گزارش نهمین نشست از سلسله نشست های جنسیت و نابرابری
برای میل دیگری
گرچه بدن واقعیترین داشته ما و عینیترین تعریفی است که از خودمان میتوانیم داشته باشیم اما صحنهای است برای بازنمایی ساختارهای اجتماعی، زبان و فرهنگ. رد موقعیت اجتماعی جسم و نابرابریهای اجتماعی، بر بدن میماند. این تاثیرات و رنجهای تنانه نابرابری از سه منظر تکاملی،روانکاوی و انسانشناسی، موضوع نهمین نشست از مجموعه نشستهای جنسیت و نابرابری در موسسه رحمان بود که روز شنبه ۱۲ آبان با سخنرانی هادی صمدی، پژوهشگر و استاد گروه فلسفه دانشگاه و مرضیه مددی، انسانشناس، برگزار شد. پیش از این نشستهای «از زن»، «جیب و جنسیت»، «خانه امن نیست»، «تداوم تغییر»، «کنشگری زنان از دیروز تا امروز» و «قدرت جنسیت» در رحمان برگزار شده است.
تصمیمگیران یکدست
هادی صمدی پژوهشگر و استادیار گروه فلسفه علم دانشگاه علوم تحقیقات، تحت عنوان “شناخت بدنمند و لزوم حضور زنان در اتاقهای تصمیمگیری” با اشاره به این موضوع که شناخت آدمی از جهان تابع شرایط بدنی اوست، به تفاوت شناخت بر اساس شرایط بدنی در رابطه با شناخت زنانه و مردانه پرداخت:«در دو دهه گذشته عموم فمنیستها با این موضوع مخالفت میکردند زیرا تاکید بر این تفاوت را ابزاری میدانستند که برای نهادینه کردن اختلافها و نابرابریها میان زن و مرد استفاده میشود. این نگرانی از نگرشی است که بر این موضوع دست میگذارند که به دلیل وضعیت بدنی متفاوت، شناختهای شما هم متفاوت است و نتیجه میگیرند که به طور مثال دختران در کاری خوب هستند و پسرها در کاری دیگر. اما باید یک بازبینی در این نگاهها صورت گیرد، این که این تفاوتها وجود دارد یک واقعیت است، اما مسئله در این است که تفاوت ها نباید توجیهی بر وجود نابرابریها باشند.
جهان ما، تابع بدن ما
این پژوهشگر در این رابطه توضیح داد:«من به عنوان یک زیست شناس تکاملی، بدن را آنقدر که در نگاههای غیرزیستی نامحترم می شمارند، نامحترم نمیشمارم. به نظر ما بدن همه چیز است. حتی دوگانه ذهن و بدن در دهههای اخیر در علوم شناختی به شدت مورد نقد قرار گرفته است، این دوگانگی از یونان باستان آغاز شده و در نگاه های شرقی به ویژه در چین و هند این دوگانه قوی نیست، حتی در خاورمیانه.»
صمدی در ادامه به برخی نقدهای وارد شده به این دوگانگی اشاره کرد: «در ابتدای قرن بیستم، جان دیوئی پراگماتیست آمریکایی نقدی جدی بر دوگانه ذهن و بدن گذاشت و باور داشت آن قدر بر این دوگانگی تاکید کردهایم که حال رابطه بین ذهن و بدن مشخص نیست. با نگاهی به ادیان شرقی مثل کنفسیوس و بودا دیده میشودکه برای تعالی روح فعالیتهای بدنی انجام میدهند. در اسلام نیز باور این است اگر میخواهید روح تمیز باشد باید بدن تمیز باشد.»
این پژوهشگر در رابطه با شواهد تجربی بدست آمده در سالهای اخیر که نشان دهنده تابعیت ذهن از شرایط بدنی است با ذکر چند مثال گفت:« برای نمونه میدانیم که معنای هیجانات علاوه بر مغز در عضلات صورت نیز پردازش میشود. در یک پژوهش از افراد خواسته میشود به واژهای که در یک صفحه ظاهر میشود نگاه کنند، اگر این واژه هیجانی است دکمه قرمز و اگر واژه غیر هیجانی است دکمه آبی را بزنند. در مرحله بعد زمان واکنش اندازهگیری میشود و میانگینی به دست میآید. در مرحله بعدی آزمایش افراد در صورت خود بوتاکس تزریق میکنند و یک ماه بعد از بوتاکس و فلج شدن عضلات صورت، همین آزمایش را تکرار میکنند. نتیجه این است که در سنجش واژگان غیر هیجانی هیچ تفاوت معناداری در زمان مشاهده نمیشود، اما زمانی که افراد به واژگان هیجانی میرسند مغز به راحتی نمیتواند پردازش کند و زمان بسیار بیشتری طول میکشد تا فرد تشخیص دهد که واژه هیجانی است. این نشان میدهد که معنای هیجانات فقط در مغز پردازش نمی شود مقداری از این پردازش در عضلات صورت است. این آزمایش در مراحل بعد به نحوههای دیگری نیز انجام شده است.»
او در این خصوص ادامه داد:«اما این یافتهها تنها مربوط به حالات هیجانی نیست و نمونههایی از حالات شناختی نیز وجود دارد. در آزمایش دیگری از حالات شناختی، زمانی که یک تیم فوتبال از طریق یک رمپ کنار زمین وارد زمین فوتبال میشوند از آن ها در مورد شیب این رمپ پرسیده میشود. این افراد در این زمان از نظر بدنی کاملا آماده هستند با قند خو ن متناسب و اسیدلاکتیک پایین و هیجان بالا و به راحتی می توانند از این رمپ بالا بروند بنابراین عددی که به شیب رمپ نسبت می دهند کمتر از عدد واقعی است. اما در پایان بازی با قند خون پایین و اسیدلاکتیک بالا و خستگی بدن شیب بیشتری از سوی افراد گزارش داده میشود. این مثال نمونه واضحی است که توصیف ما از جهان، تابعی از شرایط بدنی ماست.»
حذف هر صدای متفاوت
صمدی، در ادامهی گفتن از تفاوت در شناختها به مسئله طرد زنان از فضاهای تصمیمگیری اشاره کرد:«فرض کنید همچون داستان معروف مولانا همه از یک زاویه دستمان را داخل اتاقی بردهایم و همه خوشحال هستیم که رای میدهیم ناودانی داخل اتاق است و بر این اساس هم تصمیمها گرفته میشود. حالا تصمیماتی که برای جامعه گرفته میشود نیز بر اساس تجربه دستهایی است که همه از یک زاویه به درون اتاق برده میشود. این یعنی منبعهایی از شناخت جهان عامدانه کنار گذاشته شدهاند. مساله فقط این نیست که در این اتاقهای تصمیمگیری زنان حضور ندارند بلکه این افراد تصمیمگیر در یک بازه سنی خاص، از یک منظر خاص و حتی با یک نمره وظیفهشناسی خاص انتخاب شدهاند. عموما افرادی که گشودگی بالایی دارند و حلکنندههای خیلی خوبی برای مسائل هستند به هیچ وجه جایی در این اتاقها ندارند و با برچسبهایی مثل لیبرال کنار گذاشته میشوند، هرچند، این افراد در اجرای راه حلها خوب عمل نمیکنند؛ بلکه افرادی که نمره وظیفهشناسی بالایی دارند و اکنون در اتاق تصمیم حضور دارند در امور اجرایی بهتراند اما تصمیمهای نادرستی را به بوته آزمون و اجرا میگذارند. نتیجه آن این است که ما رو به بهزیستی در اجتماع نیستیم. با نگاهی به کشورهایی که شاخص شادکامی و بهزیستی در آن بالا است همچون کشورهای اسکاندیناوی، هلند، نیوزیلند، اسکاتلند میبینیم که در تمامی این کشورها در حوزه تصمیم گیری افراد متنوعی در حال تصمیمگیری هستند به ویژه زنان. بنابراین برای اینکه به راه حل های معقولی برسیم صرفا باید تنوع افرادی که تصمیم گیر هستند را بالا ببریم.»
وی در پایان تاکید کرد:«اگر پذیرفتیم شناخت ما تابع شرایط بدنی ما است و به وضوح شرایط بدنی زنانه و مردانه تفاوت دارند، پس شناختهای زنانه و مردانه نیز تفاوت دارد و دیدگاههای متفاوتی دارندکه برخلاف عموم کشورها، برخی آن را به رسمیت شناختهاند. وضعیت در خاورمیانه بدتر است و راهحل آن باز شدن پای زنان به اتاقهای تصمیمگیری است. چراکه امروزه تنوع شناختی مهمترین عامل حل مسئله است. اگر کل گروه تصمیمگیری را یک فرد در نظر بگیرید، هر آنچه فرد تنوع شناختی بالاتری داشته باشد بهتر میتواند مسئله حل کند. اگر گروه ما تنوع شناختی بالایی داشته بهتر میتواند مسئله حل کند. در این میان فقط زنان نیستند که نادیده گرفته شدهاند، بلکه گروههای قومی و حتی جامعه معلولین در گروه های تصمیمگیر نیستند و عموما مردان سالم هستند که برای این جامعه تصمیم میگیرند.»
بدن آینه جامعه است
در ادامه نشست «بدن در بند» مرضیه مددی دارستانی، انسانشناس، مسئله پزشکی شدن بدن زنان را مطرح میکند :«امر بدن یا پرداختن به بدن امر بسیار مهمی است، به قول مری داگلاس بدن آیینهای است که جامعه را منعکس میکند و ارتباط مستقیمی با کنشهای اجتماعی و عوامل اجتماعی که میتواند بر روی بدن تاثیر بگذارد یا بلعکس دارد. از دوران کهن به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به مسئله «پزشکی شدن بدن» پرداخته شده است؛ به طور مثال در عصر باستان نظریهای به نام سرگردانی رحم وجود داشته و اعتقاد بر این بوده همه بیماری های روحی، روانی، جسمی و جنسی زنان مربوط به رحم آنان است. آنها معتقد بودند رحم عضوی در بدن است که حرکت میکند و این حرکت باعث ایجاد بیماریها در بدن زنان میشود. در زمان قرون وسطی پزشکی با امور مذهبی بسیار عجین بود و بدن زن بر اساس باورهای مذهبی قضاوت میشده است.»
او در این رابطه ادامه داد:«در قرن نوزدهم فروید و برخی از روانشناسان مطرح کردند که بدن زن حامل بسیاری از مشکلات روانی و جنسی است. اوج پزشکی شدن بدن در قرن 20 و 21 صورت گرفته و همزمان با این اوجگیری، انتقادات و نظریات انتقادی و فمنیستی حول محور آن مطرح شد. باید یک بازنگری در اعمال و دخالت های بیرویه که صنعت پزشکی بر بدن زن اعمال میکند صورت بگیرد. این مفاهیم مجددا تعریف شوند و با یک نگاه انتقادی جلوی این فاجعه را به نحوی بگیریم.
استثمار بدن زن
این کارشناس در ادامه، تعاریف گذشتگان از بدن زنانه را موجب بیگانگی و فشارهای فرهنگی در طول تاریخ میداند. او اشاره میکند:«ما زنان دو بدن داریم، یک بدن فیزیکی و یک بعد زنانگی، فشار و کنترلی که بر این بعد زنانگی است بر مردانگی نیست. این بدن زنانه ما مترادف میشود با بکارت و دخترانگی. در طول زندگی از بدو تولد تا زمان مرگ به طرق مختلفی کنترل و نظارت بر آن است و صفات شیطانی و پاک به آن نسبت داده میشود. این بعد فرهنگی تمام زندگی زنان را تحت الشعاع قرار میدهد و اینقدر پررنگ میشود که گاهی برای تعریف خود در مقام یک انسان یا زن دچار یک حیرانی میشویم و نمیتوانیم تعریف درستی از خود داشته باشیم. اینکه من نوعی به عنوان یک زن باید بر اساس ویژگیهای مد نظر اجتماع زن خوب یا بد را تعریف کنم یا به عنوان یک انسان که ماهیت انسانی دارد، بیگانگی از همین نقطه آغاز میشود. اگر تعریف زن در ارتباط با مردانگیای که یک دیگری برتر است، نبود شاید اینقدر بعد فرهنگی پررنگ و دردناک نبود. در طول تاریخ بدن زن در مقام فرودست و شیطانی قرار داشته، به طور نمونه در دوران عادات ماهیانه بدن زن ناپاک انگاشته میشد و توسط خیلی از مناسک و مراسم باید شسته و پاک و تطهیر میشده است».
استثمار مدرن
مددی پزشکی شدن بدن زنان در قرنهای اخیر را یکی از راههای مدرن دخالت و نظارت بر بدن زن برمیشمرد و به نقد صنعت پزشکی در مواجهه با بدن میپردازد:«بحث پزشکی شدن زن در قرن بیستم به اوج خود رسید و صنعت پزشکی در عصر حاضر به طرز عجیبی بر بدن زن دخالت و نظارت میکند؛ به نوعی آن را استثمار کرده است. بدن زن در صنعت پزشکی تبدیل به کالایی شده که باید خیلی ظریف و ارزنده بسته بندی شده و قابل ارائه باشد. همان طور که در دنیای مدرن برای انسان مدرن الگوهایی را مشخص کرده اند، برای بدن زن هم یک سری الگوها ساخته شده. در خیلی موارد مشاهده میکنیم که بدن زن صرفا به بعد جنسی و جنسیتی تقلیل پیدا میکند و زن بر اساس آن به عنوان یک کالا در نظر گرفته میشود. در جوامعی که نابرابری وجود دارد، بحث باکرگی خیلی مهم است. خیلی مواقع ما زنان خود به صورت عامدانه یا غیرعامدانه به این مسئله دامن میزنیم. این خشونت است هرچند خشونت نرم باشد.»
او ادامه میدهد:«صنعت پزشکی در حوزه جنسیتی مدعی است که به دنبال دفاع از حقوق زنان است. میگوید من تلاش میکنم که آزادانه برای بدن خود تلاش کنید؛ اما این یک نوع خشونت است که بر بدن زن اعمال میشود. زمانی که با زنانی که عمل زیبایی را انجام میدهند صحبت میشود، آنها از تصمیم آزادانه بر انجام دادن این دست عملها میگویند، ولی واقعیت این است این عملها بر اساس جبر اجتماعی و فشارهایی است که برای پذیرفته شدن و شناخته شدن به عنوان یک زن مدرن نیاز دارند. نیاز به این که مدام در بدن تغییراتی ایجاد کنید و بدن تبدیل شده به یک پهنه بیدفاع که به شکلهای مختلف مدام آن را تکهتکه و دستکاری میکنیم و فکر میکنیم که این یک امر آزادانه است در حالی که اینگونه نیست.»
به باور مددی مصرفگرایی در حوزه بدن و پزشکی به اوج خود رسیده، عملهای زیبایی، محصولات لاغری، سبکهای زندگی که توسط بلاگرها و فضای مجازی ترویج داده میشود :«همه این موارد بعد مصرفگرایی زنانه را پررنگتر و ترسناکتر میکند. در جوامعی که نابرابری جنسیتی و مردسالاری وجود دارد اوضاع ترسناکتر میشود. زمانی که درباره بدن زن صحبت میشود بحث زیباییشناسی و نمادی مطرح است ولی زمانی که این با فرهنگ مردسالار ادغام میشود، فرهنگ یک فشار مضاعفی بر آن اعمال میکند. در این جا بدن زنانه جدا از زیباییشناسی تعریف میشود؛ بلکه بعد جنسیتی هم مورد اهمیت قرار میگیرد. با مفاهیمی مثل غیرت، ناموس، بکارت، نجابت ادغام میشود و این زمانی است که خشونت بیشتر اعمال میشود.»
نرگس معینی کربکندی