“شکاف نسلی، بحران هویت و آسیبهای آن” عنوان نشستی است که آبان ماه 1389 با حضور محمد جواد غلامرضا کاشی در مؤسسه رحمان برگزار شد.
مقدمه: تئوریهای شکاف نسلی
پژوهشهای انجام شده در ایران شکاف نسلی را اثبات نمیکند. البته تفاوتهایی در زمینههای گوناگون بيان ميشود، ولی بهگونهای نیست که بتوان از آن نتیجه گرفت شکاف بزرگ بیننسلي در جامعه ما اتفاق افتاده است. اگر تسامحاً تفاوت میان نسلها را شکاف نسلی بخوانیم، به نظر میرسد در جامعه ما شکاف نسلی بیش از حد جامعهشناسانه و بر مبنای متغیرهای اجتماعی تعریف شده است و متغیرهای سیاسی و هویتی در آن لحاظ نشده است.
در پژوهشهای انجامشده شکاف نسلی بر مبنای سه الگو تعريف شده است؛ تعریف اول بر میناینظريه چرخه زندگی است؛ تفاوت ميان جوانان و نسلهای گذشته ناشی از اقتضای دوران جوانی است و با سپری شدن این دوران، این افراد نیز ارزشهای نسلهای قبلی را اختیار خواهند نمود. در این تعریف تفاوت ارزشها و نگرشها صرفاً وابسته به متغیر چرخه زندگی و سن و سال است. تعریف دوم بر مینای تئوری تحولات خطی است؛ هر جامعه از افقهای سنتی به افقهای مدرن در گذار است كه ارزشها و نگرشهای متفاوتی دارند. بنابراین بر مبنای این نظريه میزان شکاف نسلی وابسته به رشد صنعتی و فرهنگی، ارتباطات، آموزش و… توضیح داده میشود. تعریف سوم بر مبنای الگوی ابژه نسلی است؛ نسلها بر حسب رخدادهای اتفاقافتاده در دورههای مربوط به خودشان و شکلگیری ذهنیت اجتماعی و جمعی مشترک با يكديگر تفاوت دارند. مثلاً تأثیر اتفاقاتی مانند جنگ جهانی و یا تحولات دهه شصت فرانسه بر نسلهای آن دوران باعث ایجاد ذهنیتهای مشترک و ایجاد تفاوتهای زیاد با نسلهای قبل یا بعد شده است. بنابراین رخدادهای جمعی میتوانند به ابژههایی تبديل و حول آنها ذهنیتهای جمعی مشترک نسلی تشکیل شود تا درنهايت اين نسلها خود را به صورت متفاوت تعریف کنند.
به نظر ميرسد در پدیده شکاف نسلی هر سه این موارد دخيل هستند، به این معنی که تحولات نسلی را بر مبنای اين سه میتوان تبيين نمود.
شکافهای گرم و فراگیر
با توجه به الگوی سوم، شکاف نسلی مبتنی بر رخدادهای جمعی، میتوان این ابژهها را به دو گروه تقسیم كرد: 1) رخدادهای سرد، کمتر فراگیر و کمتر متراکم و 2) رخدادهای گرم، فراگیر و متراکم. برای درک این تقسیمبندی بايد به دو نكته پيرامون جامعه در حال تحول توجه كرد: نخست اینکه شتاب این تحول چقدر است؟ گاهی جامعه در مرکز امواج تحول است، بدین معنا که امکانات اقتصادی یا موقعیتهای جغرافیایی بر شتاب تحول ميفزايد، مانند ایران. ديگر اینکه مطالبات تازه و متنوع بهوجودآمده ناشی از این تحولات در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی چقدر توانايي بهفعلیترسيدن دارند. هرچه در جامعهای میزان شتاب تحولات زیاد و توانايي بهفعلیترسيدن مطالبات کم باشد، امکان بهوقوع پيوستن ابژههای نسلی به صورت گرم، متراکم و فراگیر بیشتر است. ولي زمانی که تحولات سریع باشد، اما گروههای متکثر اجتماعی شکلگرفته قادر به حضور در عرصههای مختلف اجتماعی نباشند، انرژیهای خفته در جامعه باقی میماند و بهصورت پیشبینینشده و غافلگیركننده و معمولاً در قالب مطالبات سیاسی فراگیر بروز میکنند. این ابژههای گرم صورتبندیهاي ناشی از دو عامل ديگر شکاف نسلی (چرخه زندگی و تحولات خطی) را نیز به استخدام میگیرند. به بيان ديگر سه عامل شکاف متراکمشده و صورتبندیهای هویتی را در قالب ابژههای جمعی بروز میدهند. ولی اگر سرعت تحولا کم و یا توانايي بهفعلیترسیدن مطالبات آسان باشد، شکاف نسلی در رخدادها و ابژههای سرد و کمتر متراکم ظاهر میشود.
بنابراین شکاف نسلی در مواقعی که از نوع رخدادهای گرم و متراکم باشد، صورتبندیهای هویتی را تشکیل میدهد، یعنی شکاف نسلی حول هویت شکل میگیرد و به پدیدهای بهنام الگوی تنازعات همعرض میانجامد. آنچه اینجا مهم است، تقابل يك نسل با نسل پيشين خود است و شاید بحث سنت و مدرنیته اصلاً مطرح نباشد و این برخلاف الگوی تحولات خطی است. اگر نسل پيشين ناسیونالیست است، این نسل اسلامگرا ميشود و یا اگر نسل پيشين اسلامگرا است، این نسل سکولار ميشود. هویتهای شکلگرفته حول ابژههای گرم و فراگیر بسته به متغیرهای رقیب، به شکل همعرض ساخته میشوند.
هویتهای شکلگرفته ناشی از ابژههای گرم و متراکم دارای ويژگيهايي هستند؛ مهمترین ويژگي آن است که بهدلیل تراکم این ابژهها، هویتهای شکلگرفته تنها تابع نیازهای ارزشی، هنری، فیزیکی، زندگی یا اقتصادی نیستند، بلکه همگي در هم متراکم شدهاند و اين تراكم تا حدي است كه میتوانند معنای زندگی تولید کنند. بهدلیل عمق و ریشه زیاد تا جاییکه امكان داشته باشد، از نظام معانی، اسطورهها و ذخایر فرهنگی جامعه تغذیه میکنند تا بتوانند صورتبندیهای شدید معنایی تولید کنند: باورها و مناسك مخصوص به خود را تولید میکنند، گذشته را به نحوی معنا میکنند كه برای آینده چشمانداز بسازند، برای نسل بعد خوراک تولید میکنند و به راحتی از صحنه خارج نمیشوند، تا میتوا نند تحولات پس از خود را مدیریت میکنند، سعی در احاطه تمام صحنههای اجتماعی- سیاسی دارند و به یک معنی زورآور هستند.
به نظر ميرسد مفهوم شکاف نسلی در ایران بیشتر حول ابژههای گرم متراکم و فراگیر قابل توضیح است. در ایران دو رخداد اتفاق افتاده است که گرمترین و متراكمترين الگوی ابژهاي متصور در جامعه بشری است. مارتین پارک میگوید: “به جز جنگ، دین و عشق رمانتیک چیز دیگری در تجربه روزمره آدمی نیست که به اندازه تجربه انقلاب، قوه پندار آدمی را تحریک کند، تا این حد رویاهای آدمی را برانگیزد و یا این چنین در جریان تجربه آدمی گسست بیافریند”. بهجز عشق رمانتیک، سه عامل دیگر سازنده ابژه نسلی دوران ماست؛ انقلاب رخ میدهد و دو سال پس از آن جنگ اتفاق میافتد، در حالي كه عنصر اصلی فعال هر دوی آنها دین است. ابژهای گرمتر و فراگیرتر از این، قابل تصور نیست.
در ادامه نشست “شکاف نسلی، بحران هویت و آسیبهای آن” کاشی مروری بر یافتههای پیمایش ملی ارزشها و نگرشها داشت:
یافتههای دومین پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان حاکی از آن است که میتوان از تفاوتهای معنیدار میان نسلهای گوناگون سخن گفت. نسلهای سه دهه اخیر را میتوان در چند گروه برشمرد: نسل نخست، نسلی بود که زمان انقلاب 25-26 ساله بودند، معمولاً متأهل و صاحب شغل و در نتیجه بازیگران اصلی صحنه انقلاب نبودند، بنابراين میتوان از آنان به نسل پيش از انقلاب یاد کرد. نسل دوم، نسل انقلاب و جنگ بودند، نسلی که بازیگر فعال عرصه انقلاب و جنگ بود. سومین نسل، نسل جنگ است، نسلی که زمان انقلاب نوجوان بود، ولی دوران جنگ جوان شد و در جبههها حضور یافت. نسل چهارم نسلی است که خاطره مؤثر از جنگ دارد، یعنی نسلی که دوران جنگ در سنین کودکی بود و نسل پنجم، نسلی است که هیچ خاطره مؤثری از جنگ ندارد. در يك تقسيمبندي ديگر ميتوان نسل انقلاب و جنگ را با هم تلفیق و ارزشها و نگرشهای چهار نسل را با یکدیگر مقایسه كرد: نسل پيش از انقلاب بیش از همه با جدایی دین از سیاست موافق است و افراد تحصیلکرده اين نسل بيش از همه به هویت ایرانی خود افتخار میکنند. کمتر از همه مخالف انتشار کتابهای غیرمذهبی هستند كه در این زمینه با نسل دارای خاطره مؤثر از جنگ همخوانی دارند. نسل انقلاب و جنگ بیش از همه به اصول عام اخلاق باور دارند، به افقهای اخلاقی جامعه امیدوارتر هستند، بیشتر قائل به رویکردهای تکلیفی به دین هستند، با رویکردهای تساهلی به دین بیشترین مخالفت را ابراز نموده، بیش از سایر نسلها به روحانیت اعتماد دارند. بیش از همه با ایده جدایی دین از سياست مخالفت میکنند و هنوز بیش از سایر نسلها داوطلب حضور در جنگهای احتمالی آینده هستند. نسل دارای خاطره مؤثر از جنگ مانند نسل بعدی خود، بیشتر از سایر نسلها بهجاي گرايشهاي عامگرايانه گرايشهاي خاصگرایانه دارد. بدبینترین نسل به افقهای آینده است، بیش از سایر نسلها بر این باور است که جامعه به سوي افقهای غیردینی حرکت میکند و بیش از ديگر نسلها به سیاست علاقهمند است و در رخدادهای سیاسی به تحولات رادیکال نظر دارد. نسل فاقد خاطره از جنگ بیش از همه به ارزشهای فرامادی توجه دارد، نسبت به دگرگونیهای جامعه خوشبین است و چشمانداز موقعیت خود و خانواده را بهتر میداند. کمتر رادیکال است، ولی شدیداً علاقهمند حوزه سیاست است.
از ميان يافتههاي اين پیمایش ملی ارزشهاو نگرشهای ایرانیان يافتههاي مربوط به نسل دارای خاطره مؤثر از جنگ بسیار جالب بود، زیرا دارای ويژگيهايي بود كه آن را بهشدت از نسل قبل و بعد از خود جدا میكرد. اين نسل، نسلي است که دوران نوجوانی و اوایل جوانی خود را در دروه پس از جنگ، دوران آقای هاشمی، تجربه كرده است، يعني دوره انتقال از یک فضای سیاسی- اجتماعی- فرهنگی به یک فضای متفاوت دیگر. تجربه نسلی این نسل با فروریختن ارزشهای مستحکم و جایگیری ارزشهای متفاوت شكل گرفته است. بنابراین شاید تصور وی از غیردینیشدن جامعه، بیش از آن چیزی باشد كه در حقيقت وجود دارد. بیش از همه تصور میکند افقهای انقلاب و جنگ روبهزوال است، خوشبینتر از ديگران به تغییر در اوضاع سیاسی- اجتماعی و درنتیجه بیش از دیگران دارای اراده سیاسی است.
با توجه به خلاصه يافتههاي پیمایش مورد اشاره در بالا میتوان نتیجه گرفت که افقهای ایدئولوژیک در مقطعی از زمان، به صورت گسترده، غالب ميشود و نسلی را با خود همراه و او را مقهور خود ميكند. این نسل امروزه نیز کم و بیش در چهارچوب افقهای همان فضا فکر میکند و امکانهای محدودتری برای بیرون آمدن از آن فضا در اختیار دارد، ولی نسلهای بعدی و متأخرتر به تدریج از آن فضای فکری فاصله میگیرند، اما قدرت خروج از افق غالب را ندارند. به بيان دیگر، افقي که ابژه جمعی انقلاب و جنگ بهوجود آورد، آن قدر زورآور و توانا بود که به راحتی اجازه عبور از خود را نمیداد.
از سوي ديگر بايد توجه داشت كه ابژههای گرم و فراگیر به دلیل زورآوریشان پیامدهایی نيز دارند: ابژههای جنگ و انقلاب نیازمند بازتولید خود هستند. زمانی که صحنههای کنش انقلاب و جنگ کنار گذاشته شوند، صحنه زندگی خود را به صورت دیگری نشان میدهد، ولي سازمان معنایی افق جنگ و انقلاب در رویارویی با واقعیتهای جدید انعطاف کمی نشان میدهد. بعد از جنگ، تحولات گستردهای اتفاق میافتد که سعی در ایجاد ارتباط با ابژه گرم انقلاب و جنگ دارد. در حقیقت هر يك از رخدادهای سیاسی از اول دهه هفتاد به بعد مصداق واکنش به افق گرم و فراگیر جنگ و انقلاب است. اولین نمونه این رخدادها در نیمه دهه هفتاد اتفاق افتاد که گروههای جدید با ادبیات هجو و شوخی و با ادبیات مقتضی به فضای فرهنگی گشودهتر سعی در کاهش سلبیت گفتار ابژه جنگ و انقلاب نمودند و خواهان امکان حضور گستردهتر برای گفتمانهای جدید شدند. اما افق غالب این امر را نپذیرفت و انعطاف را به معنی فاصلهگرفتن از اصالتها دانست. همانطور که گفته شد این ويژگي ابژههای گرم و فراگیر است، البته حوزه منافع اجتماعی و سیاسی نیز در این امر دخیل بود، ولی منظور ما بیشتر بحث پیرامون ابژههای نسلی است. بنابراین در اين فضا گروههای دارای گفتمانهای متفاوت، عملاً فرصتی نمیيابند و در نتیجه عقبنشینی میکنند، و در انتظار فرصت، ناگهان در درخدادهاي ديگر ظهور میيابند. در اين ظهور جدید، گفتمان جدید سعی در کنار زدن گفتمان غالب نمیکند، بلکه سعی ميكند به داخل گفتمان غالب رسوخ و عناصر آن را در يك معناي جايگزين استخدام كند.
علائم ظهور افق رقیب انقلاب و جنگ
عدم ظرفیت سیاسی در ایران دهه هفتاد، منجر به آن گردید که به تدریج ظرفیتهای تازهای شکل گیرد و زمینه برای شکل گیری افق تازهای بروز کند. تا پایان دهه هفتاد، افق گرم و فراگیر جنگ و انقلاب چنان قدرت مند بود که اجازه شکل گرفتن افق گرم دیگری نمی داد. اما رخدادهای اواخر دهه هشتاد در جامعه ایرانی افق تازهای در کنار یا در موقعیت رقیب افق دوران جنگ و انقلاب را به وجود آورد.
به نظر ميرسد رویکرد جدید جامعه، رویکرد مبتنی بر قهر است که همراه آن بهتدریج یک ابژه جدید رقیب برای ابژه گرم سامان داده میشود. جامعه ایران چنین رویکردی را تا به امروز تجربه نکرده است و تا پیش از این، جامعه در سایه آن ابژه گرم و فراگیر قرار گرفته بود. امروز جامعه ایران بهتدریج آماده تنازع میان دو ابژه گرم و فراگیر متفاوت میشود که نشانههای آن مشهود است.
امروز در جامعه ما دو حوزه وجود دارد که بایستی به آنها دقت شود. در يك حوزه دو ابژه اشارهشده تولید معنا و فکر كرده، با یکدیگر برخورد نموده و سنتز صورت میگیرد. اما در حوزه دیگر از تداخل دو ابژه سنتزي صورت نمیگیرد، بلکه دو ابژه در مقابل هم مقاومت کرده، از یکدیگر ميگریزند. نکته داراي اهمیت اینجاست که این مقاومت، هم افق حاصل از جنگ و انقلاب را متصلبتر و خشکتر میکند و هم افق جدید را به سمت رادیکاليتر شدن میبرد. جامعه امروز ما در فضای پیچیده معلقی بهسر ميبرد که نمیتوان کاملاً پیشبینی نمود به چه سمتی پیش میرود، اما آن چیز که مشخص است، فضای جامعه از یک حالت تککانونی و تکگفتمانی فاصله گرفته است. امکان پرتابشدن و تحولات گستردهاي وجود دارد که ممکن است تبعات مثبت خیرهکنندهای در پی داشته باشد و یا به یک فاجعه بیانجامد.
*** متن نشست “شکاف نسلی، بحران هویت و آسیبهای آن” در چهارمین پیش شماره داخلی مؤسسه رحمان به چاپ رسیده است.