نشست “سنجش سرمایهی اجتماعی در ایران” با حضور میرطاهر موسوی در مؤسسه رحمان برگزار شد.
اشاره: در این مقاله ابتدا به مفهوم سرمایهی اجتماعی پرداخته و سپس برخی از نتایج پژوهش انجامشده با موضوع سنجش سرمایهی اجتماعی در قالب جداول آورده میشود.
مباحث مقدماتی:
در نگاه كلی با چهار نوع سرمايه در جامعه روبرو هستيم، كه هر كدام جايگاه و تأثير خاص خود را دارند: سرمايهی مادی، سرمايهی طبيعی يا فيزيكی، سرمايهی انسانی و سرمايهی اجتماعی. بعضی از اين مفاهیم در ذهن بشری مسبوق به سابقه بوده، برخی دیگر مفاهيم جديدی هستند که اگر چه به لحاظ عملی در بطن جامعه وجود داشتهاند، از حیث نظری بهطور مستقيم كمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. از جملهی این موارد، سرمايهی انسانی و سرمایهی اجتماعی است كه شايد بيشترين توجه و تمركز بر اين مفاهیم از 1916 به اين طرف صورت گرفته است.
عنوان سرمايهی اجتماعی اولين بار در سال 1916 توسط هانیفن معرفی و بيشتر در حوزهی تعليم و تربيت و پس از آن در حوزهی اقتصاد طرح شد. در کل حدود 30 تا 40 سال است كه سرمایهی اجتماعی به دغدغهی حوزههای مختلف تبدیل شده است، بهطوری كه در 20 سال گذشته بيشترين حجم توليد ادبيات را نسبت به گذشته به خود اختصاص داده است. در پاسخ به این پرسش که چرا سرمايهی اجتماعی در دو يا سه دههی اخير بيشتر مورد توجه قرار گرفته است، باید به دو نکته اشاره کرد: 1- گسستها و شكافهايی كه به ویژه پس از جنگ جهانی دوم در جوامع مختلف بهوجود آمد و به دنبال آن تمایل علم جامعهشناسی برای پاسخ به اين گسستها، 2- تأثير چشمگير سرمايهی اجتماعی در برنامهريزیهای اجتماعی و نقش آفرينش آن در فضای كوچكتر شدن دولتها و گسترش حوزه عمومی و جامعه مدنی در جوامع.
يكي از ويژگیهای بسيار مهم سرمايهی اجتماعی كه آن را از دیگر سرمایهها متمايز میكند، آن است که به نظر میرسد در بحث تبدیل سرمایهها به یکدیگر، سرمایهی اجتماعی نقش محوری بر عهده دارد و از این حیث سرمایهی اجتماعی ارزش مضاعف دارد. در قالب يك مثال میتوان گفت اگر در جامعهای سرمايهی اجتماعی بالا نباشد ــ البته اگر مفهوم سرمايهی اجتماعی را به مفهوم اعتماد اجتماعی نزديكتر در نظر بگيريم ــ امكان ندارد شاهد شكوفايی سرمايهی انسانی باشيم، چرا كه پيدايش و رشد سرمايهی انسانی در سايهی اعتماد اجتماعی اتفاق میافتد كه همان سرمايهی اجتماعي است. بنابراين يافتهی مهم جامعهشناسان، برنامهريزان و پژوهشگران در اين حوزه به اين واقعيت برمیگردد كه سرمايهی اجتماعی در تبدیل انواع سرمایهها به یکدیگر نقش پل ارتباطی را ايفا میكند.
در حال حاضر در بسياری از كشورها بهطور فراوان از مفهوم سرمايهی اجتماعی در قالب ابزارهای برنامهريزی، در سطوح كلان، میانی و خرد استفاده میشود. حتی در برخی كشورها در حل مسائل و معضلات محيطزيست، ترافيك و حمل و نقل هم از مفهوم سرمايه و اعتماد اجتماعی استفاده میشود.
تعريف كلی و اجمالی از سرمايهی اجتماعی، تعريفی است که پیير بورديو ارائه میکند: “پيوند بين افراد در ارتباطات اجتماعی سرمايهی اجتماعی نام دارد” يا “منابع و منافعی كه در اثر عضويت فرد در شبكهها و روابط اجتماعی حاصل میشود، سرمايهی اجتماعی نام دارد”. به عبارت دیگر سود حاصل از رابطهی مبتنی بر اعتماد میان افراد جامعه، سرمايهی اجتماعی نام گرفته است.
اگرچه مفهوم نظری اين سرمايه از سال 1916 ارائه شده است، اما سرمايهی اجتماعی در متن و بطن ادبيات انسانی از گذشتههای بسيار دور به مقادير مختلف وجود داشته است. این موضوع هم در متون تاريخی و اجتماعی جامعهی بشری قابل ملاحظه است ــ اگرچه تنها دربرگیرندهی مفهوم بوده، ذكری از سرمايهی اجتماعی در میان نیست ــ و هم در اديان، بهخصوص در دين اسلام روی سرمايهی اجتماعی بسیار تأکید شده و شاخصها و مؤلفههای سرمايهی اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است.
در متون اسلامی مانند قرآن و احاديث تأكيد زیادی بر این مؤلفهها وجود دارد، تا جايي كه در قرآن آمده است “يدالله مع الجماعه” كه نشان از تأكيد بر همبستگی اجتماعی است. در دیگر متون نيز ابنخلدون و فارابی اشارات مستقيمی به اين موضوع داشتهاند. جامعهشناسان كلاسيك نیز بدون اشاره به نام سرمايهی اجتماعی در خصوص این موضوع به ارائهی نظر پرداختهاند، برای مثال دورکیم در قالب همبستگی مکانیکی و ارگانیکی و شرح جامعهی ارگانیکی، عملاً به سرمایهی اجتماعی در جامعه میپردازد. در ديدگاههای ماركسيستی انواع بيگانگی كه مورد اشارهی ماركس است، به نوعی به فقدان سرمايهی اجتماعی اشاره دارد. پس سرمايهی اجتماعی مفهومی قديمی است و در ادبيات مدرن به صورت بازسازیشده، در شاخصهای مدون و مشخص ارائه شده است.
از جمله مؤلفههای سرمايهی اجتماعی، مشاركت اجتماعی، روابط انجمنی و مشاركتآميز، همبستگی و انسجام اجتماعی، حمايت اجتماعی و اعتماد (فردی، گروهی و اعتماد به نهادها و سازمانها) است که اگر چه بهطور 100 درصد مورد توافق پژوهشگران و جامعهشناسان نيست، ولی به طور عمومی مورد وفاق آنهاست.
ويژگی ديگری كه در جوامع امروزی ـ در كنار پاسخ به گسستها و آسيبهای اجتماعی به خصوص پس از جنگ جهانی دوم ـ به تأكيد بيشتر بر مفهوم سرمايهی اجتماعی کمک کرد، اين است كه سرمايهی اجتماعی يك پاسخ سازنده و مثبت به کوچکشدن دولتهاست؛ در 50 سال گذشته شاهد بودهایم كه دولتها بهتدریج به لحاظ تصدیگری و دخالت در امور، محدودتر شدهاند و در اين روند رو به كاهش، مفهوم، مؤلفهها و مفاهیم عملیاتی سرمايهی اجتماعی، فاصلهی ایجاد شده در اثر كاهش تصدیگری دولت را پر میكند. به عبارت دیگر در حالیکه عرصه و حوزهی عمومی مرتباً بزرگ میشود، حوزهی تصدیگری دولتی كوچكتر میشود و سرمایهی اجتماعی میتواند این فاصله را فعال نماید.
در پرداختن به مسأله سرمايهی اجتماعی بیمناسبت نيست به اين پرسش هم پاسخ داده شود كه جهانیشدن يا به تعبير منتقدين، جهانیسازی عامل ارتقادهندهی سرمايهی اجتماعی است، يا عامل تخريب آن؟ و به عبارت دیگر جهانیشدن برای سرمايهی اجتماعی فرصت است يا تهديد؟
در پاسخ باید گفت برخی از انديشمندان، جهانیشدن را تهديدی براي سرمايهی اجتماعی میدانند و برخی نيز آن را فرصت بسيار مناسبی برای سرمايهی اجتماعی تلقی میكنند. از يك منظر منصفانه میتوان اینطور گفت كه سرمايهی اجتماعی و جهانیشدن با یکدیگر يك تعامل او سويه دارند و اگرچه جهانی شدن در بخشهایی میتواند موجب تخريب سرمايهی اجتماعی شود، اما در بخشهايی هم باعث تقويت و رشد آن خواهد شد. بهطور مثال در حوزهی اقتصاد، در نظريهی نظام جهانی مانوئل والر اشتاين، قطبیشدن نظام اقتصاد جهانی كه حاصل آن بهوجود آمدن جوامع مركزی و پيرامونی است، مطرح میشود. طبيعی است كه در اين نظام، ميزان سرمايهی اجتماعی در كشورهای پيرامونی رو به كاهش میگذارد. از اين ديدگاه شبه سوسياليستی، سرمايهی اجتماعی كلان، در اثر جهانیشدن تبديل به تهديد خواهد شد. اما در عين حال بخشی از انديشمندان هم به صورت جدی بر این باورند كه موضوع تعاملات اجتماعی، فرهنگ و قومی در فرآیند جهانی شدن میتواند عامل تقويت هر چه بيشتر سرمايهی اجتماعی باشد.
نكتهای كه در تحليل رابطهی جهانیشدن و سرمايهی اجتماعی باید مورد توجه قرار گيرد، توجه به دو نوع سرمايهی اجتماعی است: سرمايهی اجتماعی سنتی (خرد) و مدرن (كلان). سرمايهی اجتماعی سنتی يا خرد، داير بر روابط درونگروهی است که در آن، حوزهی تعاملات اجتماعی به درونِ یک گروه اجتماعی محدود برمیگردد، که در ايران میتواند به دايره ارتباطات گروهی، قومی، قبيلهای و خردهفرهنگها تعبير شود. اما سرمايهی اجتماعی مدرن و كلان به يك روابط انجمنی و مشاركت نهادمند متكی است كه فراتر از يك گروه اتفاق میافتد. بنابراين در دستهبندی سرمايهی اجتماعی با توجه به دو گونهی ذكر شده، میتوان دستهبندی جديدی از سطوح سرمايهی اجتماعی را تحت عنوان سرمايهی اجتماعی آوندی سرمايهی اجتماعی هماوندی و سرمايهی اجتماعی پيوند يا ارائه کرد. در سرمايهی اجتماعی آوندی با يك سرمايهی اجتماعی كاملاً درونگروهی و در سرمايههای اجتماعی هماوندی و پيوندی با سرمايهی اجتماعی بينگروهی و فراگروهی روبرو هستيم كه میتوانند سازههای مهمی برای تحليل رابطه جهانیشدن و سرمايهی اجتماعی باشند.
تأثير ناشی از تركيب جمعيتی جوامع به دو شكل میتواند در سرمايهی اجتماعی تأثيرگذار باشد؛ يك شكل آن تأثير در نوع تركيب سرمایهی اجتماعی (سنتی يا مدرن) جامعه است. جامعهی جوان طبيعتاً با مطالبات، خواستهها خاص سروكار دارد كه قطعاً وضعيت سرمايهی اجتماعی جامعه را تحت تأثير خود قرار میدهد. آنچنانکه پژوهش ما نشان میدهد ميزان سرمايهی اجتماعی در ميان جوانان كشور پايين است، به عبارت دیگر افراد 50- 30 ساله، سرمايهی اجتماعی بيشتری دارند و افراد زير 28 سال، سرمايهی اجتماعی كمتری را نشان میدهند، كه اين امر ضرورت تلاش بيشتر در جهت افزايش همبستگی و توجه به روابط مبتنی بر اعتماد را گوشزد میكند.
در جوامع چندفرهنگی و چندقومی، مثل جامعهی ايران، با گونههای متفاوت و گاهاً متعارضی از سرمايههای اجتماعی روبرو میشويم. در اين جوامع اگر پيوند بين سرمايهی اجتماعی درونگروهی و برونگروهی، قوی باشد، با منسجمترين شكل سرمايهی اجتماعی روبرو هستيم، در حالی که ضعیف بودن این پیوند بسيار مخاطرهآميز است. در اين حالت سرمايهی اجتماعی و پيوند اعضا در درونِ گروه قومی و فرهنگی بسيار قوی است، ولي خارج از آن قوميت و در سطح ملی شاهد تعامل ضعیف هستیم، که این امر به جای همگرايی، واگرايی اجتماعی و تبعات بسيار خطرناك آن را در پی دارد و بهطور حتم در مسائل سياسی هم بازتابهايی به جا خواهد گذاشت. به عبارت دیگر هر چه سرمايهی اجتماعی درونگروهی بهطور غيرمتعارف قوی باشد، شاهد تضعیف سرمايهی اجتماعی بينگروهی خواهیم بود. جامعهی متعادل، جامعهای است كه در آن میان سرمايهی اجتماعی درونگروهی و برونگروهی تعادل و تعامل وجود داشته باشد. نتایج پژوهش انجام شده نشان میدهد كه در اين زمينه احتياج به كار و فعاليت بيشتری داريم.
بنابراين با در نظر گرفتن انواع سرمايهی اجتماعی میتوان گفت، جوامع چندفرهنگی بايد برای ايجاد تعادل در سرمايهی اجتماعی درون و برونگروهی در جامعه و توافق و تعامل آنها در منافع مشترك، توجه زيادی داشته باشند. چرا که در این مواقع سرمايهی اجتماعی، نقش بسيار كليدی در تعادل اجتماعی ايفا میكند.
غامض و سيال بودن مفهوم سرمايهی اجتماعی و پيچيده بودن ساخت ابزار معتبر برای سنجش سرمايهی اجتماعی نكته حائز اهميتی است. میان فهم نظری و روشهای اندازهگيری سرمایهی اجتماعی شکاف وجود دارد و این موضوع در ايران كه یک جامعهی چندفرهنگی و چندصدايی است، بهطور جدیتر خود را نشان میدهد.
سرمايهی اجتماعی میتواند در قالب اعتماد اجتماعی به عنوان يك موضوع محوری ايفای نقش داشته باشد. چرا كه اعتماد اجتماعی يكی از اصلیترين شاخصها و سازههای سرمايهی اجتماعی است، به طوری كه در بسياری از موارد، اين سرمايه معادل و به مثابهی اعتماد عمومی و اجتماعی در نظر گرفته میشود كه خيلی هم گزافه نيست.
اگر در جامعهای، سرمايهی اجتماعی در مفهوم عملياتی اعتماد محقق شود، تسهيلگریهای بسيار گستردهای را شاهد خواهيم بود كه اين امر توسعهی پايدار و فراگير را برای آن جامعه به ارمغان میآورد. اين موضوع يكی از نقاط قوت تأثير سرمايهی اجتماعی است.
معتقديم كه سرمايهی اجتماعی در بازار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نقش كليدی و تسهيلگرانه دارد، به طور مثال اگر در حوزهی اقتصاد روابط مبتني بر اعتماد حاكم باشد، گردش اطلاعات صحيح باشد و… به سرعت اقتصاد كشور شكوفا شده، سرمايهی اجتماعی تأثير خود را در بطن اقتصاد نشان خواهد داد. اعتماد و اطلاعرسانی صحيح، ضريب ريسك در بازار سرمايهگذاری را پايين میآورد، ضريب امنيت را بالا ميبرد، توجه سرمايهگذار را جلب میكند و در يك كلام، سرمايهی اجتماعی میتواند در قالب اعتماد، در بازار اقتصاد به صورت تسهيلگر عمل كرده، در فرايند توسعهی اقتصادی كشور كمك نمايد.
در حوزهی فرهنگی نيز، مخصوصاً در كشورهايی كه خردهفرهنگهای زيادی دارند، سرمايهی اجتماعی، اعتماد، مشاركت و همبستگی میتواند زمينهی همگرايی خردهفرهنگها را فراهم كرده، جامعه را به جای واگرایی به سوی يك تعادل شكوفا سوق دهد.
در حوزهی اجتماعی نيز افزايش اعتماد در روابط اجتماعی به كارايی و سازندگی بيشتر منجر میشود. اگر در يك كشور اعتماد برقرار باشد، NGOها شكل میگيرند و روابط انجمنی شبكهای تشكيل میشود، حوزه عمومی گسترش میيابد و تصدیگریهای غيرمرتبط با دولت را _كه در دست دولت قرار دارد _ تحت اداره و مسئوليت خود میگيرد. دولتها و حاكميتها هميشه با يك نگاه منفی و تهديدكننده به تصدیگریهای عمومی نگريستهاند، غافل از اين كه بيشترين خدمت به حاكميتها و دولتها اين است كه تا جايی كه امكان دارد، تصدیگری توسط خود مردم انجام گيرد. تصدیگری در حوزههای حاكميتی (مانند سياست خارجی، امنيت، دفاع و سياستهای كلی كشور) باید در دست خود حاكميت و دولت باشد، اما گردش اقتصادی، نظام توزيع كالا، تصميمگيریهای منطقهای، عمران در مناطق، ساخت مدارس و فرهنگسراها و تصميمهای عمرانی يك بخش، روستا يا شهر، و بسياري از امور مشابه اگر در قالبهای محلی و در روشهای اجتماعمحور و توسط نهادهای مردمنهاد انجام شود، بيشترين كمك به دولت شده است. اگر دولتمردان ما هوشمند باشند، به اين نكته توجه میكنند كه بخش عمدهای از نارضايتیهای عمومی و مخالفتهای سياسی با هر حاكميتی، در هر جامعهای و در هر دورهی تاريخی، در اعتراض به مواردی است كه دولت نبايد تصدی آن را بر عهده میگرفته است، بنابراين اگر تصدی آنها به خود مردم واگذار شود، منبع و منشأ اعتراض نيز از بين میرود. اشكال در اينجاست كه دولت میخواهد از صفر تا 100 همهی امور را تصدیگری كند، بنابراين در همهی امور دخالت میكند و مردم را كنار میگذارد. بنابراين طبيعی است كه مردم بر سر هر چيزی ولو كاهش موادغذايی و ميوه و چيزهايی نظير اين، بر سر دولت فرياد خواهند كشيد.
دولت بايد تصدیگریها را به مردم واگذار كند و من به عنوان يك جامعه شناس معتقدم كه اين حوزههای تصدیگری از اول متعلق به مردم بوده و دولت حوزهی عمومی را به غلط به اشغال خود درآورده است. اين روند اشغال حوزهی عمومی بيشترين لطمه را در مرحله اول به خود حاكميت و دولت وارد كرده است. اگر دولت درصدد باشد برای برقراری تعادل اجتماعی، رويهی متعادلی را در پيش گيرد، از مؤثرترين اقدامات واگذاری مديريت امور مردم، به خود مردم خواهد بود. چه كسی گفته است وزير آموزش و پرورش يا كارشناس اين وزارتخانه بهتر از مردم زابل و زاهدان تشخيص میدهد كه آنجا مدرسه نياز دارد يا نه؟ مدرسه بايد دخترانه باشد يا پسرانه؟ و… چه اشكال دارد كه تصميمگيری در اين مورد و ديگر مواردِ مشابه در يك نظام شورايی ارگانيك توسط خود مردم منطقه زابل و زاهدان انجام شود، به عبارت ديگر بايد اولويتها در قالب و چارچوب سياستهای كلان كشور، توسط خود مردم بومی و محلی اتخاذ شود. از اين رو در بازار تعامل اجتماعی، سرمايهی اجتماعی میتواند يك توسعهی پايدار و منطقی و در عين حال كار ساز را بهوجود آورد، كه از قضا بيشترين خدمت را به خود حاكميت خواهد داشت.
در يك كلام، جمع بندی اين بحثها اين است كه حجم سرمايهگذاری در بازار سرمايهی اجتماعی منجر به ظهور اعتماد، حفظ نظم، كاهش واگرايیها، تقليل آسيبها و تبديل بزهكاران به شهروندان مطلوب خواهد شد. اين موارد، جزء ايدهآلهايی جوامع بشری هستند كه همواره برای تأمين آنها تلاش شده است. از اين فرصت بايد برای انتقاد از نوع تفكر برخی از انديشمندان و متصديان امور استفاده كرد كه نسبت به مفهوم سرمايهی اجتماعی برداشت سياسی و غيرمثبت دارند و آن را با نظام سلطه يا توليد ادبيات استعماری در رابطه میدانند. اما همانطور كه گفته شد اگر نام سرمايهی اجتماعی در ادبيات گذشته ما نبوده، رسم آن در دين، رسوم اجتماعی و عقايد انديشمندان ما وجود داشته است. به اندازهی عمر بشری و پس از دوران غارنشينی، مفهوم و تجربهی سرمايهی اجتماعی همراه انسان بوده است، لذا اگر ادبيات سرمايهی اجتماعی تحت عنوان مشخص و بهصورت منسجم، در يك كشور يا جامعه خاص مطرح میشود، بلافاصله نبايد به سمت انگزدن به آن پيش رفت و آن را استعماری و سلطهطلبانه دانست. سرمايهی اجتماعی در بطن جوامع بوده و هست، چه بپذيريم، چه نپذيريم!
مانند ديگر مفاهيم اجتماعی و انسانی میتوان از سرمايهی اجتماعی، استنباط و استفاده مثبت يا منفی داشت كه اين به نوع جوامع و طرز برخورد با اين مسأله بستگی دارد. مديريت جامعه برای ادارهی جامعه نياز به اعتماد دارد يا نه؟ به عبارت ديگر اگر مردم به حاكميت و مسئولان به مردم اعتماد متقابل نداشته باشند، آيا امكان پيشرفت در آن جامعه وجود دارد يا نه؟ مسلماً نه.
يكي از گرفتاریهای موجود در بروز و كنترل آسيبهای اجتماعی در جامعه، اين است كه هنوز به خوبی از ابزاری به نام مردم در جهت كنترل آسيبها استفاده نشده و مردم نقش بسيار كمتری از آنچه كه بايد بر عهده داشته باشند، برعهده دارند. در حل اين معضلات بيشتر سعی میشود با موضع دولتی و حكومتی برخورد شود و مادامی كه نيروی انتظامی، سازمان بهزيستی و دستگاههای مختلف بخواهند رأساً مسائل اجتماعی را مديريت و آسيبها را كنترل كنند، در خوشبينانهترين حالت، بدون هيچگونه پيشرفتی همين وضعيت موجود را حفظ خواهيم كرد و در حالت واقعبينانهتر اين آسيبها تشديد خواهند شد. مشاركت مردم در كنترل آسيبهای اجتماعی نقش ويژهای دارد، بنابراين به هر ميزانی كه شاخصهای سرمايهی اجتماعی در جامعه عملياتیتر شوند، به همان ميزان شاهد كاهش مشكلات و شكوفايی بيشتر جامعه خواهيم بود. در ايران شاهد ازبينرفتن ريشسفيدی و ميانجيگری در بين مردم از طريق مردم يا نهادهای مردم نهاد بوده و بنابراين حل اختلافات بهوسيله روشهای انتظامی و قضائی هستيم كه اين امر نشاندهندهی از بين رفتن سرمايهی اجتماعی قديم در كشور است.
در بررسي و سنجش ميزان سرمايهي اجتماعي جوانان در ايران، به اين نتيجه رسيديم كه سرمايهي اجتماعي قديم يا سنتي به تدريج رو به كاهش گذاشته و از سوي ديگر سرمايهي اجتماعي جديد هنوز به اندازه كافي شكل نگرفته است. به عبارت ديگر در اين زمينه شكافی در جامعه بهوجود آمده است. به ميزانی كه سرمايهی اجتماعی سنتی از بين میرود، بايد سرمايهی اجتماعی جديد شكل گيرد و جايگزين سرمايهی اجتماعی قومی ــ قبيلهای و رسم و رسوم ريشسفيدی شود، در واقع سرمايهی اجتماعی مدرن، حاصل تعامل اجتماعی گسترده در قالب روابط انجمنی است. همانطور كه عنوان شد، در ايران با شكافی روبرو هستيم كه ناشی از كمرنگ شدن سرمايهی اجتماعی قديم _كه كاركرد بسيار مثبتی در تعاملات اجتماعی داشته و دارد _ و جايگزين نشدن سرمايهی اجتماعی جديد است.
جرج زيمل میگويد در كلانشهرها شهروندان در شهرها عملاً انبوه بيگانگان هستند كه روابط انجمنی میتواند اين انبوه بيگانگان را با يكديگر آشنا و مرتبط سازد. در كشور ما هنوز روابط انجمنی شكل نگرفته است و از اين حيث به شدت نيازمند تقويت مشاركت نهادمند مردم هستيم. در همين رابطه يكی از كارهای خيلی خوبی كه قوهی قضاييه بانی آن بود، ايجاد شوراهای حل اختلاف بود كه متأسفانه اجرای آن نسبتاً با شكست مواجه شده است. اين يكی از بهترين كارهايی است كه از مشاركت مردم برای حل دعاوی خودشان استفاده شود تا دعاوی به سرعت به راههای قضايی و انتظامی منتهی نشوند، اما متأسفانه روند حل اختلاف در اين شوراها نيز چنان دچار بروكراسی شده است، كه به اعتقاد برخی حتی مفصلتر و پيچيدهتر از نظام بروكراسی قضايی شده است و بنابراين بسياری از مردم ترجيح میدهند به منظور جلوگيری از اتلاف وقت، به جای مراجعه به اين شوراها، مستقيماً به دادسراها مراجعه كنند.
راهكارها:
در موضوع سنجش سرمايهی اجتماعی به اين نتايج رسيديم كه به طور كلی ميانگين اين سرمايه در ايران چندان بالا نيست، از سوی ديگر سرمايهی اجتماعی قديم نسبت به سرمايهی اجتماعی جديد، گسترش قابلتوجهی دارد كه اين امر میتواند مخاطرهآميز باشد. سوم اين كه رابطهی تعامل و رابطه سرمايهی اجتماعی قديم و سرمايهی اجتماعی جديد چندان مشخص و شفاف نيست، و چهارم اين كه ما با روند كاهش سرمايهی اجتماعی و فرسايش آن نيز مواجه هستيم. يك مثال عينی و عملياتی كه محل مناقشه هم نيست، اين است كه در حال حاضر اگر ميزان مشاركت جوانان در مسائل اجتماعی را با ميزان مشاركت آنها در جنگ مقايسه كنيم، میبينيم كه ميزان اعتماد اجتماعی كاهش يافته است، همين طور اگر ميزان آلوده شدن جوانان امروز به آسيبهای اجتماعی را با همين روند در دههی 60 و ايام جنگ مقايسه كنيم، متأسفانه شاهد ورود بيشتر جوانان به حوزهی آسيبهای اجتماعی هستيم.
جوانان اين كشور، انقلاب و جنگ را مديريت كردند، اما در حال حاضر اين نگرانی وجود دارد كه بخش قابل توجهی از جوانان به آسيبهايی دچار شدهاند كه تعداد زيادی از نهادها و مسئولان، درگير مديريت و كنترل اين آسيبها شدهاند. اين امر نشان میدهد كه حوزهی سرمايهی اجتماعی جوانان به صورت بسيار جدی در معرض آسيب است.
پژوهش در يك افق كلي نشان میدهد علاوه بر اين كه ميزان سرمايهی اجتماعی در ميان جوانان پايين است متأسفانه حتی در سنين پيری و سالمندی نيز ميزان سرمايهی اجتماعی رو به كاهش است. تحليل در حوزهی جوانان نشان میدهد ميزان مشاركت و دخالت جوانان در فرايند تصميمگيری و تصميمسازی كشور كافی نبوده، بسيار ناچيز است. از سوی ديگر مشكلات اجتماعی بهوجود آمده برای جوانان تأثير مخربی روی اعتماد اجتماعی و سرمايهی اجتماعی آنان برجای گذاشته است. از جملهی اين مشكلات میتوان به مشكلات تحصيل، ازدواج، اشتغال، تأمين خانواده، و هنجارهای متغير و به شدت در حال تغيير جامعه _كه باعث میشود اين هنجارها در جوانان درونی نشود_ اشاره كرد. طرحهای مختلف مانند طرح ارتقای امنيت اجتماعی، طرح انضباط اجتماعی و… كه هر يك هنجارهای جديدی را برای جوانان تعريف میكنند، به لحاظ فرهنگی در جوانان درونی نمیشوند و اين امر باعث میشود كه جوانان نسبت به وضعيت موجود عكسالعمل نشان دهند.
از آنجا كه پژوهش انجام شده قابل تعميم به روستاها و شهرهای كشور بوده، تكنيكهای آماری قابل اعتمادی دارد، بايد گفت جوانان ما در بعد اعتماد و سرمايهی اجتماعی نياز به يك توجه ملی دارند.
مفاهيم مختلف در اين پژوهش در چند سطح مورد بررسی قرار گرفتهاند: سطح خانواده، فاميل، آشنايان، همسايگان، همشهريان و هموطنان. نتايج نشان میدهد، هر چه روابط از سطح خانواده به سطح اجتماع نزديكتر میشود، ميزان سرمايهی اجتماعي بيشتر كاهش میيابد. اين امر نشاندهنده و تأييدكنندهی ميزان پايين سرمايهی اجتماعی جديد و ميزان بالای سرمايهی اجتماعی قديم به خصوص در روستاهای كشور است.
از ديگر يافتهها اين بود كه اعتماد جوانان به همنسلهای خود وقتی دايرهی آنها گستردهتر میشود و به سطح اجتماعی نزديك میشود، كاهش میيابد. اين امر نشاندهندهی يك آسيب جدی است، يعني يك جوان ايرانی اعتماد كمی به جوان همشهری يا هموطن خود دارد. به طور كلی نسلهای پيشين به نسلهای پسين خود ميدان نمیدهند و اين جوانان امروز چندان جايگاهی در نهادهای تصميمگير كشور ندارند و نظراتشان هم به طور جدی ملاك و محل اعتبار نيست. البته حرفهايی زده میشود و وعدههايی داده میشود كه يا عملی نمیشود يا اين كه اين وعدهها يك شكل تخفيفيافته و تحقيرآميز به خود میگيرند. مثل اين كه گفته میشود باید امكانات و وامهايی در اختیار جوانان گذاشته شود تا آنها بتوانند به كارهاي خود سر و سامان دهند و احساس ارزش كنند، در حالی كه جوانان ما دنبال اين نيستند كه به آنها امكانات و وام و پول بدهند، جوانان ما به دنبال بازيابی جايگاه و هويت خود هستند، به طوری كه احساس كنند در تصميمگيریها و تصميمسازیهای كشور خود دخيل هستند و جامعه به آنها و نظراتشان توجه دارد.
بحرانی كه هميشه با آن روبرو بودهایم و در حال حاضر نیز به شدت گرفتار آن هستيم، اين است كه هميشه پيرها و سالمندان برای جوانان تصميم گرفتهاند. چه اشكال دارد روندی ايجاد شود كه جوانان، با نگاه به تجارب پیران، برای خودشان تصميم بگيرند، به عبارت دیگر اين خود جوانان باشند كه نوع نگاه و فرايند را برای جوانان ایجاد کنند، نه اين كه عدهای از سالمندان كه نمیتوانند متقضيات جوانان روز را درك كنند، برای آنها برنامهريزی و مديريت كنند.
بنابراين اگر در جامعهی امروز گفته ميشود كه بحث هويت جدی است، درونی شدن هنجارهای رسمی در بين جوانان دچار اختلال است و جوانان سبک جدیدی از زندگی را مطالبه میکنند و… در پاسخ به اين محدوديتهاست. حتي جوانان در واکنش به این محدودیتها و سختگیریها در طول مسير به روشهایی رو میآورند كه خودشان هم آن را قبول ندارند، ولی برای نشاندادن اعتراض خود به محدوديتها و مشكلات موجود و براي اين كه اعلام كنند که این خود ما هستیم که برای خودمان تصمیم میگيريم، دست به اين نوع كارها میزنند. به عبارت دیگر از آنجا كه نمیخواهند هنجارهای تجويزی اجتماع را درونی كنند، گاهیاوقات هنجارهايی را كه حتی خودشان نیز آنها را قبول ندارند و میدانند که به نفعشان نيست، از خود جلوه میدهند.
در اینجا لازم است تأکید شود كه سنجش و بررسی مداوم و سالانهی سرمایهی اجتماعی و بهخصوص سرمایهی اجتماعی جوانان، بسیار ضروری است. با این کار كاستیها و نقاط قوت مشخص میشود و بنابراین میتوان برای كاهش كاستیها و افزایش نقاط قوت برنامهریزی کرد. اگر روی سرمايهی اجتماعی كار جدی انجام نشود، در آينده مشكلات بيشتری را شاهد خواهيم بود.
سازمانهای مختلف طبعاً كارها و فعاليتهایی را انجام میدهد، اما چون محدوديتها ناكار آمدهایی دارند نمیتوانند در برابر انبوهی از اقداماتی كه بايد براي جوانان كشور انجام گيرد، كاری را پيش ببرند. براي حل مسائل جوانان بايد در سطح كلانِ تمام نهادهای تصميمساز و تصميمگير اقداماتی انجام شود، به گونهای كه اعتماد جوانان تا آن اندازه که خودشان وارد فرايند برنامهريزی و مديريت امور جوانان شوند، جلب شود. در حال حاضر يك سازمان نمیتواند مسائل جوانان را مديريت كند و بايد خود جوانان هم وارد كار شوند و تمامی دستگاههای حكومتی در اين زمينه همکاری نمایند. تخصيص تنها يك سازمان برای نسل جوان كارساز نيست.