کودکان مهاجر بازمانده از تحصیل، در بین آمار و ارقام گم شدند:
نابرابری آموزشی مهاجران کوچک را بلعید
نازنین افتخار
مهر برای مایی که فرصت آموزش و تحصیل را داشتیم با سرود خاطرانگیز «باز آمد بوی ماه مدرسه» گره خورده است. اما براساس آخرین گزارش مرکز آمار ایران به نقل از روزنامه اعتماد، مهر برای حدود 970 هزار 871 دانشآموز در سال تحصیلی گذشته (1400-1399) به معنای ترک و بازماندن از تحصیل بوده است. از این میان طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، تعداد ثبتنام دانشآموزان اتباع غیر ایرانی در مدرسههای ایران در سال تحصیلی 1399-1398، به تنهایی 503 هزار دانشآموز در بیش از 28 هزار مدرسه در ایران را تشکیل میدهند. همچنین طبق گزارش سازمان حقوق بشر اتحادیه اروپا، ایران در 40 سال گذشته میزبان اصلی مهاجران افغان بوده و تا اردیبهشت سال جاری (1401)، 3.5 میلیون افغان در ایران زندگی میکنند که 780 هزار نفر از آنها پناهنده و 2.1 میلیون نفرشان بدون مدارک رسمی در کشور، ساکن هستند. نداشتن مدارک معتبر به تفسیر دیگر برابر ترک تحصیل و بازماندن از حضور در مراکز آموزشی برای کودکان مهاجر است.
چرا که عمده این مهاجران یا به دلیل ورود غیرقانونی و یا به دلیل بوروکراسیهای اداری، در مسیر تقاضای دریافت شناسنامه و کد ملی رسمی و دریافت مدارک شناسایی، بارها به بنبست میخورند. این در حالی است که رئیس سازمان ثبت احوال در 13 شهریور سال جاری در مراسم رونمایی از درگاه خدمات یکپارچه ثبت احوال، وعده داد که برای 8 هزار نفر از افراد فاقد شناسنامه، به زودی کد شناسه صادر خواهد شد. در این بین البته روشن نیست که جایگاه مهاجران افغان و سایر اتباع میان این اعداد کجاست؟
عددسازی یا آمارهای پراکنده، مشکل کدام است؟
به نقل از روزنامه اعتماد در مرداد ماه سال جاری، معاون پرورشي وزارت آموزش و پرورش آمار دانشآموزان بازمانده از تحصيل در كشور را بين ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار نفر اعلام كرد و درآسيبشناسي بازماندن این دانشآموزان از تحصيل؛ گفت: «نداشتن اينترنت، عدم دسترسي به آموزش از راه دور، يا اجبار به كار كردن دانشآموزان، مهمترين دلايل بازماندن آنها از تحصيل بوده است.»
اعلام اين آمار درباره تعداد جمعيت بازمانده از تحصيل در حالي بود كه كمتر از يك سال قبل عليرضا كاظمي، سرپرست وزارت آموزش و پرورش، تعداد دانشآموزان تارك از تحصيل را حدود 1ميليون نفر اعلام كرده و گفته بود: «آمارها نشان ميدهد حدود ۲۱۰ هزار دانشآموز دوره ابتدايي و حدود ۷۶۰ هزار دانشآموز دوره متوسطه، تارك تحصيل داريم.» اينكه چطور به فاصله كمتر از يك سال، 300 الي 400 هزار نفر از جمعيت بازماندگان تحصيل كاسته شده، يك ابهام مشخص و البته قابل تامل است؛ که خبرنگار روزنامه اعتماد به درستی نشان داده و این پرسش را مطرح کرده که چطور ممكن است در سال تحصيلي 1401 – 1400 وزارت آموزش و پرورش توانسته باشد در این وضعیت اقتصادی پیچیده و پرفشار همزمان با بدتر شدن وضع معيشتي خانوادهها و گرانيها و رشد نرخ تورم و يكباره، رضايت 400 هزار خانواده براي ادامه تحصيل فرزندانشان را جلب کرده باشد؟ در این رابطه، مقدسی(پژوهشگر رحمان) در خصوص چالشهای آماری موجود در این زمینه تشریح کرد: «چالشهای آماری در اینباره را میتوان در دو دسته طبقهبندی کرد که البته نه تنها چالش کشور ما بلکه از آنها میتوان به عنوان چالش در سطح جهانی نام برد. اولین چالش موجود، چالش تعریف بازۀ سنی جمعیت لازم التعلیم است.
دومین چالش نیز به منبع استخراج داده ها مربوط میشود. در این زمینه دو منبع اطلاعات وجود دارد؛ منبع اول، دادههایی است که در سامانه سنا از طریق ثبتنام در مدارس و تطابق آن با آمار ثبت احوال مشخص میشود. و منبع دوم، دادههای سرشماری خانوار که مرکز آمار جمعآوری میکند. منبع دوم یا همان سرشماری مزیتی نسبت به دادههای رسمی دارد و آن رفع مشکلاتی چون توجه به حضور دانشآموز در مدرسه، حذف و اضافه شماری در ثبتنام و شمارش کودکان فاقد شناسنامه نیز هست؛»
وی مشکلات موجود در آمارها چنین بررسی کرده و به مقایسه دو آمار منتشر شده در سال ۸۵ و 95 می پردازد: «اولین آمار، آمار آموزش و پرورش است که در سال ۸۵ مدعی شد هیچ کودک بازمانده از تحصیلی در ایران وجود ندارد ولی در همین سال مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی بر اساس داده های سرشماری تحلیل کرد که در گروه سنی ۶ تا ۱۷ سال 3 میلیون و 200 هزارنفر بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارد و به طور خاص در مقطع ابتدایی ۱۲ درصد، راهنمایی ۲۷ درصد و دبیرستان ۵۱ درصد بازماندگی از تحصیل در جامعه وجود داشته است. در دوره بعد که سال ۹۵ است مرکز پژوهشهای مجلس با اتکا بر سرشماری این آمار را 2 میلیون و 300هزار نفر اعلام کرد.
بر خلاف داده های مرکز پژوهشهای مجلس، بر اساس آمارهای رسمی آموزش و پرورش در سال ۹۸-۹۷ در گروه سنی ۶ تا ۱۶ سال، جمعیت کودکان بازمانده از تحصیل ۹۲۸ هزار نفر اعلام شد که به تفکیک مقاطع ابتدایی1.8درصد، متوسطه اول 6.26درصد و متوسطه دوم18.6 درصد است. این آمارها نشان از شکاف اساسی و مشکل همیشگی عدم یکپارچگی آماری در کشور دارد که تصمیمگیری و فهم عمق مسائل را مشکل میکند.»
بازماندن کودکان مهاجر از تحصیل
به استناد از گزارش مرکز آمار ایران به نقل از روزنامه همشهری، با وجود اینکه نرخ رشد باسوادی در کشور از 87.9 درصد در سال 96 به 89.7درصد در سال 99 افزایش یافته است؛ اما هنوز این میزان بیانگر حضور مهاجران در مدارس نیست. چرا که هرچند ظاهراً بر طبق آمار میانگین بازماندگی از تحصیل در کشور پایین است، اما به تفکیک استان بحرانی بودن وضعیت بیشتر به چشم میآید.
چنانکه در این خصوص مقدسی در نشست اول سلسله نشستهای طرد و بازماندگی از تحصیل موسسه رحمان در سال 99، توضیح داد: «میانگین بازماندگی از تحصیل در خاورمیانه در مقطع ابتدایی ۱ درصد، متوسطه اول ۶ درصد و متوسطه دوم ۲۵ درصد که از میانگین ایران پایینتر است. همین اعداد بحران آموزش در ایران را با شیوع کرونا و مسائل پیشآمده به دلیل این پاندمی، نشان میدهد.
براساس آمار ۲۰ درصد کاهش در تعداد ثبتنامیها داشتیم که اگر بخشی از این میزان به سال تحصیلی دیگر ریزش کنند آمار بالا خواهد رفت. از طرف دیگر با وجود اینکه 3 میلیون و 200 هزار نفر هم به برنامه شاد دسترسی نداشتند، اخبار تازه منتشر شدهای از راهاندازی مدرسه مجازی ایران با شعار عدالت آموزشی برای همه به گوش میرسد. این آمارها را باید با این ملاحظه بررسی کرد که در آنها دست کم کودکان مهاجر و بدون شناسنامه به طور کامل حذف شده اند.
اگر بخواهیم تخمینی از کودکان بازماندۀ مهاجر به دست آوریم می توان از یک محاسبۀ ساده بهره برد، بنا به آمارهای موجود(پیش از موج مهاجرتی جدید) حداقل 3 میلیون مهاجر در ایران اقامت دارند که از این بین تنها 1 میلیون و 500هزار نفر به صورت رسمی ثبت شده اند. از این جمعیت رسمی تا قبل از اجرای طرح فرمان رهبری، 400 هزار کودک مهاجر به صورت رسمی در ایران تحصیل می کردند.
اگر دست کم یک و نیم میلیون نفر دیگر هم غیر قانونی باشند، منطقاً در کمترین حالت باید 400 هزار نفر دیگر به جمعیت دانش آموزی کودکان مهاجر اضافه شود. یعنی ما جمعاً باید حداقل 800 هزار نفر ثبت نامی داشته باشیم ولی الان طبق آخرین آمارها 503 هزار ثبت نامی اتباع داشته ایم. اگر بخواهیم تخمینی منطقی بزنیم میشود گفت دست کم 300 هزار نفر از کودکان مهاجر بازمانده اند و البته اگر موج مهاجرت جدید را نیز لحاظ کنیم، این آمار بالاتر نیز می رود.
همچنین به نقل از روزنامه فرهیختگان و فعال فرهنگی مدرسه فرهنگ، سال گذشته تنها 520 تا 530 هزار دانشآموز افغان توانستهاند در کنار دانشآموزان ایرانی درس بخوانند. به این ترتیب حجم زیادی از دانشآموزان از تحصیل بازماندهاند.
مهاجرین کوچک قربانی نابرابری آموزشی
پژوهشگر موسسه رحمان مهمترین دلایل بازماندن از تحصیل و ثبت نام نشدن مهاجران در مدارس را چنین برشمرد: «عدم اطلاعرسانی، قانون اقامت حداقل دو سال مهاجرین در ایران و سالهای طولانی بازماندگی از تحصیل که فرد از نظر سنی بزرگتر از آن است که مدرسه را شروع کند، اشاره کرد. دومین گروه کودکان بدون شناسنامه است کودکانی که یا پدر و مادر آنان مشخص نیست یا پدر غیرایرانی دارند. و در نهایت پیشدبستان است که حدود ۵۰ درصد از جمعیت آموزش پیشدبستانی را دریافت نمیکنند.»
به علاوه در خصوص اینکه چرا با وجود حجم زیاد مهاجران بازمانده از تحصیل، آنها در نظام آموزش مغفول ماندهاند؛ توضیح داد: «شکاف درونی شاخصهای نابرابری است. زیرا این گروهها به حاشیه رانده شده و از چشم طبقه متوسط شهری دور ماندهاند. از طرفی دیگر شکاف جنسی در این بین وجود دارد که پسران بیشتر از دختران بازمانده از تحصیل هستند. براساس دادههای وزارت رفاه این نسبت ۵۳ به ۴۷ است. شکاف دیگر نیز شکاف سنی است به این ترتیب که هر چه به مقاطع بالاتر حرکت میکنیم، میزان بازماندگی از تحصیل نیز بیشتر میشود. شکاف چهارم هم شکاف استانی است. براساس این شکاف، میزان بازماندگی از تحصیل در استانهای محروم بیشتر از استانهای دیگر است.»
- گزارش «نابرابری آموزشی مهاجران کوچک را بلعید» در شماره 4376 روزنامه شرق به تاریخ 24 شهریور 1401 منتشر شده است.