاد و رایگان است.
[1] . نقد آگاه، جمعی از نویسندگان، انتشارات آگاه، 1362
[2] . مقدمات جامعهشناسی، منوجهر محسنی، نشر دوران، 1386
[3] . مبانی جامعهشناسی سیاسی، ژان ایو دورماگن و دانیل موشار، عبدالحسین نیکگهر، نشر آگاه، 1389
[4] . گزارش وضعیت اقشار آسیبپذیر و آسیبدیدگان اجتماعی (96-1382)، سعید معیدفر، نشر آگاه و موسسه رحمان