نشست “اخلاق، فقه و آسیب‌های اجتماعی” برگزار شد.

نشست “اخلاق، فقه و آسیب‌های اجتماعی” با حضور مصطفی محقق داماد در تیر ماه 1392 در چهارمین نشست سالانه رحمان برگزار شد.

با ورود ادبیات فلسفی از یونان به اسلام، مسلمانان آثار مهمی در زمینه اخلاق اسلامی تألیف کردند، نظیر آثار کندی (متوفی به سال 879 میلادی)، زکریای رازی (متوفی به سال 925 میلادی)، ابوعلی مسکویه، ابن حزم اندلسی و سرانجام، نصیرالدین طوسی و پس از آن هم افراد دیگری که تا امروز ادامه دارد. ولی حقیقت مسلمی وجود دارد که باید به آن اعتراف کرد و آن حقیقت، این است که باید قبول کرد تا قبل از غزالی، مسلمانان از الگوی یونانیان پیروی می‌کردند و سعی داشتند تا معارف اسلامی را با آنچه که از یونان آمده بود، منطبق سازند. البته ناگفته نماند که حق مسلمانان در انتقال این ادبیات به دنیای غرب، بسیار مهم است. چون خود غربی‌ها و از جمله اندیشمندان غربی قرون وسطی مانند سن توماس اعتراف دارند که در مباحث فلسفه روحانی، از ادبیات اسلامی تأثیر بسیار پذیرفته‌اند. ولی این حقیقت را نمی‌توان انکار کرد که تا قبل از غزالی، همه الگوها، الگوی یونانی بوده است. در تمام رساله ابن مسکویه، چیزی به غیر از الگوی ارسطویی نمی‌بینید و حتی رساله اخلاق ناصری خواجه نصیر طوسی، در حقیقت، طرح ارسطویی را پیاده می‌کند. برخی افراد هم طرح‌های افلاطونی را اجرا کرده‌اند، ولی به هر حال در مجموع، طرح‌ها، طرح‌های یونانی بوده است.

تا قبل از غزالی، کسی به طرحی که بر مبنای کتاب و سنت باشد، توجهی نداشته است. غزالی اولین کسی است که به این نکته توجه کرد و گفت که این‌‌ها، الگوهای ارسطویی و افلاطونی است، ما از کتاب و سنت، چه نظام اخلاقی می‌توانیم ارائه کنیم؟ آیا می‌توانیم بگوییم که کتاب و سنت، نظام اخلاقی مخصوص به خود ندارد؟ غزالی ادعا کرد که این‌گونه نیست و نظامی را در این زمینه ابداع کرد در کتابی به نام احیاء العلوم که به انصاف از مهم‌ترین کارهای اوست و بعد از او هم از علمای شیعه، فیض کاشانی بود که با احترام کامل از غزالی یاد می‌کرد (چرا که غزالی یک سنی مذهب بود و فیض، شیعی مذهب)، و البته می‌گفت که نقص کتاب غزالی این است که به احادیث اهل بیت توجهی نکرده است. فیض کاشانی نسخه جدیدی از کتاب غزالی ارائه کرد، به گونه‌ای که با حفظ آنچه که از غزالی باقی مانده بود، روایات اهل بیت را به آن افزود و اسم کتابش را محجه البیضا فی احیاء الاحیاء (راه روشن در زنده کردن کتاب احیاءالعلوم غزالی) گذاشت. در این دو کتاب، طرح غزالی این است که از درون قرآن و سنت، یک طرح و نظام اخلاقی بیرون بکشد که کار موفقی هم بوده است. البته اگر من بخواهم در این جلسه، درباره آن توضیح بدهم، حداقل یک یا دو جلسه طول می‌کشد که بنای کار ما هم بر این نیست.

در زمان ما، مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، برای خودش از درون قرآن، طرح جدیدی را استخراج کرد و سه نوع اخلاق را مطرح نمود: اخلاق فلسفی، اخلاق انبیای دیگر غیر از قرآن، و اخلاق قرآنی. اخلاق فلسفی، اخلاق ارسطویی است که بر مبنای عدالت، فضیلت و میانه‌روی است که راه ارسطویی یا افلاطونی است. راهی هم که انبیای دیگر رفتند، ترس از جهنم و بهشت است. اما علامه طباطبایی، طرح جدیدی را از قرآن ارائه کرد که می‌توانید آن را در کتاب المیزان مطالعه کنید. من در جایی نوشته بودم که طرح علامه طباطبایی، به طرح عرفای ما بسیار نزدیک است و شاید نتوان آن را طرحی ابتکاری نام گذاشت و در واقع، اخلاقی عرفانی ولو با کمی تفاوت است. من در جلسه امروز می‌خواهم به عنوان یک طلبه کوچک و کسی که با الهیات اسلامی آشنا است، طرحی را که استنباط می‌کنم، ارائه نمایم. ممکن است آن را بپسندید یا نپسندید یا به آن ایراد داشته باشد. من آرزو می‌کنم در جامعه‌ای زندگی کنیم که کارهایمان نقد شود. در واقع از این دلسرد می‌شوم که هر چه بنویسم یا بگویم، کسی آن را نقد نکند. چنین جامعه‌ای، جامعه یأس است.

آنچه که من می‌فهمم، این است که ما از نظر قرآنی، یک شریعت داریم و یک اخلاق. محوری که در شریعت است، با محور اخلاق متفاوت است. البته شریعت هم به دو معنا است. یک شریعت به معنای اعم است و یک شریعت به معنای اخص. شریعت به معنای اعم عبارت است از شریعتی که احکام خمسه را شامل می‌شود: وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه، و موضوع آن شریعت، اعمال مکلفی است که دارای یکی از این پنج حکم است: یا واجب است، یا حرام، یا مکروه، یا مستحب، و یا مباح. شریعت به معنای اعم، در تمام آن همپوشانی است و جایی برای اخلاق باقی نمی‌گذارد. یعنی دیگر اخلاق در شریعت به معنای اعم جایی ندارد. چرا که اخلاق در دل شریعت گنجانده شده و دیگر هیچ عملی از کسی سرنمی‌زند که از این پنج حکم خارج باشد. در واقع، ما دیگر گزاره اخلاقی نخواهیم داشت. اگر شریعت را به این معنا بگیریم، دینی که این شریعت را داشته باشد، دیگر اخلاق ندارد و اخلاقش درون همین شریعت جای می‌گیرد. اما ما قرآن را داریم که هیچ‌کدام ازاین احکام پنج‌گانه را در آن نمی‌بینید. کلمه مکروه در مورد قتل هم استعمال شده است. تقسیم احکام به احکام پنج‌گانه، از قرن دوم یا سوم به بعد ایجاد شد. در دوران اولیه قرار نبوده است که امری، مستحب باشد، امری مکروه، امری مباح و… مباح بود، اما حرام هم بود و واجب هم بود. اما مستحب و مکروه، به صورتی که الان در احکام پنج‌گانه هست، در شریعت اولیه وجود نداشت. در دوران اولیه قرآنی، مستحب و مکروه به معنای فعلی نداشتیم. از قرون دوم تا چهارم که بدنه فقه استوار شد، این احکام پنج‌گانه به صورت فعلی پدیدار شد. شریعت به معنای اخص، واجب است و حرام. مستحب و مکروه و حتی مباح هم جزو احکام نیست، و آن منطقه‌الفراغ بشری است. مکروه و مستحب، جزو دسته شریعت نیست. یعنی چه که خدا حرام نکرده، واجب هم نکرده، ولی مکروه است. یعنی چه؟ این به عنوان یک حکم، به چه معنا است؟ این که خدا از امری بدش می‌آید، از لحاظ حکم شرعی، به چه معنا است؟ این که خدا خوشش می‌آید، از لحاظ حکم شرعی، به چه معنا است؟ اینها معنا ندارد. آن دو قسم که مستحب و مکروه است، در شریعت به معنای اخص نیست و لذا یک اخلاق پدیدار می‌شود. در اینجا چیزی به نام اخلاق خواهیم داشت. حالا که قرار شد بدانیم شریعت داریم و اخلاق، باید بدانیم محوری که در شریعت وجود دارد و شریعت به دور آن می‌گردد، عدل و عدالت است. این به‌طور کامل از آن چیزی که در اخلاق وجود دارد، منفک است. اخلاق محور دیگری دارد. هر کاری که بیرون از عدل باشد، تجاوز و حرام است. هر کاری که درون عدالت باشد، عدل و حلال است. پس خط قرمز شریعت، عدالت است. یعنی اصل پیش‌فقهی در فقاهت، عدالت است. حکمی نمی‌تواند به عدالت تنه بزند. مجتهدی که قدم برمی‌دارد و استنباط می‌کند، باید مراقب باشد که از فتوای او، ظلم (که یک اصل عقلانی است و بشر می‌تواند معنای آن را بفهمد) برنخیزد و عدل را زیر پا نگذارد.

اما محور اخلاق، عدل نیست. از نظر قرآن، زندگی بر مبنای عدالت، ایده‌آل نیست.حداقلِ زندگی انسانی، عدالت استزندگی ایده‌آل، بر مبنای چیزی فراتر از عدالت است و آن، مسأله اخلاق است و این، هدف بعثت پیامبر بود که زندگی را به فراعدالت برساند. حداقل زندگی انسانی، آن است که از عدالت تجاوز نکند. اما ایده‌آل اسلام این نیست و حداقل، ایده‌آل پیامبر این نبود. بلکه ایده‌آل آن این بود که مکارم اخلاق را پیاده کند. مکارم اخلاق، اصولی فراتر از عدالت دارد و محور اصلی آن در قرآن، نهاد مقدس دیگری است به نام احسان. ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی. احسان، چیزی غیر از عدالت و شریعت است. عدل را به عنوان رعایت حقوق دیگران تعریف کرده‌اند. هرگونه افراط، تفریط و تجاوز به حقوق دیگران، انحراف از عدالت است. ولی واژه احسان، از ریشه حسن است و حسن یعنی زیبایی. این مفهومی بالاتر از عدالت است. حضرت علی در کتاب نهج‌البلاغه، در حکمت 231 می‌فرماید: العدل الانصاف، و الاحسان التفضل. عدل این است که حق مردم را به آنها برسانید. این عدل است. اما احسان آن است که بر او تفضل دارید. یعنی بیشتر از حقی که دارد به او بدهید. احسان، تفضل است. تفضل یعنی بخشیدن و عطا کردن، نه از روی پاداش عملی که او کرده، چرا که این عدل است. اگر کسی کاری برای شما کرده و می‌خواهید مزد او را بدهید، این احسان نیست، عدل است. اما اگر چیزی به او بدهید که برای پاداش عمل او نیست، بلکه از روی مهربانی و لطف باشد، این تفضل است. جالب است که این، فضل است. تفضل که باب تفعل است، در درون خود، معنای استمرار را نهفته دارد. حضرت مولی بسیار ادیبانه مطرح کرده‌اند و این سخن معنای بسیار مهمی دارد. یعنی فضل همراه با استمرار. نه یک بار و نه دو بار، بلکه همواره فضل کردن. این احسان است که در درون آن، معنای زیبایی وجود دارد.

اینجا که می‌رسیم، وقتی اخلاق ارسطویی را با نظام اخلاق اسلامی مقایسه می‌کنیم، می‌ببینیم که بسیار تفاوت دارند. نظام اخلاق ارسطویی، مبتنی بر فضیلت است، یعنی همانی که به انگلیسی virtue می‌گویند. این محور اخلاق ارسطویی است. اما در اخلاق فضیلت، حرف این است که ممارست کن، تمرین کن، درون خودت را ملکه‌ای بده که به حق مردم تجاوز نکنی. این اخلاق ارسطویی می‌شود که اخلاق مبتنی بر فضیلت است. اما در آنچه که من از قرآن می‌گویم، یک جهان‌بینی وجود دارد که یک جهان‌بینی تفضلی است و با اخلاق ارسطویی به‌طور کامل متفاوت است. شریعت از نظر قرآن، حداقل ضرورت اخلاقی انسانی است، نه آرمان اخلاقی. اگر شما بر وفق شریعت عمل کنید، به آرمان اسلام عمل نکرده‌اید، بلکه حداقل زندگی انسانی را عمل کرده‌اید. آنچه که پیامبر از شما انتظار دارد و برای آن رنج کشیده، این است که شما را به آرمان زندگی اخلاقی برساند. البته ما در این مورد موفق نبوده‌ایم و نتوانسته‌ایم خودمان را در این زمینه تربیت کنیم. زندگی محسنانه، محسنانه زیستن، آرمان رسول خدا است. این کلمه محسنین، چندبار در قرآن ذکر شده است و می‌گوید محسنین، معشوق خدا هستند: ان الله یحب المحسنین. شاید بیش از 15 بار این کلمه تکرار شده که خدا عاشق محسنین است و حب او به محسنین تعلق می‌گیرد. محسنین، معشوق و محبوب خدا هستند. ان رحمت الله قریب من المحسنین (رحمت خدا به محسنین نزدیک است). زندگی محسنانه، انسان را مقرب می‌کند، نه زندگی شریعت‌مدارانه. انسان با زندگی بر مبنای شریعت، فقط به جهنم نمی‌رود و عذاب نمی‌شود. در واقع، آدمی است که به قانونی عمل کرده است. ولی انسان، معشوق خدا نمی‌شود. چرا که معشوق خدا، محسنین هستند. حال احسان چیست؟ باید ببینیم احسان در قرآن چیست. احسان به پدر و مادر به‌هیچ‌وجه با عدالت قابل معاوضه نیست. چگونه احسانی؟ خفض جناح، مفهوم زیبایی است که قرآن مطرح کرده و این مصداق احسان به پدر و مادر است و مظاهر زیادی دارد. اخلاق قرآنی با اخلاق ارسطویی تفاوت‌هایی دارد که یکی از آنها، همین مطلبی است که گفتم. اخلاق قرآنی، برپایه عدالت نیست، بلکه از آن بالاتر است و برپایه احسان، استوار است.

چند مفهوم است که زیرمجموعه احسان قرار می‌گیرد. یکی از آنها، دوستی است. ما باید طوری زندگی کنیم که به طور طبیعی، دیگران را دوست داشته باشیم. این دوست داشتن، خودی و غیرخودی ندارد و هر انسانی را شامل می‌شود. حتی شاید در یک جهان‌بینی وسیع این‌گونه باشد که انسان، طبیعت و حیوانات را هم دوست داشته باشد، چه برسد به انسان. دوست داشتن، در ذات یک شخص محسن است. ارسطو، موضوع دوستی را مطرح کرده است. آقای «لورین اسمیت پانگل» استاد دانشگاه تورنتو، کتاب خوبی را به نام ”ارسطو و فلسفه دوستی“ تألیف کرده که متأسفانه ترجمه نشده است. او در این کتاب می‌گوید نخستین کسی که دم از دوستی زده، ارسطو بوده است، و او را با استادش، افلاطون و افرادی مانند سیسرو، اپیکور، سنکا و فلاسفه بزرگ تاریخ مقایسه کرده و گفته که در طول تاریخ، هیچ‌کس مانند ارسطو در مورد دوستی صحبت نکرده است. او می‌گوید ارسطو در بحث از این مقوله، مانند بسیاری از مقولات دیگر، با استادش فرق دارد. ارسطو در بحث دوستی، آن را به عنوان یک مقوله اجتماعی و در راستای اهداف مشخص اجتماع برای رسیدن به سعادت در نظر گرفته است. برای ارسطو، دوستی بیشتر مقوله‌ای اخلاقی است تا سیاسی. برای این که آن را در کتاب اخلاق نیکوماخوس، فصل هشتم ذکرکرده نه در فصل سیاست. چرا که کتاب ارسطو دو بخش دارد، یکی اخلاق و دیگری سیاست. او می‌گوید ارسطو، بحث دوستی را در بخش اخلاق و نه در بخش سیاست ذکر کرده است. به گفته او، ارسطو دوستی را به سه نوع تقسیم کرده است: دوستی بر مبنای لذت، دوستی بر مبنای منفعت، و دوستی بر مبنای فضیلت‌مندی که نه لذت است و نه منفعت. یعنی این که انسان، نه برای لذت و نه برای منفعت، کسی را دوست بدارد. او می‌گوید که این دوستی، دوستی پیچیده‌ای است و به این زودی‌ها کسی در این درجه قرار نمی‌گیرند که حتی به آن شخص خدماتی برسانید که دیگر این کار را نکند. این‌ها همه زیرمجموعه‌های احسان هستند. پس احسان، محور اخلاق اسلامی است. مسائلی مانند انفاق و ایثار، زیرمجموعه همین مسأله است. دادن حق کسی، ایثار نیست. طبق آیات قرآن، مردم ایثارگر آنهایی هستند که وقتی مردمی دیگر به علت ظلم و ستم یا فقر و گرسنگی از یک کشور دیگر به آنها پناه می‌آورند، آنها را از خود نرانند و مهاجران غریب و بی‌کس را به خودشان ترجیح دهند. این اخلاق است و بالاتر از عدالت. اما ایثار یعنی ترجیح دادن. اگر کسی را به خودت ترجیح دادی، تفضل است. انفاق و ایثار، بر محور احسان است. اما شریعت برمحور عدالت است. شریعت، زندگی حداقلی است و هدف قرآن، این نیست. هدف قرآن، رسیدن به مکارم اخلاقی است. این‌ها که بحث کردیم، اخلاق اجتماعی بود. در مقابل، اخلاق فردی محور دیگری دارد که تقوا است و البته دراین جلسه فرصت پرداختن به آن را نداریم. خلاصه صحبت‌های من این است که قرآن برای خود، نظام خاصی دارد. شریعتی دارد و اخلاقی. شریعت آن بر محور عدالت دور می‌زند، و اخلاق آن بر محور احسان. مرکز آن، احسان، حسن، زیبایی، دوستی، عشق، مهربانی، فداکاری، ایثار و انفاق است. کسی که محسن باشد، معشوق و محبوب خداوند خواهد بود. ما متأسفانه اصرار داریم که زندگی را بر پایه شریعت پیش ببریم. ما همه چیز را برای خودمان به راحتی آسان می‌کنیم. دروغ در جامعه ما رایج شده است. من امروز می‌خواستم عنوان سخنرانی خودم را جهان‌بینی احسان در نظام اخلاقی قرآن بگذارم. من نتوانستم درباره آفت‌های اجتماعی بحث کنم. ولی این را به طور خلاصه می‌گویم که آفت اجتماعی، کوچک شدن زشتی‌هایی است که چون برایش مجازاتی تعیین نمی‌کنند، گمان می‌کنیم این‌ها گناه‌های کوچکی است. اگر بشنوند که کسی برای مثال بیست سال پیش، شراب خورده، محال است که او را برای منصبی نامزد کنند یا به پستی بگمارند. ولی اگر بگویند که هزاران آمار دروغ گزارش کرده، و به‌طور علنی در پشت رادیو و تلویزیون کشور دروغ گفته و ملت را فریب داده است، هیچ‌کس ناراحت نمی‌شود و اهمیت نمی‌دهد.

*** متن نشست “اخلاق، فقه و آسیب‌های اجتماعی” در هفتمین پیش‌شماره نشریه داخلی به چاپ رسیده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نشست "اخلاق، فقه و آسیب‌های اجتماعی"
مقالات مرتبط
اشتراک گذاری