نشست “مدرسه؛ آنچه هست، آنچه نیست” روز دوشنبه 3 تیر ماه با حضور شهین ایروانی و مصطفی قادری برگزار شد.
مؤسسه رحمان در نشستهای اخیر با موضوع “راه و بیراهه آموزش و پرورش در ایران”، به بررسی مسائل اجتماعی و آموزش و پرورش رسمی پرداخته است. در این بین، بهنظر میرسد میان انتظاراتِ موجود از نظام آموزش و پرورش و کارکردها و مسئولیتهای آن، شکاف وجود دارد. در سالهای اخیر نیز نقدهای بسیاری از سوی اهالی اقتصاد، فرهنگ، جامعهشناسی، دین و آموزش و پرورش به نظام آموزش و پرورش وارد شده است. در این نقدها صحبت از ناکارآمدی و یا کژکارکردیهای این نظام در ارتباط با مسائل مختلف اجتماعی مطرح شده است.
در نشست “مدرسه؛ آنچه هست، آنچه نیست” همراه با دکتر شهین ایروانی و دکتر مصطفی قادری به بازخوانی اهداف و کارکردهای آموزش و پرورش رسمی پرداخت.
چکیدهای از مهمترین مطالب را در ادامه میخوانید:
?مصطفی قادری:
در عصر کشاورزی، به جای تسخیر مغزها، نیروی کار تسخیر شد. در عصر مدرنیسم هم استثمار بدن، جای خود را به استثمار ذهن داد؛ و بهترین جا برای انضباط بخشیدن به ذهن، مدرسه بود. برخی مدرسه را بنگاه اقتصادی به حساب میآورند. بهویژه هماکنون این ذهنیت غالب است که بچه ما به مدرسه میرود تا در آینده بتواند شغلی دستوپا کند. اما مدرسه نهاد اقتصادی نیست. جای جولان دادن اندیشههای احزاب سیاسی نیست. نهاد مذهبی نیست. مدرسه یک نهاد اجتماعی- فرهنگی است، اما جای القا کردن یکسری افکار سیاسی، اقتصادی و دینی به کودکان نیست. همه متخصصان حوزه آموزش و پرورش، تاکید بر «خود» (Self) دارند.
کودک در آغاز راه که وارد مدرسه میشود و حتی از مهد کودک، «خود»ش دستکاری میشود. مدرسه در همه کشورها محلی شده برای انتقال باورهای خودمان به نسل جدید که باعث مرگ Self میشود و حتی عقلانیت را از میان میبرد؛ چون نیازهای کاذبی را القا و آزادی را نابود میکند.
جان دیویی میگفت مدرسه یک جامعه کوچک است. پیش از اینکه جامعه مدرن شکل بگیرد، همه جهان، مدرسه بود. بچه با مشاهده هر چیزی در محیط پیرامونش، آنچه را که نیاز داشت، میآموخت. اما مدرسه مدرن که در راستای تجارت و صنعت تعریف شد، چیزهایی به بچه یاد میدهد که نیازهای واقعی او نیست. ایوان ایلیچ هم وقتی از مدرسهزدایی حرف میزند، نمیخواهد کلا در مدرسه را ببندد، بلکه میگوید مدرسه، جای بزرگتری است و ما امکان یادگیری را که در جهان است، به فضای مدرسه محدود کردهایم که قطعا هژمونی در آن وجود دارد. مدرسه، خودِ جهانِ زندگی و اصلا خودِ زندگیست. ریشه همه مشکلاتی را که در جامعه هست، میتوان در مدرسه پیدا کرد.
اما مدرسه ایرانی چیست و کجاست؟ دیوارهای مدرسه ایرانی، مرزهای کشور ماست. اما برنامه درسی کل کشور در تهران نوشته میشود. حالآنکه حتی معماری مدارس هم باید متناسب با نیازها و شرایط جغرافیاییشان طراحی شود، چه رسد به برنامه و محتوای درسی. و در گذشته اتفاقا همینگونه بوده است.
مدرسه خوب و آرمانی را نمیشود تعریف کرد، چون بستگی به زمان و مکان دارد. چون دانش بومی، دانشِ زندگی است. برنامه درسی، خودِ کودک است. و این یعنی برنامه درسی باید غیرمتمرکز باشد. در بازسازی مدرسه از ۳ گروه میتوان کمک گرفت: پدر و مادرها، آموزگاران و متخصصان تعلیم و تربیت. ما به الگوهای گوناگون مدرسهداری نیاز داریم. الان مدارس خاص و غیرانتفاعی شبیه به همدیگراند که درواقع فریب خانوادههاست؛ چون هریک خاص بودن خود را تبلیغ میکنند. تفاوت خاصی میانشان نیست؛ مگر اینکه معلمشان متفاوت باشد. اکنون تغییر ساختار آموزشوپرورش ایران دشوار است، چون هنوز تفکر مدیران، مدرسه مدرن است. داستان مدیر مدرسه جلال آل احمد را پیشنهاد میدهم بخوانید؛ خواهید دید که مسائل مان از ۷۰ سال پیش تاکنون تغییری نکرده است.
در ادامه نشست “مدرسه؛ آنچه هست، آنچه نیست” دکتر شهین ایروانی گفت:
نظام آموزشی، آموزشوپرورش و مدرسه با همدیگر فرق دارند؛ اما در ایران خیلی اوقات این ۳ به جای یکدیگر به کار میروند که ما را دچار اشتباهاتی میکند. همه نقدها را نمیشود گردن مدرسه انداخت. نمیشود انکار کرد که مدرسه بسیاری از وظایفش را به خوبی انجام نمیدهد. میان «توان انجام دادن» و «گستردگی وظایف»، ارتباط و تناسبی هست، اما به مدرسه که میرسیم، انگار وظایف حد ندارد؛ وظایف سنتیِ دینمحور، وظایف مدرنِ کودک و علممحور، رفع عقبماندگی، مدرنسازی، اطاعت از نهاد سیاست، دین و خانواده، همگی بر دوش مدرسه است و دارد آن را خفه میکند. حالآنکه مدرسه تنها یکی از نهادهای آموزش است. مهمترین نهاد آموزشی خانواده است که الان بارِ مدرسه است،
درحالیکه قبلا مدرسه یار خانواده بود. مدرسه طبق قانون وقتی با دانشآموزِ مشکلدار روبرو میشود، باید چند کار انجام دهد: شناسایی، اقدام، تلاش برای حل آن و گزارش به اداره. گذشته از این که اصولا چنین کاری از مدرسه برنمیآید، مدرسهای اگر مشکلات زیادی را گزارش دهد، خودش زیر سوال میرود که چرا انقدر دانشآموز مسئلهدار داری؟ معلوم است وظایفت را خوب انجام ندادهای. بنابراین مدرسه مشکلات بچه ها را بازتاب نمیدهد. اداره آموزشوپرورش پول نمیدهد، اما اطاعت کامل میخواهد چون اقتدار قانونی دارد. میان مدرسه و خانواده هم فاصله میاندازد. پس از انقلاب برنامههای پرورشیِ بسیاری که عموما هم مذهبی-سیاسی بودند، به مدارس ابلاغ شدند. پرورش قابل برنامهریزیِ روزانه است؟
این مسائل، به مدرسه ما برمیگردد یا به مدرسه مدرن؟ مدرسه مدرن برخاسته از نظریه تربیتی مدرن است. تقریبا از سده ۱۸ مدرسه را وارد حوزه صنعت کردند و مفهوم آموزشوپرورش به سمت آموزش مهارت و تربیتِ نیروی کار رفت. از اواخر سده ۱۸ و بهویژه پس از دورکیم وقتی متوجه شدند مدرسه چه کارکردهای گستردهای میتواند داشته باشد، تکالیفی برای آن وضع کردند. اقتصاددانان نیز وقتی فهمیدند مدرسه میتواند در توسعه نقش ایفا کند، وظایفی به آن بار کردند. و درواقع پیامد را به وظیفه تبدیل کردند.
مدرسه مدرن با گفتمانِ رهایی ایران از عقبماندگی، توسط رضاخان وارد کشور شد. پهلوی دوم هم با اصل ۴ ترومن آن را دنبال کرد. پس از انقلاب وظایف مدرسه مدرن ادامه داشت و کمکم ورود به دانشگاه بسیار پررنگ شد. تعداد معلمی که دانشآموز در هفته با آنها روبرو میشد، افزایش یافت و از آن سو، افزایش تعداد دانشآموز برای معلم، و این، ارتباط و دلسپاری میان آموزگار و شاگرد را که بسیار مهم است، پایین میآورد.
مورد دیگر، حضور آموزش علوم با حجم بالا در مدارس بود که آن را به نهاد آموزشی تقلیل داد و رویکرد تربیتی را از میان برد. آموزش علوم و حتی زبان در مدرسه رشدیه آغاز شد که معیارش دارالفنون بود و الگویش غرب. باید به همه این موارد، نگاه تاریخی داشت و بدیهیات را زیر سوال برد.
در اصلاح مدرسه، فلاسفه نقش الهامبخشی، دولتها و سیاستگذاران، نقش جهتدهی و مربیان نقش عمده را دارند. مشکل فقط محدود به ما نیست، اما لازم است پیشفرضهایمان را به چالش بکشیم درباره اینکه ماهیت مدرسه چیست.