بازخوانی مستند «زنانه» از منظر خشونت و زندگی روزمره

بازخوانی فیلم مستند «زنانه» از منظر خشونت و زندگی روزمره از خلال نظریات میشل دوسرتو و هانری لفور

مستند «زنانه -1381» به کارگردانی مهناز افضلی، در تکمیل دومین نشست از مجموعه نشست‌های «جنسیت و نابرابری» با موضوع «خشونت علیه زنان» در مرداد 1403 رحمان اکران شد. آزاده بیزارگیتی، کارشناس سینمای مستند در این نشست به نقد و بررسی این فیلم پرداخت.

منظور از خشونت بر زنان چیست؟ چگونه می‌شود خشونت بر زنان در زندگی روزمره را از خلال فیلم مستند فهم‌پذیرکرد؟

سال‌ها پیش بسیاری از متفکران زندگی روزمره همچون دوسرتو و لفور براین مفاهیم تاکید داشتند؛ «خشونت، دیگر تنها به خشونت بدنی محدود نمیشود و هر نوع سرکوب و امر غیرفیزیکی و ذهنی را هم شامل میشود». دستکم از آن سال‌ها به بعد، از بسیاری آثار هنری انتظار می‌رفت با تأمل و تاکی د بر این مفاهیم و بازاندیشی در مفاهیم کهن، دامنه‌ی آگاهی‌بخشی و تغییر را وسعت بدهند. اما حقیت این است بسیاری از پدیدآورندگان آثار هنری، نه تنها همچنان به شکل سنتی، به نمایش کلیشه‌وار زندگی روزمره بسنده کردند؛ با بازتولید این مفاهیم گفتمان مسلط جامعه را (در خصوص تبعیض، نابرابری و خشونت) قدرت بخشیده و به گسترش سیستماتیک آن دامن زدند.

فیلم زنانه مهناز افضلی در میان مستندهای ایرانی یکی از کمتردیده شده‌ترین و شاید مناسب‌ترین فیلم‌هایی است که درساحت این گفتمان تازه قرار می‌گیرد و بنابراین می‌توان آن را درادامه‌ی نظریات فیلسوفان زندگی روزمره مانند لُفور و دوسرتو و در بحث نمودِ خشونت در زندگی روزمره‌ی زنان بازخوانی کرد. فراموش نکنیم زنانه در بسترجامعه‌ای ساخته شد که حوالی سال 57، ماه‌های منتهی به انقلاب 57، در مکانی موسوم به شهرنو، محل زیست کارگران جنسی به آتش کشیده شد. طی این آتش‌سوزی خشونت‌بار بدن تحت ستم چند زن مورد ایدئولوژی رادیکال قرارگرفت و به شکل هولناکی سوخته و جزغاله شد. برخی از این کارگران جنسی ، موسوم به سردسته‌های شهرنو به نام پری بلنده و شهلاچهارچشم هم درسال 58 اعدام شدند.

 

برخورد با این موضوع بیش از همه چیز البته به نگاه فرهنگی و آموزشی جوامع نیز وابسته است. همین است حتا حوالی سال 1345 ، در دوران پهلوی هم که کامران شیردل تلاش کرد تا فیلم قلعه را درباره‌ کارگران جنسی شهرنو بسازد؛ فیلم در نیمه فیلمبرداری توقیف و سال‌ها بعد با عکس‌هایی از کاوه گلستان تکمیل شد.

 

حوالی ۱۳81مهناز افضلی برخلاف گفتمان مسلط و تحقیرآمیزی که نسبت به کارگران جنسی در سطح جامعه وجود داشت روایت مؤثر ، صمیمی و تکان‌دهنده‌ای از زندگی این زنان را در مستند زنانه بازنمایی کرد. روایتی از زندگی چند زن که ناگزیر در توالت پارک لاله تهران زمان‌های زیادی را می‌گذرانند.

 

مهناز افضلی که در فیلم‌های بدون شاهد و کارت قرمز هم بر موضوع زنان تمرکز داشته است، با زنانه به‌ واسطه‌ دوربین صمیمی‌اش ما را با دنیای عجیبی آشنا می‌کند. او نشان می‌دهد چگونه می‌توان امور به ظاهر خرد و پیش‌ پاافتاده‌ زندگی روزمره دریک جامعه‌ پدرسالار را به یک اثر هنری بدل کرد؟ چگونه میشود از خلال یک اثر هنری، به درستی بخشی از شهرو فضای شهری را بازخوانی کرد؟ چگونه می‌شود نوعی از زیست زنانه و شکلی از خشونت پنهان خانگی را که در زیر پوست شهر جریان دارد؛ از خلال یک فیلم مستند و فضایی نامتعارف برای تماشاگر تبیین و فهم‌پذیر کرد؟

 

این فیلم، نوعی بازنمایی است از نمونه رفتارهای تکرارشونده‌ای که برخی از زنان در زندگی روزمره‌ خود با آن مواجهند. و مهم‌تر اینکه شاید به نظر برسد که فیلم زنانه به قشر خاصی از زنان و همان برخی از زنان( کارگران جنسی) توجه می‌کند که دور هم جمع شده‌اند . مشکلات و درددل‌های خود را جلوی دوربین برای ما واگویه می‌کنند. و نکته اینکه به واسطه‌ی نوع ارتباط صمیمی کارگردان با شخصیت‌ها، که کارگردان در آن از موضوع قدرت نیست؛ بلکه یک همراه صادق و صمیمی‌ست(نوع تدوین، چیدمان گفته‌ها و لحظات عاطفی فیلم، نه تنها زخم‌های روزمره شخصیت‌ها و واگویه‌هایشان خردو پیش پاافتاده تلقی نمیشود بلکه ابعاد مختلف زندگی قربانیان خشونت خانگی را برایمان بازنمایی می‌کند. حالا ما از خلال این مستند و شکل نزدیک شدن به درونیات شخصیت‌ها با انواعی از خشونت سیستماتیک روبه روایم که نشان می‌دهد چگونه انواع خشونت برسلامت و امنیت روان تاثیر می‌گذارد و او را به انزوای اجتماعی، اضطراب، گریز  از خانواده و حتی خودکشی سوق می‌دهد.

 

از نقاط خلاقانه فیلم زنانه که آن را برای من جذاب‌تر میکند و زاویه‌ دید منحصر به فردی به فیلم می‌دهد و آن را از فیلم‌های اجتماعی نزدیک به خودش متفاوت می‌کند؛ انتخاب جغرافیای توالت پارک لاله‌ی تهران برای ساختار روایی فیلم است. واگویه‌هایی که در فضایی بسته و جغرافیایی به ظاهر مینیمال اتفاق می‌افتد.

 

از سویی هرچند زنانه درچارچوب روایتی مینیمال، در محیطی بسته، یعنی توالت عمومی اتفاق می‌افتد؛ همزمان نوعی بازپس‌گیری بخشی فضای عمومی شهر توسط زنانی است که از زیست خصوصی و عادلانه در آن پس رانده شدند. از سویی این بازپس‌گیری فضای عمومی با وجود همه تفاوت‌هایی که بین این شخصیت‌ها اتفاق می‌افتد و به نحوی خودشان بازتولید نظام پدر سالار هستند – مثلا در مورد برچسب‌هایی که در باب باکرگی و … به یکدیگر می‌زنند و همدیگر را مورد قضاوت قرار میدهند – این توالت عمومی که سرنوشت محتوم این زنان را در دل خود جا داده است سبب ایجاد نوعی فضای همدلی و همراهی می‌شود. اما از سویی می‌توان همان گونه که مارکوزه به فضاهای لامکان و لازمان اشاره می‌کند، توالت پارک لاله را استعاره‌ای از فضای لامکانی در یک شهر دانست و فیلم را همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، بازنمایی از شرایط واقعی گروه زیادی از زنان ایرانی -با فرهنگ‌های متفاوت شهری – به‌شمار آورد که در گوشه کنارشهر با آن دست در گریبانند. کسانی که حتی در خانه‌ای که قرار بود مکانی امن باشد، به صورت تکرارشونده‌ای با رفتارهای سرکوبگرانه مواجه‌اند.

 

رفتارهای سرکوبگرانه‌ی سیستماتیکی که گاه حتی آرزوی یک زندگی معمولی وانسانی را از آنها دریغ می‌کند و از این رو است که آنها پیوسته با تخطی از لاگوها، به راه‌ها و تلاش‌هایی هرچند کوچک برای تغییر و رهایی می‌اندیشند. شاید به نظر رسد که ” زنانه” غیر از یکی دو سکانس (مانند نگاه کردن زنی در آیینه و شانه زدن موهایش) چندان زندگی روزمره این زنان را بازنمایی نمی‌کند و بیشتر به واگویه‌های آنان بسنده می‌کند. اما فیلم هوشمندانه در لایه‌های زیرین خود و در میان این واگویه‌ها، خشونت پنهان و تکرارشونده‌ای را که شخصیت‌های فیلم هریک به‌گونه‌ای در زندگی روزمره با آن مواجه‌اند برای ما بازنمایی می‌کند و سویه‌های نقادانه‌ی خود را هم به همراه دارد. فیلم (به تعبیر دوسرتو) نشان می‌دهد که خانواده و جامعه با شکلی از خشونت و کنترل شخصی‌ترین روابط زنان تلاش می‌کند تا زندگی آن‌ها را از معنا خارج و چون شیء در کنترل خود گیرد و این زنان به مثابه‌ اشیای غمگین و گیج را به بیگانه‌هایی در میان جمع بدل کند. مستندی که نشان می‌دهد چگونه خانواده به عنوان یک نهاد پدرسالار کنترلگری و خشونت را درونی کرده و به امر روزمره بدل کرده است.

 

اما پرسش مهم ما و فیلمساز اینجاست؛ بسیاری از آنها، این زنان دربرابر فشارهای ناشی از خشونت چه می‌کنند؟  عاملیت و سویه‌ی رهایی بخش آن‌ها دربرابر گفتمان غالب چیست؟ دوسرتو در کتاب کنش زندگی روزمره تشریح می‌کند که چگونه زنان و جوانان با تأمل و تعمق بر زندگی روزمره و شناخت توانایی‌های بالقوه‌ی خود می‌توانند زندگی خویش را تغییر دهند و به تولید و بازتولید معنا بپردازند. او در این مسیر، از دو مبحث استراتژی و تاکتیک یاد می‌کند. معتقد است که باید در برابر گفتمان غالب مقاومت کرد، در برابر آن ایستاد و آن را به چالش کشید و با تأمل و شناخت خود راه‌های خلاقانه و امیدوارانه‌ای برای رهایی‌بخشی را کشف کرد؛ رهایی‌بخشی‌ای که به تعبیر لُفور دیگر به دست متفکران و قهرمانان اتفاق نمی‌افتد و باید از خود کنشگران انتظار داشت. شاید همانگونه که دوسرتو و لفور می‌گویند، بشود تلاش زنان فیلم “زنانه” را هم نوعی رویکرد مقاومتی برای تغییر و رهایی‌بخشی از چرخه‌ی خشونت قلمداد کرد؛ تلاشی که با همه ابعاد مثبت و منفی‌اش به الزام با اعمال قهرمانی همسویی ندارد و در همین کنش‌های خرد معنا می‌یابد؛ در نوع چینش گفتگوها و تدوین فیلم می‌بینیم که تاکتیک ، زنی دلخوش به خوشی‌های کوچک است، زنی با استراتژی فرار از خانه، زنی با تاکتیک مصالحه با خانواده و یکی نیز با اندیشیدن و اقدام به خودکشی قدمی برمی‌دارد تا برای فرار از فشار خشونت کاری کند. به هرحال، فیلم “زنانه” فضای تأمل و گفت وگویی را فراهم می‌آوردکه تا پیش از این، چندان در مستندهای ایرانی با آن مواجه نبودیم. از این منظر، اینکه کسانی درباره‌ی خودشان فکر می‌کنند، حرف می‌زنند و عصیان می‌کنند امری مدرن است؛ و امیدوارکننده. و این به واسطه‌ شیوه‌ مواجهه‌ مهناز افضلی به عنوان کا رگردان با سوژه‌ مورد نظر است که اتفاق می‌افتد.

 

رابطه‌ دوربین، کارگردان و شخصیت‌ها، نسبتی دوستانه است. و اینکه بارها و بارها به عنوان کارگردان به توالت عمومی شهر می‌رود بی اینکه فیلمبرداری کند باعث می‌شود روابط صمیمانه و مورد اعتمادی را شکل می‌دهد که سبب این روایت صمیمی جلوی دوربین می‌شود که آن‌ها عشق‌ها، ترانه‌ها، غم‌ها، اندیشیدن‌ها و عصیانشان را جلوی دوربین عریان کنند. و غم‌انگیزش در این است که این نوع عصیان البته از تعقل در آن چندان خبری نیست و اصلا فضایی برای آن وجود ندارد. به واقع اعتراف کنم عصیان و آرزوی رهایی که فیلم زنانه در زیرلایه‌های خود به نحوی نشان می‌دهد؛ تغییر و رهایی بخشی که ما می‌شناسیم و فیلسوفان زندگی روزمره هم بر آن تاکید می‌کنند؛ در بسیاری از مواقع در فقدان نهادهای حمایتی، تسهیلگران اجتماعی، زیرساخت‌های اقتصادی و فرهنگی جامعه ومسئولین و… چندان هم به تغییرو رهایی بخشی و بهبود اوضاع نمی انجامد و حتی می‌شود گفت که مفت نمی‌ارزد. در حالی که حسرت و آرزوی هر مستندسازی این است که علاوه بر طرح موضوع از خلال اثرش برای بهبود اوضاع جهان قدمی بردارند. هرچند کم. هرچند کوچک.

 

فیلم با شانه‌زدن موی حلیمه، زن میانسال به پایان می‌رسد. زنی که از پیش از انقلاب تاکنون کارگر جنسی بوده و فیلمساز به نحوی برایمان این واقعیت را فهم‌پذیر می‌کند که چگونه تداوم ستم بر بدن زنان و سرکوب زیست زنانه یک واقعیت اجتماعیست که تاریخی به قدمت پدرسالاری دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مستند زنانه مهناز افضلی
مقالات مرتبط
اشتراک گذاری