جامعه ایران و آینده همبستگی و چندپارگی

نهمین پنل از مجموعه پنلهای آیندهپژوهی اجتماعی با عنوان «جامعه ایران و آینده همبستگی و چندپارگی» در آبان 1403 با حضور سمیه توحیدلو ، جامعه شناس و غلامرضا غفاری، دانشیار گروه برنامهریزی و رفاه دانشگاه تهران برگزار شد. مقصود فراستخواه دبیری علمی و زهرا اصغری کارشناسی این پنل را بر عهده داشتند.
پیش از این پنلهای آینده دولت و جامعه در ایران، شکنندگی یا پایداری، آینده حیات اجتماعی زنان، آیندهپژوهی قومیت، آیندهاندیشی درباره مهاجرت نخبگان ایران، احتمالات پیشروی دانشگاه در آینده، احتمالات آتی زندگی اجتماعی ایران با تاکید بر مشکلات محیطزیستی، آینده محیطاجتماعی ایران در محیط رسانهای و دیجیتالی و آینده اجتماعی ایران در مواجهه با فقر و نابرابری در رحمان برگزار شده بودند.
در پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان که در سالهای مختلف صورت گرفته است کاهش موارد مربوط به سرمایه اجتماعی برای جامعهشناسان وسیاستگذاران اجتماعی قابل توجه بوده است. آیا افت سرمایه اجتماعی در طی سالهای اخیر، نشاندهنده دوقطبی یا چندپاره شدن جامعه ایرانی است؟ همبستگی اجتماعی ایرانیان به آن معنایی که همیشه در ذهن داشتهایم در معرض خطر است یا این که میتوان به ظهور اشکال جدیدی از همبستگی خوشبین و امیدوار بود؟
آیا تکثر موجب دوقطبی شدن جامعه میشود؟
مقصود فراستخواه در ابتدای این گفتگو با اشاره به دادهها و فاکتورهای همبستگی اجتماعی و شواهدی که نشانگر دوقطبی شدن جامعه ایرانی هستند، سوالات اصلی این پنل را مطرح کرد:«آیا جامعه ما پولاریزه و دو قطبی شده است؟ آیا ما در شرایط فرسایش سرمایه اجتماعی، اعتماد به سیاستها و نهادها، امید به آینده و مشارکتهای اجتماعی قرار داریم؟ چقدر تمایل به عضویت در نهادهای عام المنفعه وجود دارد؟
شواهد نشان میدهد که فاکتورهای سرمایه اجتماعی در ایران به شکل نگرانکنندهای پایین است و ما با دوپارگی یا چندپارگی جامعه ایرانی مواجه هستیم. وجود ارزشها و سبکهای زندگی متکثر به نظم جامعه آسیب نمیزند. ما اینطور آموختهایم که نظم، نظم اورگانیک باشد و نه مکانیکی. دوسویگی و قطبیدگی دیدگاهها نیز الزاما منجر به چندپارگی و فروپاشی اجتماعی نمیشود به شرطی که یک سامان سیاسی کارآمدی وجود داشته باشد که به نظر میرسد مشکل ما در ایران فقدان این نظم سیاسی است. در آمریکا طرفداران دو حزب محافظهکار و جمهوریخواه عملا به دو قطب کاملا مخالف بدل شدهاند. این دوقطبی بسیار اوج گرفت و حدود هشتاد درصد از طرفداران دو حزب قائل به این بودند که نتیجه برنامههای هر دو حزب آمریکا را نابود میکند. پیمایشهایی صورت گرفت که در آمریکا هم سیاست منشأ شقاق شده است. تصور میکنم که یک سامان سیاسی نسبی در آمریکا وجود دارد به نام دموکراسی که کار خودش را میکند. قول معروفی وجود دارد که میگوید:«دموکراسی بدترین شیوه حکمرانی است که هنوز بهتر از آن پیدا نشده است». این سامان سیاسی کار خودش را کرد و 70 درصد جمعیت آمریکا رای دادند و رییس جمهور انتخاب کردند. اختلافات و مشاجرات لزوما به معنی فروپاشی یک جامعه نیست. پس چرا ما از دوکوهانگی جامعه ایران در آینده نگرانیم؟
اینجا پرسش پنل ما این است: که چرا ما یک سامانهی اجتماعی و تنظیمات نهادی لازم را نداریم که تکثر و تضارب آرا را مدیریت کند؟ دوقطبی شدن جامعه نه تنها منشأ آسیبهای اجتماعی است بلکه منشا اختلالات خلقی مانند اضطراب اجتماعی، افسردگی و استرس میشود.
سه قطب اصلی جامعه ایرانی
در ادامه فراستخواه با یک نمودار ساده، قطبیدگی جامعه ایرانی را ترسیم میکند. او با ذکر علائم، شواهد و دلایل قطبی شدن یا چندپارگی جامعه ایرانی را اینگونه توصیف میکند:
«با یک نگاه کلی می توان گفت جامعه ایران را دیگر نمی توان در یک توزیع نرمال و به صورت منحنی زنگوله ای تک کوهانه بازنمایی کرد. بلکه حداقل سه منطقه غیر نرمال در این نمودار وجود دارد: دو قله و یک دامنه.
قله متورمی که از اوضاع ناراضی است و به «گذار» میاندیشد. قلهای کوچکتر از آن هم در سوی دیگر، که به هر دلیلی بیشتر مایل به هماهنگی با وضع موجود و تداوم آن است. بخشی نیز وجود دارند که دامنهی میان این دو قله هستند، یک دامنه که کوهانگی پیدا نمی کند و مدام می خواهد با کشیدن بخشی از دو قلهی این سو وآن سوی خود به فلات جامعه نوعی همکاری و توافق برای بهبود اوضاع ایجاد بکند. میخواهد این قلهها را به دامنه و به بخش میانی جامعه نزدیکتر کند اما قلهها از هر دو سو از این دامنه میگریزند. در انتخابات 1403 دیدیم که این دامنه حتی نتوانست به 50 درصد برسد.
هر یک از این سه منطقه، از جرم خود یک نوع بیش برآورد میکنند
- مثلا خیلی شنیدیم از کوهان ادامه وضع که می گویند معترضان طیف های معدودی از جامعه و تحت تأثیر رسانه های خارجی هستند یا آنها که به پای صندوق نیامدند لزوما خواستار براندازی نیستند.
- برعکس از کوهان گذار این صدا به گوش می رسد که بخش اعظم ایران خواهان تغییر بزرگ اند
- یا از دامنه ای ها شنیدیم که اگر حاکمان فرصتی بدهند با شکل گیری یک جنبش انتخاباتی بخش بزرگی از مردم مایل به اصلاحات از درون ومسالمت آمیز هستند.
هر دو این کوهانها چه کوهان وضع موجود و چه کوهان گذار، با نسخه مفرط خود مواجه میشوند. مثلا شیوههای تندی مانند سرنگونیطلبی، یا حذف و سرکوب دارند. به نظر من اگر محیط نهادی برای رقابت، گردش قدرت، صندوق آرا، رسانهها و … به طور اثربخشی وجود داشته باشد، بسیاری از مسائل حل خواهند شد.»
چه عواملی هم به این چندپارگی دامن می زند؟
فراستخواه در ادامه عوامل قطبی شدن جامعه ایرانی را اینگونه برمیشمرد:
- محرومیت های چندگانه که به قله گذار می افزاید، چند مورد مثال در زیر:
- فقر و در حاشیه بودن سرزمینهایی مانند سیستان و بلوچستان یا کردستان که در کنار هویت زبانی وقومی آنها بر مطرود بودنشان میافزاید.
- غیریت های چندگانهای که چگالی قله گذار را متورم می سازد: هویت سبک زندگی، هویت جنسی، هویت نسلی و …
- فقر به علاوه نرخ بسیار پایین مشارکت اقتصادی زنان سرپرستی خانوار از آن جهت که زنان سرپرست خانوار هم دیگری جنسی هستند و هم دیگری طبقاتی و ترکیب اینها میتواند منشأ قطبیدگی در جامعه باشند.
- تحولات تکنولوژی : اینترنت، شبکه ها….
- تحولات نسلی
- وسعت وپراکندگی وتنوعات سرزمینی: قومیت وزبان و…
- نابرابری ها ، فساد و امتیازات و انحصارات ورانت ها
- شکافهای جنسیتی و…
عاملی که به چندپارگی جامعه ما دامن میزند کثرت نیست. تکثر برای جامعه ایران، به دلایل فرهنگی، موقعیت جغرافیایی، تغییرات اجتماعی و … یک امر طبیعی است. مهمترین عاملی که به چندپارگی جامعه ما دامن میزند، فقدان یک سامان سیاسی و نظم دسترسی است که بتواند یک نظم ارگانیک ایجاد بکند و به« وحدت در کثرت » سرویسِ معنادار وکارامدی بدهد. اگر تنظیمات نهادی (به اصطلاح فرنیچر نهادی ما) بهبود پیدا بکند شاید تا حدودی بتوانیم به این نظم ارگانیک دست پیدا کنیم. به وسیله مواردی مانند تنش زدایی و دیپلماسی عقلانی، FATF، تسامح در دسترسی به اینترنت ، احیای صندوقها، گردش قدرت و محوریت یافتن توسعه کشور، افزایش چترهای حمایتی از گروههای محروم و طبقه متوسط ضعیفشده و افزایش کیفیت خدمات و …
مهم تر از همه اینها درک نخبگان حاکم از نظام سیاسی است. 85 درصد جمعیت اصولا هیچ نقشی وسهمی در ایجاد این نظم موجود وایدئولوژیاش ندارند و بیش از نصف جمعیت شب وروز با محیط رسانهای محشورند که ما آن را فیلتر می کنیم. اگر نخبگان حاکم به این نتیجه برسند که مردمی که هیچ نقشی در به وجود آوردن سیستم و نظام فعلی ندارند اما در این نظام گرفتار شدهاند، میتوان در چشمانداز به یک نظم جدیدی اندیشید.
چشماندازهای معرفتی مراقبت از قطبیدگی جامعه
چگونه میتوانیم چشماندازی ترسیم کنیم که در آن جامعه ایران در عین تکثر و تنوع در ارزشها، آرمانها و عقاید همبستگی خود را حفظ کند؟
- فهم وضعیت های دشوار انسانی : بی تقارنی asymmetric و بخش ناپذیری indivisible در ارزشهای مردم: در وضعیتهای انسانی، باورها و ارزشهای مردم، بیتقارنی وجود دارد و با یکدیگر قابل جمع بستن نیستند. بخش ناپذیری نیز بدین معنا که اگر هم بشود پول و غذا را با مذاکره تقسیم مجدد کرد اما معناها را نمیتوان میان مردم تقسیم کرد.
- امکان کولاژها یا ترکیبات خلاق از ارزشهای متقاطع، برای مثال:
- جهان ایرانی و ایران جهانی
- دینداری عقلانی و رحمانی، ایدئولوژی زدایی از سنت، تفسیرهای متنوع از دین
- اختلاف توافقی و توافق اختلافی، منطقه فراغ فرهنگ، منطقه خاکستری، بینانیت(کنشگری مرزی و…
- چشم انداز اجتماعی
- توان افزایی ظرفیت های عمومی و مدنی جامعه
- توسعه سازمان خود تنظیم اجتماعی
- ان جی او ها
- کارگاهای مهارتهای پیشرفته ارتباطی و گفتگو
سناریوهای اصلی همبستگی اجتماعی جامعه ایران
غلامرضا غفاری در ادامه این پنل سه سناریوی اصلی دستیابی به همبستگی اجتماعی را مطرح میکند:
سناریوی اول: ما جامعهای را تصور میکنیم که شاکله آن مجموعهای از قطعات است که پذیرفتند در زیر یک چتر قرار بگیرند.اما با مجموعهای از قطعات مواجهیم چسبندگی یک جامعه پویا و زنده را ندارد. وقتی پیوند میان قطعات اجتماعی وجود ندارد، در وضعیت بیتفاوتی یا وضعیت تنشزا و بحران فروپاشی وجود دارد. سرمایه اجتماعی یک چسب بین سطوح خرد و میانی و کلان اجتماعی است و ریشه سرمایه اجتماعی شناختی میتواند به شناخت همبستگی اجتماعی کمک کند. مثالم برای این موضوع فروپاشی شوروی است. جمهوریها در شوروی در وضعیت اتحاد و چسبندگی و شبکهای نبودند بنابراین منجر به فروپاشی شوروی شدند.
سناریوی دوم: مجموعهها بر اساس یک نظم ایستای بالا به پایین کنترل میشوند و وحدت به دلیل قدرت و توان حکومت مرکزی وجود دارد. اما در زمانه امروز چقدر این ممکن و موثر است؟ حتی متمرکزترین حکومتها نیز شعارهایی میدهند که ناظر به این نگاه تمرکزگرا نیست گرچه در عمل به آن پایبندی نداشته باشد. و به همین دلیل این جوامع حالت شبه دموکراتیک را دارند اما پایداری و تابآوری کافی ندارند و درنتیجه همبستگی و انسجام مورد انتظار نیز در آنها نیست.
سناریوی سوم: جوامعی که قائل به تعویض و وسعتبخشی نظام هنجاری هستند. تنوع را به رسمیت میشناسند و به طور مستمر نسبت به تعویض نظام هنجاری و افقگشاییها اهتمام دارند. این جوامع زمینه را برای یک جامعه اورگانیک و امکان تعامل و گفتگو را فراهم میکنند. این یک وضعیت مطلوب خواهد بود که در آن یک بده بستان با انرژی بالا میان کنشگران، سطوح میانی و سطوح کلان وجود خواهد داشت. در این وضعیت ما دو چیز را تجربه میکنیم: هم انفکاک اجتماعی و هم یکپارچگی انرژی.
در بین این سه سناریو ما در وضعیت اول و سوم قرار نداریم بلکه در وضعیت دوم هستیم. از طرفی انفکاک را تجربه کردهایم و در وضعیتی مدرن نیز قرار گرفتهایم. بلکه در ایجاد یکپارچگی دچار مشکل شدهایم. بنابراین سوال این است که چرا ما وضعیت یکپارچگی که شرط اساسی همبستگی ارگانیک و نظم اجتماعی پویاست را نداریم؟
وقتی صحبت از یکپارچگی اجتماعی یا ادغام اجتماعی میکنیم وارد مباحث جامعهشناسی نظم میشویم. نظم اجتماعی پویا که به عنوان یک حالت مطلوب مطرح است. یکپارچگی اجتماعی با وجود گروهها و اصناف متکثر برخوردار از یک سرمایه اجتماعی محقق میشود. از طرفی این مجموعهها در بخش رسمی کارآیی داشته باشند و در بخش غیررسمی(یعنی انجمنها و جامعه مدنی) فرصت رشد داشته و بر تعدادشان افزوده شود.
وضعیت کنونی سرمایه اجتماعی در ایران
سوال اصلی اما این است که آیا وضعیت سرمایه اجتماعی ما به گونهای هست که اجازه ظهور چنین شاکلهای را بدهد؟
سرمایه اجتماعی یک مورد تعیینکننده برای همبستگی اجتماعی و نظم اجتماعی پویاست. سرمایه اجتماعی جامعه ما به ویژه در دهه اول بعد انقلاب در بیشترین حالت خود بوده است.شواهدی که برای دهه اول بعد از انقلاب وجود دارد، در شرایطی که جامعه مورد تهاجم یک نیروی خارجی قرار گرفته بود سرمایه اجتماعی غنیای داشته است. آن چیزی که امروز جامعه ایران با آن مواجه است، یعنی بی تفاوتی اجتماعی در آن زمان بسیار کمتر دیده میشد. وضعیت آسیبها و نابرابریهای اجتماعی در کشور نیز به نسبت کمتر از حال حاضر بوده است. نشانهی دیگر این که اعتراضها و اعتصابها نسبت به دو دهه اخیر بسیار کمتر اتفاق میافتاد.
در پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان که در سال 79 و 83 انجام گرفت، ارزیابی سرمایه اجتماعی یک موضوع مهم بود. یافته مهم در هر دوی این پیمایشها این بود که ما در جامعه ایران سرمایه اجتماعی داریم، اما سرمایه اجتماعی درونگروهی است که غلبه دارد. این سرمایه اجتماعی برد بسیار محدودی دارد. اما سرمایه اجتماعی برونگروهی که در شعاع وسیعتر و گستردهتری عمل میکند غایب است. در غیبت چنین سرمایهای امکان زندگی انجمنی، وجود نخواهد داشت. اجتماعات و جمعهای ما پایداری لازم را ندارد. چه در حوزه سیاسی و چه اصناف و انجمنهای علمی و … تشکیل میشوند اما پایدار نمیمانند. این نشانهای از ضعف سرمایه اجتماعی جامعه ایران است.
افراد به میزانی که نسبت به گروههای محدودی که میشناسند احساس تعلق میکنند، در مقیاسهای بزرگتر حاضر به همکاری و کنشگری نیستند. اعتماد (که یکی از شاخصهای سرمایه اجتماعی است) در سه سطح خانواده، دوستان، همکاران، همشهریان و … در سطح خانواده و دوستان بالاست اما در سطوح دیگر به شدت افت میکند. این مانع به وجود آمدن خصلت شبکهای و درهمتنیدگی جامعه میشود وموجب دیگریسازی شده است.
با مقایسه دادهها در پیمایش سالهای ۹۳ تا ۹۷ پی میبریم که مسئله دوقطبی شدن اجتماعی و از بین رفتن سرمایه اجتماعی یک زنگ خطر جدی است. این یک روند رو به افزایش است. یکی از نشانههای خیلی بارزتر و مشخصتر از بین رفتن سرمایه اجتماعی، تجربه انتخابات اخیر است. به رغم کوششها و حضور تمام نیروهای اجتماعی باز هم مشارکت سیاسی مردم بسیار پایین بود. آیا این فرسایش ادامه خواهد یافت؟
ما دو موج سرمایه اجتماعی در پیمایش سال 93 و 97 از منظر جمعیت شناسی را بررسی کردیم. انگارههایی که الان در گروههای سنی پایین وجود دارد پنج سال دیگر به گروههای سنی بالاتر میرسد. نزدیک صد شاخص سرمایه اجتماعی ترکیب شدند. اعتماد، مشارکت، امید به آینده، بدهبستانها،ارتباطات ونظام تعاملات و …
تمامی آمارهای سال 93 در گروههای سنی مختلف نشان میدهد هر چه به گروههای سنی پایینتر میرسیم سرمایه اجتماعی کمتر میشود. اما این مقدار در سال 97 در هر گروه سنی باز هم کاهش مییابد. این روند به صورت خطی و منظم کاهشی است. در سال ۹۷ این گروهها یک افت قابل توجهی در سرمایه اجتماعی نیز دارند. بنابراین شواهد نشان میدهد که ما در سالهای آینده نیز شاهد روند رو به کاهش فاکتورهای سرمایه اجتماعی در ایران خواهیم بود.
مسئله همبستگی و توسعه نهادی
سمیه توحیدلو در ابتدای صحبتهای خود تلاش میکند از زاویه دید دیگری به غیر از پیمایشهای سرمایه اجتماعی به مسئله همبتگی بپردازد. او با توضیح نظری مسئله نهادها، توسعه نهادی و نقش ذینفعان در فضای نهادهای رسمی و غیررسمی سعی میکند جایگاه همبستگی را در فضای نهادی تشریح کند:
«همه ما این روندها را در فضای همبستگی دیدیم. سعی میکنم از بحث نهاد و ماجرای توسعه نهادی شروع کنم و بگویم که مطلوبهای ما چیست؟ همبستگی در کجای این توسعه نهادی قرار میگیرد؟
در فضای نظری ذهن من، روایتهای نهادی که از داگلاس نورث شروع شده، عجم اوغلو به آن اضافه کرده و تا روایتهای نوینتر و نوبل اقتصادی امروز هم رسیده است. در توسعه نهادی چه منظومهها و ماژولهایی را باید در کنار هم بگذاریم؟
در تعاریف توسعه نهادی حکومتی داریم که در ابتدا شکننده است بعد پایهای میشود و بعد بالغ میشود و پس از بالغ شدن به یک نظم دسترسی محدود دست پیدا میکند و سپس به شرایط آستانهای میرسد و از شرایط آستانهای به جامعهای با نظم دسترسی باز میرسد.
طبعا مطلوب ما رسیدن به جامعهای با نظم دسترسیهای باز است. جامعهای که در آن دموکراسی و توسعه، نهادهای خودش را آفریده است. این وضعیت چه ویژگیهایی دارد؟ چند گروه در آن بسیار مهم هستند:
اولین گروه ذینفعان هستند. اگر تحلیلی از جامعه ایران به شکل تاریخی ارائه بدهیم ذینفعان بسیار مهم هستند. در جامعه ما ذینفعان افراد فرادست و صاحب قدرتیاند که صدایشان شنیده میشود. برای مثال نخبگان سیاسی، روحانیون، نیروهای نظامی و امنیتی و گروههای اقتصادی. کسانی که میتوانند از قدرتهای موجود استفاده کنند و عملا رانت بیافرینند. یعنی به دلیل دسترسی به منابع محدود جامعه امکان بهره برداری از این انحصارات و رانتها را دارند. خصوصا در جامعه ما همه دسترسی به منابعی مانند نفت ندارند و برای مثال گاهی قوانینی ایجاد میشود که رانتها را برای ذینفعان بیشتر میکند. این ذینفعان متکثرند و گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی در این مجموعه میگنجند. ذینفعان از طریق ابزار کنترل و خشونت و قدرت سعی میکنند ذینفع دیگر را از صفحه روزگار محو کنند در مدل شکننده. اما آرام آرام هر چه ذینفعان متکثرتر بشوند، هر گروهی فکر میکند برای این که بقای خود را حفظ کند باید به ذینفع دیگر سودی برساند. بنابراین شروع میکند به یارکشی و حامیپروری و اینطور ذینفعان بزرگ و بزرگتر میشوند. با بزرگ شدن آنان قوانین و نهادهایی شکل میگیرد که این نهادها کمک میکند که ذینفعان بیشتر از افراد استفاده کنند.
از نظم دسترسی محدود به نظم دسترسی باز
توحیدلو در ادامه توضیح میدهد که شرایط آستانهای کجاست و در چه نقطهای میتوان از نظم دسترسی محدود به نظم دسترسی باز رسید:
«ما یک سری ذینفع داریم و یک سری ارتباطات با بدنه اجتماعی. این حامیپروری از طریق ابزار کنترل، ایدئولوژیها، آفریدن ارزشها صورت میگیرد.
ما دو مدل نهاد داریم رسمی و غیررسمی. ذینفعان از طریق هر دو نهاد بر حامیان اثرگذارند. نهادهای غیررسمی مانند ارزشهایی که در جامعه وجود دارد، دین و آیینها و عقاید وجود دارد. نهاد رسمی نیز قانون، نهاد مالکیت و اقتصاد است. هر کدام از این گروههای ذینفع به لحاظ اقتصادی و مالکیتی درگیرند برای این که بتوانند بقای خود را حفظ کنند از نهادهای رسمی بهره میبرند و قانون را شکل میدهند. بدین صورت قانون شما را در شرایط آستانهای قرار میدهد و هر چقدر تعداد ذینفعان و ارتباط آنها با بدنه بیشتر شود آرام به سمت شرایطی میرویم که دموکراسی میتواند شکل بگیرد و به نظم دسترسی باز برسیم. چرا این مهم است؟
ما یک رابطه ذینفعان با بدنه را داریم، یک رابطه ذینفعان با یکدیگر. یک مسئله نهادهای رسمی را داریم و یک مسئله نهادهای غیررسمی.
آنچه که در شرایط فعلی مهم است این است که جایگاه نظامیان کجاست. این از فاکتورهای بسیار مهم است. جایی ما به یک حکومت بالغ دارای نظم میرسیم که ابزار کنترل و خشونت مثل چتری کل ذینفعان را بگیرد. یعنی ابزار خشونت و کنترل به دولت صاحب نهادهای رسمی و غیررسمی برسد. آن ذینفعان امکان بهرهبرداری از ابزار کنترل و خشونت را نداشته باشند وگرنه در جنگها مثلاً با نگاه امنیتی گروه دیگر را حذف میکنند. بنابراین آن ذینفعان امکان بهرهبرداری از این ابزارها را نباید داشته باشند. و از سوی دیگر کسانی که ابزار کنترل و خشونت را دارند درگیر رانتهای سیاسی و اقتصادی نشوند. مهمترین زمان برای نظم دسترسی باز زمانی است که دولتی باشد که ابزار را از سیاست و اقتصاد جدا کرده باشد و تکثر را به ذینفعان بخشیده باشد و قوانین کار خودشان را بکنند».
همبستگی افقی و همبستگی عمودی
توحید لو همبستگی اجتماعی را در دوگانه همبستگی افقی و عمودی تحلیل میکند:
«ما یک همبستگی افقی داریم و یک همبستگی عمودی. همبستگی افقی بین ذینفعان با هم است و در بدنه هم وجود دارد. همبستگی افقی، بین کسانی که صاحب نهادهای غیررسمی هستن ظهور پیدا میکند. یعنی میان کسانی که پیرو ارزشها، هنجار و ایدئولوژیهای مشترکی هستند.
همبستگی عمودی همبستگی بالا به پایین است، که مثلا شکاف بین دولت و ملت، در همبستگی عمودی از بین میرود. ما در جامعه مان یک همبستگی جنبشی داریم. نقطه عطف آن ۱۴۰۱ است. همبستگی جنبشی به دلایل شرایط پیدایش جنبشهای جدید در جهان است. افراد اماده هستند که برای حرکت و اعتراض خودشان را نشان بدهند. اساسا شکلگیری گعدهها در جوامعی از این دست شکل میگیرد. بنابراین ما همبستگیهای افقی کمی نداریم، جامعه ما در حال بازپس گرفتن سیاست است و در حال شکل گرفتن و نضج گرفتن است، هر چند که در آمارها به نظر میرسد که سرمایه اجتماعی ما به شدت در حال تنزل است. من خواستم از زاویه دیگری ماجرا را ببینم. چون همیشه ما میگوییم سرمایه اجتماعی رو به افول است. اما از ۱۴۰۱ به بعد ما، یک جامعه جنبشی جدیدی شکل گرفته است. این جامعه جنبشی کجای ماجرا میبینیم؟ اتفاق جالبی که در ۱۴۰۱ افتاد این بود که در تمام ایتمهایی در ارزشها و نگرشهای ایرانیان ۱۴۰۲ دیده شد، در دینداری، ارزشها و نگرشها (در راستای گفتههای دکتر فراستخواه درباره پولاریزه شدن و دوقطبی شدن) در تمام پیمایشهای قبلی ما یک بازه متوسط داریم، که این میانه همیشه بالای ۲۰ درصد است. یعنی به این علت که در پاسخگویی راحتتر است سرمایه اجتماعی متوسط و دینداری متوسطی دارد، میانه همیشه بالاست. بعد از متوسط زیاد و کم است که بالا میرود اما هیچ وقت اکستریمها فعال نمیشود. اکستریمها همیشه آمارهای پایینی دارد. در ارزشها و نگرشهای ۱۴۰۲ اما به خاطر خشم یا هر دلیل دیگری، اکستریمها پررنگ است و عدد بالایی را نشان میدهد. این نشاندهنده شکلگیری قلههاست. نکته دیگر این که این میانه افت کرده است و عملا به زیر ۲۰ درصد رسیده است.
اما در تمام آمارهای گذشته ارزشها وقتی به خلقیات ایرانیان یعنی مثلا گذشت، فداکاری، دروغگویی و … نگاه میکنیم آیتمهایی که لزوما ربطی به همبستگی ندارند، همیشه اعداد پایین است. ارزشهایی مثل گذشت، وفای به عهد، تعهد به جمع اینها عددشان تغییر کرده است. این تغییرات جالب است. تغییرات نسبت به سن و جنس هم متفاوت است. نسبت به سن هر چه سن پایینتر و در جنسیت در بین زنان، ملاحظات بسیاری دارد. این آمار مرا بناداشت که فکر کنم به نظر میرسد چیز دیگری وجود دارد. یک مدل دیگری از همبستگی دارد شکل میگیرد. اگر قرار است درباره شرایط اجتماعی حرف بزنیم و اثر همبستگی روی توسعه نهادی، باید از جای دیگری شروع کنیم»
پذیرش ارزشهای مشترک برای ما یکی از نقاط قوامبخش است. بالاخره مثلا درباره اعتقاد به خدا عدد بسیار بالاست. هر چند ما همیشه در آمار اعتقاد به خدا عددی حدود ۸۰ – ۹۰ درصد داریم اینجا رسیده است به ۷۰ درصد. این از دست رفتن اکستریمها معنادار است.
در چنین جامعهای پیامدهای دسترسی محدود این است که ذی نفعان همگی قدرت داشته باشند و با یکدیگر بجنگند و حامیپروری کنند و قدرت به گونهای تنظیم شود که برای سیاست نقش بازی کند. این شرایط شکاف میان ذینفعان و بدنه را ایجاد میکند باعث از دست رفتن مشروعیت و بی اعتمادی عمومی میشود و از طرفی سبب شکاف میان نخبگان و ضعف همبستگیهای درونی میشود.
در همه کشورهای توسعه یافته که نظم دسترسی باز دارند، نهادها و احزاب ثابتاند. در جامعهای که هنوز به نظم دسترسی باز نرسیده ما مدام گروههای نوظهور داریم، یعنی بین ذینفع اصولگرا و اصلاحطلب مدام چیزهای جدید به وجود میآید. این برای زمانی است که همبستگی درونی ذینفعان هم از دست رفته باشد که با یکدیگر توان گفتگو ندارند. همه اینها محدودیت در مشارکت عمومی را برای ما میآورد».
اما چالشهای کلیدی ما در این مدل چیست؟
رسیدن به دسترسی باز نیازمند از بین رفتن یک سری متغیرهاست. بحرانهای اقتصادی و اجتماعی متداوم مثل بیکاری و تورم بسیار خطرناک است. این تورم در بازه طولانی، افراد را همیشه بدهکار به آینده میکند، تمام آنچه که اینده است را از او سلب میکند. تنشهای درون حکومت را ایجاد میکند و هر نوع نظمی شکننده میشود و جامعه جامعه بحرانی و در حال انفجار میشود، چرا که ابزار حکومت ابزار سرکوب است و بخشی از ذینفعان را از صحنه خارج میکند. ما این دعوای فرسایشی را جلو میبریم و به فروپاشی منجر نخواهد شد. چرا که ذینفعان متکثرند و دسترسیهای آنان متکثر است. هنوز بدنهای داریم که بسیار پررنگ است و ذینفعان به دلیل شکافهای طبقاتی، حمایتهای مالی یارانهای و .. امکان یارکشی دارند.
بنابراین توزیع انحصاری منابع، ائتلاف نخبگان، گسست حکومت و بدنه اجتماعی همه مفاهیمی است که در کنار مسئله همبستگی نیازمند مطالعه است. برای این که بفهمیم همبستگیها دیگر میشود همبستگی درون ذینفعان، بین گروههای ذینفع، بین گروههای ذینفع و مردم، بین گروههای مردم با مردم، گروههایی که این واسطه را شکل میدهند، کنشگران مرزی و ..
ظهور اشکال جدیدی از همبستگی اجتماعی
سمیه توحیدلو ارزیابی همبستگی اجتماعی بر اساس پیمایشهای ارزشها و نگرشهای ایرانیان را به لحاظ ساختاری زیر سوال میبرد و معتقد است که بسیاری عوامل و دیدگاههای غیرفردی و نهادی بر مسئله همبستگی اجتماعی در جامعه ایرانی تاثیرگذارند. او ظهور شکل جدیدی از همبستگی اجتماعی در طی جنبشهای سالهای اخیر را عنوان میکند:« برای این که روند همبستگی را بسنجیم نباید همبستگی مبتنی بر سرمایه اجتماعی «افراد» را بسنجیم. سازههای پشت پیمایشهای ما شاید دیگر کارآمد نیستند.
در پیمایشها ما به سراغ یک فرد میرویم و درباره یک سری مسائل مبتنی بر همبستگی از او میپرسیم اما وقتی از بیرون نگاه میکنیم، مبتنی بر فضاهای نهادی، احساس من این است و این نقطه تلنگر از ۱۴۰۱ برای من شکل گرفت از فضای جامعه و مقاومت مدنی مردم که همبستگی به شکل دیگری دارد نضج میگیرد و روند دیگری را دنبال میکند، که اتفاقا در آن جاها امیدافرین است. هر چقدر این سمت ناامیدی در آن هست، میتوانیم از آن زاویه بارقههای امید را ببینیم. و اتفاقا در اینده دنبال چیزهایی باشیم که به نظرمان لازم است.
ذینفعان چگونه میتوانند برابری در فرصتها را برای گروههای بیشتری از جامعه محقق کنند؟
امکان مشارکت همه شهروندان، نبود انحصار و رانت و …مهمترین مسئله مالکیت و رانت است که اگر متکثر قانونمند شود و از دست عدهای خاص در بیاید، خودبخود فشار تغییر میکند.
هارتون آگری دو مفهوم تخریب خلاق و وجود گعدهها را مطرح میکند:
اتفاقا در جوامع جدید که قدرت دولتهای ملی به شکل امپراطوری شکل گرفته، جوامع جنبشی میشوند و شکلگیری جوامع زمانی اتفاق میافتد که دنبال پس گرفتن سیاست میروند. دنبال رفتن به درون دولت یا تأثیرگذاری بر ذینفعان نیستند بلکه میخواهند قدرتمندتر شوند. در شرایطی که جامعه به دنبال قدرتمندتر شدن خودش است و به دنبال گعدههاست. این قدرت ممکن است در یک گعده در یک کافه شکل بگیرد یا یک گروه کوهنوردی. اینها همه نهاد مدنی هستند. دیگر نهاد مدنی رسمی مجوزدار نیستند. و این خود همبستگی آفرین است، همبستگیای که چون رسمی نیست ما آن را نمیبینیم ولی در شرایط غیر رسمی ما همبستگی افقی آفریده و کارکرد دارد.
حال همین گروهها شروع به تخریب خلاق میکنند. ماجرای حجاب تخریب خلاق است. با یک حرکت متفاوت فضای نهادی را تغییر میدهد و وامیدارد که ذینفعان هم مثل او فکر کنند. واداری که تغییرات اتفاق بیفتد. این تخریب خلاق در هر جایی ممکن است. شون پیتر اساسا ویژگی کارآفرین را تخریب خلاق میداند و نوعی ارزشافرینی میشمارد. تخریب خلاق ویژگی جامعه جدید ماست. ممکن است دولت مقابله کند.
بدنهی اجتماعی حدش را میفهمد که کجا باید بیاید و تا کجا به عقب برگردد. ما یکسری نهادهای تربیتی خانوادگی داریم که پذیرفتهشده است و قوام دارد. در جامعه ما نهادهای فرهنگ، قومیت، خانواده و .. هنوز پررنگاند و حدومرز همبستگی افقی و تخریب خلاق را به شکل غیررسمی مبتنی بر هنجارهای موجود در لحظه مشخص کنند. نه هنجارهای کهنه، چون همانقدر که جامعه جنبشی داریم، جامعه ضدجنبش هم داریم که با هم در تعارضاند. یک زمانی ابزار خشونت و کنترل مداخله میکنند که غلط است. زمانی هم خود نهادهای اجتماعی مداخله میکنند، یک جایی به بعد مثلا حد پوشش را نمیپذیرد.
بدنه اجتماعی نهادهای خودش را به شکل افقی پیدا کرده است. کار ما به عنوان کنشگر مرزی این است که فضای بدنه اجتماعی را به بالا منتقل کند. مشروط کردن قدرت از طریق عدم مداخله قدرت در سیاست و اقتصاد و تنوع و تکثر ذینفعان. حتی اگر دموکراسی ما فعال نیست اما این نهاد رو برای ذینفعان متکثر نگه داریم. از طرفی این نهاد قدرت را حاکمیتی ببینیم نه این که آن را سلب کنیم.
من فکر میکنم باید به این آینده خوشبین بود. این فضا، بلوغ و آگاهی و شبکههایی که شکل گرفته میتواند فضایی ایجاد بکند که هم ذینفعان و هم گروههای اجتماعی ما بازتولید فضای جدیدی بکنند»
خواهشمند است با هدف حمایت از فعالیتهای مطالعاتی مستقل و کمک به توسعه فعالیتهای مدنی مؤسسه رحمان، مبلغ مورد نظرتان را به شماره کارت مؤسسه واریز نمایید.

نظرات کاربران
اشتراک گذاری در
هیچ نظری وجود ندارد.