نشست “سیاستگذاری در حوزه جوانان” پنجمین نشست از مجموعه نشست “جوانی و جوانان در ایران” 3 اردیبهشت ماه و با حضور سید ضیاء هاشمی و سید محسنبنیجمالی در موسسه رحمان برگزار شد.
چکیده مباحث مطرح شده را در ادامه میخوانید:
سید ضیاء هاشمی
چالشهای بسیاری در حوزه سیاستگذاری برای جوانان وجود دارد که به چند مورد برمیگردد: جوانان به لحاظ جوان بودن، در معرض دوراهیهای گوناگون قرار دارند. آنها در این دوره باید دست به انتخابهای دشواری برای کار، ازدواج، فراغت، ادامه تحصیل و مهارتآموزی بزنند که معمولا با ابهام همراه است و اولویتبندی را برای آنان سخت میکند. علاوه بر این، دسترسیهای نابرابر و تغییرات پیاپی و پیشبینیناپذیر در عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیز به پیچیدگیها میافزاید. مطالباتِ نوشونده متراکمی فراروی نسل جوان است.
سازمانهای مرتبط با جوانان هم خودشان جوان هستند و در سطح سازمانی خود، با از ابهام و بلاتکلیفی در حوزه اختیارات، حقوق و وظایف روبرو هستند. سازوکاری برای پیگیری سیاستها و قدرت ضمانت اجرا برای تصمیماتشان ندارند. سیاستگذاران نیز هریک رویکردهای متفاوتی به مسائل جوانان دارند.
پرسش ما به جای پرداختن به میزان موفقیتآمیز بودن سیاستها، باید معطوف به این باشد که آیا با وجود همه چالشهایی که بیان شد، اساسا میتوانستهاند نتیجهبخش باشند؟
اقتضای انقلاب این بود که کار به جوانان انقلابی سپرده شود. اقتضای جنگ هم بهکارگیری جوانان بود. پس از جنگ هم باید مدیریت کشور به کسانی سپرده میشد که هم انقلابی و هم باتجربه بوده باشند. بنابراین باز همان افراد بودند که در سمتهای تازه جای گرفتند. مدیریت کلان نظام در دورهای به این تصمیم رسید که باید جوانگرا باشد؛ از سال 84 نسل تازهای وارد سپهر سیاست شد، اما عملا شکست خورد. در فرصتی دیگر باز هم این مطالبه مطرح شد که البته نیاز به اصلاح داشت. اما حالا دیگر تداوم بازگشت به نسل قبل، توجیهی ندارد. اما از سویی فراگیریِ عدم اعتماد به جوانان و نگرانی بابت ورود آنها به مدیریتهای کلان، راه را برای نقشآفرینی آنان بسته است. دولت هم به تنهایی نمیتواند در این زمینه موثر باشد. ضمن اینکه مدیریت نهادی مانند سازمان جوانان، بیش از آن که به صرفا جوانیِ افراد برگردد، باید معطوف به جوانشناس بودن آنها باشد.
با اصلاح اسناد بالادستی الزاما مسائل حل نمیشود. میزان بودجهها و کفایتمندی مدیران را هم که از نظر میگذرانیم، تقریبا قابل قبول هستند. مسئله، جای دیگری است و آن، دخالتهای بیش از اندازه است. برخی عرصهها را باید رها کرد. این رویکرد که باید صفر تا صدِ یک مورد را درست کنیم، تکلیف تعیین کنیم و نگاهِ بالا به پایین داشته باشیم، آسیب میزند. به جوانها اعتماد کنیم، خودشان راه را پیدا میکنند. رویکردها باید حمایتگر و تسهیلکننده مشارکت باشند، نه نظارتمحور. خیلی از چالشها، به دغدغهمندی زیادیِ ما بازمیگردد؛ درحالیکه باید رها کرد. جوان باید فرصت تجربه، اشتباه و جبران داشته باشد. نگرشهای نظارتمحور، مبتنی بر عدم اعتماد است؛ اعتماد اجتماعی را کاهش میدهد و فرصتها را میسوزاند. نسل جوان باید نماد شادابی، امیدواری و آرامش باشد، نه خستگی، ناامیدی و خشم.
در ادامه نشست “سیاستگذاری در حوزه جوانان”، سید محسن بنیجمالی به سخنرانی پرداخت:
ذیل موضوع نشست، به چند نکته باید توجه کرد:
- سیاستگذاری، دو بعد کلیِ برنامهریزی و اجرا را دربرمیگیرد. در زمینه جوانان ما بیشتر به بعد اجرا توجه داشتهایم.
- موضوعاتِ معطوف به جوانان، گسترده است و یک نهاد خاص نمیتواند متولی آن باشد.
- خود تئوریهای مرتبط با جوانی هم تازه هستند؛ چون در جامعه سنتی، دورهای به نام جوانی وجود نداشت.
- پرداختن به چالشهای پیش روی جوانان مهم است، چون فرصت توسعه بهواسطه پنجره جمعیتی مهم است و همچنین مفهوم نسل، با امنیت، هویت، تغییر و توسعه پیوند میخورد.
سه پارادایم نظری در حوزه جوانان وجود دارد:
- گذار: متکی بر تحولاتی است که جوانان باید طی کنند تا به بزرگسالی برسند.
- نسل: هدف تغییرات جوانی، این نیست که به بزرگسالی برسد و مستقل شود. بلکه خود جوان هویتی دارد که عموما با چالش روبروست. در شرایطی نوین و متفاوت با نسل قبل، باید دست به انتخابهایی بزند.
- اقتصاد سیاسی: به دو نگاهِ پیشین انتقاداتی را وارد میداند و باور دارد آنها صورت مسئله را عوض میکنند تا دولت از مسئولیتهای خود شانه خالی کند.
در کشور ما سازمان تربیت بدنی و سازمان جوانان که به دلیل پرهیز از بزرگ شدن دولت با یکدیگر ادغام شدند، در وزارت ورزش و جوانان، عملا بحث ورزش چیرگی یافت. بیش ترِ مسئولان وزارتخانه هم مدیران سابق تربیت بدنی هستند و در بحث جوانان تخصص ندارند. ضمن اینکه سیاستگذار، میان سطوح محلی، ملی و جهانی باید انتخاب کند که کدام یک را میخواهد در پیش بگیرد؟ نسبتش با کدام گروه جوانان است؟ تحصیلکرده شهری؟ حاشیهنشین و دورمانده از فرصتها؟ زنان؟ طبقات پایین اقتصادی؟ کدامها؟
نظام دیوان سالار ایران، متراکم است از کارکنانی که مدتهاست سر کار هستند و چرخشی اتفاق نیفتاده. خود جوانان هم در سیاستگذاریها حضور نمییابند و اگر هم جایی هستند، عموما برآمده از نخبگان و گروههاییاند که به منابع ثروت و اهرمهای قدرت دسترسی دارند. تشکلهای غیردولتیِ جوانان نیز گروههای خاصی از آنها را نمایندگی میکنند که در سلسله مراتب اجتماعی، فرادست هستند. صدای جوانان فرودست، شنیده نمیشود. جوانانِ بسیاری با چالش در اشتغال، ازدواج و مسائل عینیترِ زندگی روزمره دست به گریبان هستند و مسئله اصلیشان، اینهاست. حضور در هرم قدرت، مطالبه گروههای خاصی از جوانان است.
وزارت جوانان میخواهد در همه مراحل برنامهریزی، اقدام، سیاستگذاری و اجرا نقش داشته باشد؛ درحالیکه نمیشود. باید تکلیف خودش را با دیگر دستگاهها مشخص کند. تاکنون سیاستگذاری در حوزه جوانان، چندان مبتنی بر دانش نبوده و بیشتر آرزوها و دغدغهها را دنبال میکرده است. تجربیات دانشگاهی، شنیده نشده، عاملیت و سوژگی جوانان دیده نشده و بهعنوان ابژه و موضوع، مورد بررسی قرار گرفتهاند. عموما دیدگاهها برآمده از نظریات غربیها بوده، نه شرایط و مسائل جوانان ایرانی.