مردم متوجه پیامدهای خشونت هستند
«خشونت علیه خود بهویژه در یک دهه اخیر، سیر صعودی جدی داشته و با شتاب بیشتری در حال افزایش است.» این توصیف سعید مدنی پژوهشگر اجتماعی از وضعیت بروز خشونت در ایران امروز و تأثیرات آن بر شکلدهی یا تغییر شکل روابط افراد است.
تحلیل و ارزیابی او از آمارهای رسمی و غیررسمی از یکسو و مطالعات و پژوهشهای کمی در این زمینه از سوی دیگر نشان میدهد که بروز خشونت در جامعه صرفاً به برخورد «نیروهای حافظ امنیت» با معترضان و درگیریهای متقابلش محدود نمیشود.
برای مثال آنچه در آبانماه 98 از هر دو سوی ماجرا رخ داد را شاید بتوان تنها نوک کوه یخ دانست که بخشهای دیگرش چندان به چشم نمیآید و همین ویژگی، سخن گفتن درباره ابعاد خشونت اجتماعی را دشوار ساخته است. هرچند مدنی در این گفتوگو با ارائه آمارهایی دستاول میکوشد زوایای تازهای از اعمال خشونتهای خانگی نظیر سالمندآزاری، همسرآزاری، خودآزاری، کودکآزاری و خودکشیهای منجر به مرگ را نمایان سازد؛ شرایطی که بعید نیست در ماههای اخیر با شیوع ویروس کرونا و رویآوردن افراد به قرنطینه خانگی رو به وخامت گذاشته باشد تا مصادیق بیشتری را شامل شود.
مدنی در این گفتوگو از اعمال خشونتهای جمعی و آزارهای بین شخصی هم یاد میکند و شرایطی که برای پرستاران، زنان کارمند و کودکان در مدارس وجود دارد را در کنار برخوردهای برخی بخشهای ساختار سیاسی، طردهای اجتماعی یا تبعیضهای قومیتی و مذهبی، بهعنوان مصادیق این خشونتها مورد بررسی قرار میدهد. مدنی که در همکاری با مؤسسه رحمان، مدیریت نخستین گزارش وضعیت اجتماعی ایران را برعهده داشت و در سالهای اخیر بیش از گذشته بر موضوع خشونت اجتماعی پرداخته است، در عین حال معتقد است که با وجود چنین شرایطی در جامعه ایران، نوعی خودداری مدنی از خشونت وجود دارد. مدنی معتقد است که «باوجود همه محرکها و مشوقهای خشونت، جامعه ایران بهشدت خشونت را کنترل میکند تا وارد چرخه آن نشود.» گفتوگو با او را در ادامه بخوانید:
محمدامین زندی: اگر بخواهید دستهبندی از انواع خشونت داشته باشید، چه شکلهایی برای آن برمیشمرید؟
اول باید خودِ واژه خشونت را تعریف کنیم. سال 2014 سازمان بهداشت جهانی در تعریف خشونت گفت: «استفاده آگاهانه از زور، قدرت، تهدید یا بهکارگیری واقعه زور علیه خود، دیگری، گروه یا جماعت که نتیجه آن آسیب، مرگ یا زیانِ روانشناختیِ رشدنکردن و محرومیت است.» این تقریبا تعریفی مورد توافق است و روی برخی از مفاهیم تاکید خاص دارد؛ مانند استفاده آگاهانه از زور یا قدرت علیه خود یا دیگری و حتی یک جماعت. به جنبههای روانشناختی خشونت هم توجه شده است. یعنی حتی اگر تهدیدی صورت بگیرد که علیه افراد باشد، آن هم خشونت محسوب میشود. در این تعریف به نتیجه خشونت هم اشاره کرده که «رشدنکردن و محرومیت» است. حال با این تعریف، دستهبندیهای مختلفی از خشونت ارائه کردهاند. مثلاً در یک دستهبندی به چهار نوع تقسیم شده است. یک نوع خشونت آشکار و علنی است. مانند ضربوشتم دیگران، یورش، دزدی همراه با خشونت، تجاوز و بیرحمی پلیس. بنابراین، فاعل میتواند هرکسی باشد، اما نتیجه آن نوعی برخورد از موضع قدرت علنیست. این خشونت آشکار است. در دسته دوم، خشونتِ آشکارِ نهادی است. یعنی اجبار افراد به اجرای دستورها، اعلان جنگ، شورش و تجویز سیاستهای مرسوم که در شرایط عادی به بهانه جنگ صورت میگیرد، یعنی نوعی تحمیل و اعمال زور. نوع سوم، خشونت آرام شخصی و به معنی محرومیت فرد از خودمختاری شخصی است. مثلاً اگر من به فرزندم اجازه ندهم که کتاب موردعلاقهاش را بخواند یا با دوست موردنظرش تماس داشته باشد، یا به مدرسه موردعلاقهاش برود، یک نوع خشونت آرام شخصی اعمال شده است. اگر من اجازه ندهم همسرم شغلی که مدنظرش است انتخاب کند یا به مهمانیهای موردعلاقهاش برود، این نوعی خشونت آرام شخصی است که میتواند استقلال و حق تعیین سرنوشت افراد را از طرق مختلف بگیرد. این مورد بیشتر وجوه روانشناختی دارد و نتایج حادش برای فرارکردن از شرایطی که در آن به سر میبرد، فرد را به خودکشی متمایل میکند. نوع چهارم خشونت آرام نهادی است. بدون سروصدا مردم را از آزادی بیان، انتخاب سبک زندگی و دینْ محروم ساختن؛ که حقوق شخصی افراد را به صورت نظاممند و سازمانیافته محدود میکند، امکان انتخابهای اجتماعی را از فرد میگیرد و به شکلهای مختلفی محرومیت ایجاد میشود. ممکن است که این محرومیت با اعمال قوانین یا اجرا نکردن قوانین صورت گیرد. این هم نوعی محرومساختن است که کاملاً در چارچوب ساختارهای موجود یا بهوسیله چارچوبهای موجود صورت میگیرد. اما سازمان بهداشت جهانی دستهبندی دیگری را هم از خشونت ارائه میدهد که در مطالعات بسیار موردتوجه قرار میگیرد. این سازمان خشونت را به سه دسته تقسیم میکند. یکی خشونت علیه خود مثل خودآزاری یا خودکشی. دوم خشونت بینشخصی است که دو یا چند فرد، با یکدیگر مشکل پیدا میکنند و علیه هم خشونت میورزند که میتواند خشونت علیه شریک جنسی، اعضای خانواده، افرادی در محله یا جمع آشنایان یا غریبهها باشد. همسرآزاری، سالمندآزاری، کودکآزاری، آسیب رساندن به فرد دارای هرگونه معلولیت جسمی یا ذهنی که در خانه هست نیز جزو خشونت با آشنایاناند. نوع سوم خشونت جمعی است که هم سازمانیافته است و هم کل یک جامعه یا جماعت درگیر آن میشوند. این نوع را خشونت ساختاری هم مینامند. مثلاً زمانی که سیاستهای اقتصادی منجر به افزایش فقر و نابرابری شود، نوعی اعمال خشونت نسبت به بخشی از جامعه است که پیامدهای منفی این سیاستهای اقتصادی به آنان تحمیل میشود. زمانی که آزادی بیان وجود ندارد و به منتقدان و مخالفان یا حتی به احزاب و گروهها، اجازه فعالیت داده نمیشود یا درصورت فعالیت، برخوردهای شدید و تند صورت میگیرد، این خشونت سیاسی است. نوع دیگری از خشونت جمعی، خشونت اجتماعی است. به این معنی که در حوزه سبک زندگی و روابط اجتماعی، محدودیتهایی برای افراد قائل میشوند. مثلا حجاب اجباری میتواند نوعی خشونت جمعی محسوب شود. از زاویهای دیگر هم میتوان خشونت را تقسیمبندی کرد که سازمان بهداشت جهانی به آن نیز توجه دارد. یکی خشونت جسمی است؛ یعنی وارد کردن فشار و صدمه جسمی بر افراد، مانند کودکآزاری یا همسرآزاری. خشونت جنسی نوع دیگری از خشونت است که از سوی فاعل معطوف به مفعول انجام میشود و در همسرآزاری، کودکآزاری، سالمندآزاری چه در خانهها و چه در محیطهای کاری و عمومی وجود دارد. نوع سوم خشونت روانی است که شایعترین نوع خشونت است. این مورد اعتمادبهنفس افراد را با بیان گونهای از اصطلاحات، واژهها، انگ و انواع گوناگون رفتار یا سخنانی که عزتنفس افراد را موردتهدید قرار دهد، انجام میشود. نوع چهارم هم غفلت است، یعنی بیتوجهی به انجام وظایف قانونی که بیشتر نسبت به کودکان، سالمندان و زنان اِعمال میشود. نظامی که به حقوق شهروندی بیتوجهی میکند، هنگامی که افراد یا نهادها به وظایف خود در برابر دیگران، عمل نمیکنند، ذیل این نوع خشونت قرار دارند.
نقش ترس جمعی در شکلگیری خشونت چقدر است؟
ترس یا استرس از راههای گوناگونی میتواند بر خشونت اثر بگذارد. متقابلاً خشونت هم در ایجاد ترس اجتماعی موثر است. افراد درصورت احساس امنیتنداشتن، ممکن است واکنشهایی نشان دهند که همراه با خشونت باشد و افرادی که خشونت میورزند، ممکن است موجب ترس و نگرانی و امنیتنداشتن دیگران شوند. بنابراین یک رابطه متقابل میان این دو برقرار است. در شرایطی که احساس امنیتنداشتن بهشکل اجتماعی وجود داشته باشد، امکان اعمال خشونت توسط افراد، بیشتر میشود. در جوامعی که از آرامش نسبی برخوردارند، نگرانی جدی از وضعیت موجود ندارند، امکان اعمال خشونت کمتر است. حتی گفته شده در برخی جوامع که بهدلیل نبود قانون یا اجرانکردن آن، امنیت کمتری وجود دارد، خشونت دائمی و همگانی در روابط میان افراد دیده میشود.
جامعه امروز ایران چه مظاهری از خشونت را نشان میدهد؟ خشونت از جانب ساختار حاکم به مردم وارد میشود یا مردم نیز در خشونت حکومت موثر هستند؟
باتوجه به تعاریف، میتوان گفت که جامعه ایران یک جامعه خشن است و بنابراین مجموعهای از خشونت در آن وجود دارد. خشونت علیه خود در همهی جوامع وجود دارد. مهم این است که روند این نوع خشونت مانند خودکشی یا خودآزاری چگونه است. روند خشونت علیه خود در ایران بهویژه در یک دهه اخیر، سیر صعودی جدی داشته و شیوع خودکشی و خودکشی منجر به مرگ، با شتاب بیشتری در حال افزایش است. خودآزاری را در تمایل به مصرف مواد هم میتوان دید و آمار نشان میدهد که رو به افزایش دارد. در خشونت بینشخصی هم وضعیت خوبی دیده نمیشود. ارزیابیِ چند سال پیش نشان داد که میزان سالمندآزاری در ایران حدود میانگین جهانی است. ولی امروزه میتوان گفت در سالمندآزاری هم از حد جهانی بالاتر هستیم. جامعه ما آمادگی و مهارت اجتماعی و روانی لازم برای ورود به دنیایی که در آن از سالمندان حمایت جدی شود، ندارد. مواردی از همسرآزاری که به پزشکی قانونی ارجاع داده میشود و میزان آزار در حدی شدید است که به تشکیل پرونده قضایی میانجامد، در حال افزایش است. افزایش نرخ طلاق هم نشاندهنده همین وضعیت است. زیرا یکی از دلایل جدایی، وقوع آزار است. مجموع این موارد نشان میدهد که باید توجه جدیتری به خشونت علیه زنان بهویژه علیه همسران داشت. کودکآزاری سالهاست که روند خوبی ندارد. مطالعات در مدارس نشان میدهد که کودکآزاری (جسمی، جنسی، روانی و همینطور غفلت) در برخی استانها بسیار قابلتوجه است. با وخیمتر شدن وضعیت اقتصادی و بیکار شدن سرپرست خانوار، اعتیاد و مصرف مواد و طلاق در خانواده، انتظار این است که کودکان مورد آزار بیشتری قرار بگیرند و از این جهت هم آمار رو به افزایش است. برخی موارد آزار بینشخصی در محیطهای کار گزارش شده است. مطالعات نشان میدهد که پرستاران و افراد ارائهدهنده خدمات سلامت، بارها مورد آزار، تهدید و خشونت از سوی مراجعان قرار میگیرند. آزارجنسی زنان در محیط کار و محیطهای عمومی گزارش شده است که نشان میدهد میزان خشونت بینشخصی بسیار بالاست. درباره خشونت جمعی از جانب ساختار سیاسی، نشان میدهد که نظام سیاسی ایران اصلاً کارنامه خوبی ندارد. تصور این است که دولت یا نظام، سیاست اصلیاش برای کنترل مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زور است و با به کار گرفتن زور سعی میکند مسائل اقتصادی را حل کند. مثلاً زمانی که قیمت ارز افزایش پیدا میکند، اولین کاری که به ذهنش میرسد این است که به خیابان برود و تعدادی را بازداشت و دستگیر کند. در همین اعتراضات آبانماه ساختاریترین اَشکال خشونت را شاهد بودیم. در واقع منطق اصلی حاکم بر حکمرانی در ایران، زور است. به همین دلیل هم خشونت جمعی و ساختاری در آن قابل توجه است. در حوزه اجتماعی هم ادامه سیاست غلط گذشته که محور آن اِعمال انواع اجبار است، وضع را بهمراتب بدتر کرده است. در حوزه سیاسی بیتوجهی به آزادیهای مندرج در قانون اساسی و همینطور موازین حقوق بشر و نقض مکرر آنها منجر میشود که خشونت سیاسی به شکلهای مختلفی بروز یابد. مجموعه این خشونتهای ساختاری، وضعیتی را بهوجود میآورد که امروز کموبیش در جامعه میبینیم. وضعیت بسیار نامطلوبی است و میزان بالایی از استرس و فشار در جامعه وجود دارد که هربار به اشکال مختلفی بروز پیدا میکند و حاصل آن انواع مختلف خشونت است.
در برخی جوامع، معیار تمایز کنش خشونتآمیز از کنش مسالمتآمیز قانون است. در جامعه ایران چه معیار تمایزی برای این دو کنش وجود دارد؟
معیار در وهله اول همان تعریف است: «استفاده آگاهانه از زور، قدرت، تهدید یا بهکارگیری زور علیه خود، دیگری، گروه یا جماعت که نتیجه آن آسیب، مرگ یا زیان روانشناختیِ رشد نکردن و محرومیت است». بنابراین هر رفتاری که مشمول چنین تعریفی باشد، کنش خشونتآمیز شناخته میشود. معیار را نباید قانون قرار دهیم. این البته بهمعنای نفی ضرورت قوانین نیست، به این نکته اشاره دارد که قوانین در ایران، موارد زیادی از اعمال خشونت را در درون خود دارند. درواقع یک وجه مهم خشونت ساختاری، اعمال خشونت از طریق ساختارهای موجود است که میتواند آثار جدی به دنبال داشته باشد. بنابراین اگرچه در بسیاری از کشورها ما با اعمال خشونت در موارد ضروری مواجهیم، اما نباید تلقی شود که برای اجرای قانون و پیشبردن کارها، ضرورتاً به اعمال خشونت نیاز هست. بعضیها خشونت را ذاتاً یک فرایند عقلانی میدانند که باید در متن روابط نامتعادل قدرت فهمیده شود. یعنی نظام سیاسی بهعنوان مظهر قدرت برای اعمال قانون، ناچار از اعمال خشونت است. به همین دلیل برای این حالت واژه خشونت مشروع را به کار میبرند. اتفاقا در همین بحث، عدهای خشونت را معادل بیعدالتی گرفته و گفتند که چنین خشونتی اعم از قانونی و غیرقانونی جایی ظاهر میشود که انسانها زیر سلطه باشند. بنابراین با این تعبیر، خشونت، شکافیست میان آنچه که هست و آنچه که باید باشد و میزان خشونت بسته به کاهش یا افزایش این شکاف میتواند کم و زیاد شود. بنابراین خشونت ساختاری در هر کنش یا رفتار که از خرد یا فهم انسان جلوگیری میکند، وجود دارد. گاه گفته شده که خشونت، معلول محرومیت اجتماعی است و یک پدیده شوم بهحساب میآید و آن را خشونت منفی مینامند. خشونت در همه سازوکارهای نظام اجتماعی وجود دارد، زیرا در اغلب این نظامها توزیع عادلانهای از منابع نیست.
رابطه فرودست و فرادست در جامعه ایران تا چه میزان شامل خشونت میشود و به چه صورتی بروز پیدا میکند؟
برخی هرنوع خشونت را بیعدالتی میدانند. بنابراین نفس وجود فرادست و فرودست در جامعه، چه در حوزه درآمدی، چه حقوق اجتماعی، خشونت محسوب میشود. درواقع، هرگونه فعالیت، قانون یا اقدامی که منجر به نقض حقوق شهروندی شود، نوعی اعمال خشونت است. در رابطه بین فرادست و فرودست در ایران، خشونت قابلتوجهی جریان دارد. باتوجه به بالابودن شاخصهای نابرابری و فقر، اگر فرودستان را از حوزه درآمدی مورد بررسی قرار دهیم، میتوان گفت که خشونت همهجانبه ساختاریِ شدیدی بر فرودستان اعمال میشود و تبعات این نوع خشونت را در افزایش مناطق اسکان غیررسمی و حاشیهنشینی میبینیم که حدود 20 میلیون جمعیت ساکن آن هستند و تفاوتهای اساسی میان این مناطق با مناطق معمول وجود دارد. از دیگر نمودهای مشخص فرادست و فرودست میتوان به نسبت جامعه مردسالار کنونی و زنان اشاره کرد. در این جامعه زنان فرودست محسوب میشوند و در معرض انواع اعمال خشونتها قرار میگیرند. درباره کودکان هم فقدان توجه به حقوق آنان و وجود قوانینی که خشونت علیه کودکان را تایید میکند، نشاندهنده دامنه گسترده وجود خشونت در رابطه بین فرودستان و فرادستان است.
خشونت چه اثری بر کنشگری افراد و مقاومتشان دارد؟
زمانی که خشونت در متن روابط اجتماعی وجود دارد، دائماً بازتولید میشود. مسئولیت این وضعیت قاعدتاً بر عهده نظامهای سیاسی است. آنها هستند که علاوهبر تنظیم سیاستهای اجتماعی، اقتصادی و حتی امنیتیشان بهگونهای که بستر لازم برای اعمال خشونت به وجود آورده است، با اعمال خشونت سیاسی هم وضعیتِ خشونتورزی را تشدید میکنند. طبیعتاً بسیار دشوار است جامعه که در معرض چنین خشونتی قرار گرفته، نسبت به آن بیتفاوت باشد یا واکنشهای مدنی انجام دهد. در جامعه امروز ایران تمامی عوامل فراهم شده تا جامعه مدنی و عموم مردم شکلهای مختلف رفتار خشونتآمیز بروز دهند. اما خوشبختانه رشد آگاهی جامعه ایران نشان میدهد که مردم متوجه پیامدهای بالارفتن خشونت هستند و بسیار خودداراند. یعنی میتوان گفت که جامعه مدنی، بسیار بیشتر و جدیتر از نظام سیاسی ایران، خوددار است و بهشدت از اعمال خشونت دوری میکند.
در چنین جامعهای، تا چه میزان طرد اجتماعی و معطوف به چه گروههایی وجود دارد؟
طرد اجتماعی یکی از مصادیق خشونت است. بنابراین سیاستهای تبعیضآمیز، سیاستهایی که در حوزههای مختلف، شهروندان را به خودی و غیرخودی یا دستهبندیهای دیگر تقسیم میکند، خودش مولد خشونت است. برای مثال سهمیههایی که در کنکور یا جذب کارکنان دولت میبینیم، همه از مصادیق خشونت به حساب میآید و میتواند به بازتولید خشونت بیشتر در جامعه منجر شود. جامعه ایران، جامعهای کاملاً نابرابر است و این نابرابری و تبعیض، در همه حوزههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قابل ملاحظه است. علاوهبراین ما شاهد طرد اجتماعی هم هستیم. مثلاً تبعیضها به شکل غیرمنصفانه و خشنی علیه قوم کُرد اعمال میشود. چه ازلحاظ شاخصهای منطقهای، مردم کردستان یکی از پایینترین شاخصهای توسعه یافتگی را در کل کشور نسبت به دیگر استانها دارند و چه از حیث نوع رفتاری که با آنان میشود، شرایط دشواری دارند. همه اینها زمینهساز بازتولید خشونت در این مناطق است.
براساس آمار پزشکی قانونی، نزاع بهعنوان یکی از مصادیق خشونت، پس از برهههایی که کشور با بحرانهایی همراه بوده (مانند 88 و 96) روند افزایشی داشته است. باتوجه به ناامیدی موجود در جامعه و بهویژه وقایع اخیر، چه چشماندازی برای آینده متصور هستید؟
شواهد نشان میدهند که بازتولید خشونت، بسیار شتاب پیدا کرده و در مواردی مانند ارجاع به پزشکی قانونی، نزاعهای خیابانی دیده میشود. یعنی از یکسو جامعه در حال طی کردن این مسیر است و گویی نوعی برنامهریزی برای خشونت بیشتر انجام میشود و از سوی دیگر، به اعتقاد من، یک خودآگاهی و فهم عمومی از آثار خشونت بالا در جامعه هست که تا حد ممکن باعث کنترل خشونت در جامعه ایران شده است. به این اعتبار نسبت به آینده خوشبین هستم. گرچه طبیعی است در صورتی که ساختارها به روند کنونی ادامه دهند، بهطور اجتنابناپذیری وارد دورهای از خشونت شویم که غیرقابل کنترل باشد. هیچگونه مرجع یا تکیهگاهی هم برای جامعه ایران باقی نمانده است که بتواند خشونت گستردهای را که احتمال دارد در آینده رخ دهد، کنترل کند. اما تصور میکنم خودآگاهی نسبت به پیامدهای خشونت، براساس نوعی خاطره تاریخی که به خشونتهای پیش از انقلاب و دهه اول انقلاب بازمیگردد، موجب میشود نوعی کنترل مدنی در جامعه ایران وجود داشته باشد. اما اگر نظام سیاسی بازنگری اساسی در سیاستها و برنامههایش نکند و همچنان در آتش خشونت بدمد، طبیعتاً روند بسیار نامطلوب خواهد بود و نتیجه میتواند وضع را به شکل بسیار نامطلوبی رقم بزند.
جامعه ایران جامعه ناامید نیست. اساساً جامعه ناامید خیلی موضوعیت یا معنا ندارد. همانطور که «ریچارد رورتی» فیلسوف امید میگوید، اینکه از ناامیدیِ کسی یا جامعهای سخن بگوییم، آنوقت باید بگویید نسبت به چه چیزی امیدوار است و نسبت به چه چیزی ناامید. من هم میدانم که در انواع پیمایشها و نظرسنجیهایی که صورت گرفته است، نشان داده میشود که جامعه ایران نسبت به عملکرد ساختارها و نهادها و عملکرد نظام مستقر بسیار ناامید است. فکر میکند که مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی هیچکدام حل نشده است. چشمانداز آینده را هم بسیار تیرهوتار میبیند. به همین اعتبار تایید میکنم که جامعه ایران ناامید است. اما از آن طرف، دینامیسم اجتماعی اجازه نمیدهد یک جامعه، فقط به سوی ناامیدی برود. بنابراین، سویه دیگرِ جامعه، امید است. به طور مشخص، جامعه چشماندازی از یک وضعیت بهتر دارد که تصور میکند قابلدسترس است و به همین دلیل هم جامعه ایران در لایههای مختلف دارد تلاش میکند که به آن سویه امید برود. در آن سویه، چشماندازی متفاوت از وضع موجود قرار دارد که میتواند وضعیت بهتری را رقم بزند. آنچه که در قالب جنبشهای اجتماعی و کنشهای اعتراضی میبینیم، همه از نمودهای این امید به آینده هستند. جامعه ناامید، بیتفاوت است، از درون آن هیچ کنش اعتراضی نسبت به وضع موجود بیرون نمیآید. اما ایران پیدرپ در معرض یک تظاهرات اعتراضی است و آن را از خود بروز میدهد؛ چه در قالب اعتراضات گسترده مانند آبان و چه اعتراضات محدود مانند مالباختگان صندوقهای مالی یا اعتراضات کارگری و… . همه اینها نشان میدهد که درست است ظرف سرشار از امید قبلی نظام و ساختار کنونی به سرعت در حال تخلیه است، اما ظرف امید در جای دیگری دارد پر میشود.
میزان خشونت موجود در اعتراضات اخیر، بسیار مورد نقد قرار گرفت. با وجود متوقف شدن این خشونتها، تا چه میزان امکان بروز آن در آینده وجود دارد و اَشکال آن چگونه خواهد بود؟
ابتدا باید تاکید کنم جامعه ایران، نوعی خودداری مدنی از خشونت دارد. یعنی باوجود همه محرکها و مشوقهای خشونت، چه آنها که حاصل سیاستها و عملکرد نظام سیاسی است و چه -حتی- عوامل بیرونی، جامعه ایران به شدت خشونت را کنترل میکند تا وارد چرخه آن نشود. در اعتراضات اخیر هم، در مقابل بلایی که دولت و نظام بر سر مردم وارد آوردند، خشونتها از سوی مردم عادی و جامعه اساساً خیلی قابلتوجه و گسترده نبود. شواهدی نیز وجود دارد که بخش مهمی از خشونتهای اعمال شده، تصنعی بودهاند و گروههای سازمانیافتهای که طرف مردم نبودند، خشونت ورزیده و آتشسوزیها را به راه انداختهاند. از روز اول هم واکنشهای معترضان کاملاً مدنی بود؛ خاموشکردن اتومبیل یا تجمعات آرام در گوشهوکنار شهرها اعتراض مدنی است. پس از آنکه خشونتهای جدی از سوی نیروهای نظامی و امنیتی اعمال شد، این خشونتها هم تشدید شد. درمجموع حرف من این است که گرایش غالب در ایران، اعتراضی غیرخشونتآمیز است. آنچه که در جامعه ایران خریدار دارد، نوعی کنش اعتراضی غیرخشونتآمیز است. در خاطره جمعی مردم ایران هنوز راهپیمایی سکوت هست که از نظر خودشان شکل ایدهآلی از اعتراض مدنی به وضع موجود است. درکل این اعتراضات ادامه پیدا میکند. هنوز علل و عوامل اعتراض به قوت خود باقی است. مسئله بنزین بهنحوی پشت سر گذاشته شد، اما هر عامل و حادثه دیگری میتواند این نارضایتی از وضع موجود را در قالب اعتراضات و تجمعات بروز دهد. نکته مهم این است که چگونه میتوان از تشدید خشونت در جامعه ایران جلوگیری کرد، وگرنه وقوع اعتراضات اجتنابناپذیر است.
زمانی که حکومت به خشونت روی میآورد، امکان کاهش خشونت در بین مردم وجود دارد؟
بله قطعا وجود دارد. نقش و جایگاه جامعه مدنی در شرایط موجود از اهمیت بسیار برخوردار است. حتی سهم کنترل خشونت در جامعه ایران تا حدود زیادی به عهده جامعه مدنی است. دولت و نظام سیاسی دائم بر طبل خشونت میکوبد، تهدید میکند و تنها گزینهای که در برابر خود قرار میدهد، اعمال خشونت و زور برای کنترل وضعیت است، ولی جامعه مدنی با وجود همه تهدیدات و زیانهایی که متوجه آن است، بر کنترل خشونت تأکید دارد. بنابراین، اصولاً پروژه اعتراضات غیرخشونتآمیز، میتواند پروژه مهم و تعیینکننده جامعه مدنی محسوب شود.
*** این گفت و گو با عنوان “مردم متوجه پیامدهای خشونت هستند” در شماره7941 روزنامه همشهری به چاپ رسیده است.
*** مؤسسه رحمان در حال برگزاری مجموعه نشستهایی با عنوان واکنش ما به چالش های اجتماعی است که به موضوع خشونت میپردازد.
یک پاسخ
با درود،
تحليلى بسيار جامع و هوشمندانه است. چقدر باعث خوشحالى است كه روزنامه همشهرى اقدام به نشر آن كرده است. جا دارد كه هم به آقاى سعيد مدنى و ياران شان و هم به گردانندگان روزنامه همشهرى تبريك گفته شود.