نشست «باور به دسیسه و توطئه؛ زمینه‌های روانی و تأثیرات اجتماعی» برگزار شد.

نشست «باور به دسیسه و توطئه؛ زمینه‌های روانی و تأثیرات اجتماعی» سومین نشست از مجموعه نشست‌های «واکنش ما به چالش‌های اجتماعی» دوم دی ماه با سخنرانی دکتر آذرخش مکری در مؤسسه رحمان برگزار شد.

دکتر مکری روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران، صحبت خود را با جمله آغاز کرد که موضوع چالش‌های اجتماعی و چگونگی واکنش به آن مدتها دغدغه فکری ایشان بوده است. وی ادامه داد، باور به دسیسه و توطئه از جمله باورهایی است که می‌تواند نوع واکنش به چالش‌های اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهد.  تا ده دوازده سال گذشته، وقتی راجع به این موضوع با متخصصانی از کشورهای اروپایی گفت‌وگو می‌کردم، به نظر می‌رسید که این موضوع خیلی برای آنها مهم نیست ولی همان‌طور که طی بحث به آن خواهم پرداخت،‌ امروزه این موضوع برای کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز به موضوع مهمی تبدیل شده است.

به اعتقاد ایشان می‌توان از این نقطه شروع کرد: وقتی یک واقعه اتفاق می‌افتد حداقل دو برداشت به‌وجود می‌آید. برداشت اول رسمی است،‌ تبیین ساده‌تری دارد، عناصر آن آشکار هستند و منافع آشکاری دارند. اما در ساعات اولیه پس از اتفاق، برداشت یا برداشت‌های پیچیده‌تری میان عموم مردم شکل می‌گیرد که چنین مشخصاتی دارد: غیررسمی است، پیچیده‌تر است، عناصر پنهان دارد، منافع مبهم و مخفی در آن به چشم می‌خورد، و یک نیت شوم و دسیسه در آن دخیل است.

این دو نوع برداشت را در بسیاری از وقایع جهانی و داخلی می‌توان دنبال کرد. برای نزدیک شدن ذهن می‌توان برداشت‌هایی را که هنگام آتش گرفتن پلاسکو یا مبتلا شدن تعداد زیادی از اهالی یک روستا به ایدز شکل گرفت، در ذهن مرور کنیم. از مثال‌های جهانی آن می‌توان به تخریب برج‌های دوقلو، مرگ پرنسس دایانا، چگونگی ایجاد اولیه ویروس ایدز، قائل شدن ارتباط علی میان اوتیسم و واکسیناسیون، فرود نیامدن انسان روی ماه و صحنه‌سازی بودن عکس‌ها و… اشاره نمود.

جالب است که ابتدا تصور می‌شد دسترسی آزاد به اطلاعات و شبکه‌های اجتماعی می‌تواند جلوی برداشت‌های غیرصحیح را بگیرد، ولی داده‌ها نشان می‌دهد که با دسترسی بیشتر به اطلاعات، میزان باور به دسیسه نیز بیشتر می‌شود!

چرا بررسی باورمندی مردم به دسیسه و توطئه در واکنش به چالش‌های اجتماعی مهم است؟

باور به دسیسه بودن امور، باور به اینکه «همه‌چی کار خودشونه» و «دست خودشون در کاره»، باعث فریز شدن افراد می‌شود و جلوی حرکت را می‌گیرد. وقتی احساس شود که تمامی کارها برنامه‌ریزی شده توسط عده‌ای صاحب نفوذ است، تمایل به واکنش نشان دادن و مداخله‌کردن برای اصلاح کاهش می‌یابد.

آیا تفکر توطئه در حال افزایش است؟

نظرسنجی‌های انجام‌شده نشان می‌دهد که پاسخ به پرسش فوق مثبت است. در آمریکا، میزان باور مردم به وجود توطئه در حوادث مورد سنجش قرار گرفته است. همان‌طور آمار نشان می‌دهد عده زیادی از مردم آمریکا به درکار بودن دسیسه در این امور باور دارند: برج‌های دوقلو (54%)، ترور جان اف کندی (49%)، گرمایش زمین مشکل جدی‌ای نیست (42%)، تلاش برای تشکیل دولت واحد جهانی (30%)، فرود نیامدن انسان روی ماه و صحنه‌سازی بودن عکس‌ها (24%).

از سوی دیگر وقتی مطالعات این حوزه مورد بررسی قرار می‌گیرد، مشاهده می‌شود که تا سال 2007 مطالعات جدی روی تفکر توطئه تنها دو مورد بوده است، ولی از سال 2008 تا 2019 مطالعات این حوزه بیش از صد برابر رشد داشته است!

برخی از مهم‌ترین یافته‌های مطالعات اخیر در این حوزه:

  • اعتقاد به افکار توطئه‌آمیز با هم همبستگی دارند، محتوا خیلی مهم نیست، گویا یک عده از افراد تمایل دارند توصیف دوم از وقایع را بپذیرند!
  • می‌توان همزمان به دو تفکر توطئه‌آمیز متناقض معتقد بود! وقتی با چنین افرادی صحبت می‌شود، همزمان احتمالاتی را بیان می‌کنند که برخی از آنها با هم و با شواهد موجود متناقض است، ولی آنها بدون احساس ناهماهنگی، سخت به آن باور دارند! برای مثال هم باور دارند که مرگ صدام به‌دست آمریکا انجام شد و هم اینکه صدام الان در حال خوش‌گذرانی در نقطه‌ای از جهان است!
  • در تمامی افکار توطئه‌آمیز چنین زنجیره‌ای وجود دارد، به بیان دیگر این نوع تفکر ساختار یکسان و منسجمی دارد: حلقه نخبگان شرور ← مدیران میانی← دستگاه فریب رسانه‌ای← عوام گوسفند صفت
  • اقدامات شکست‌خورده وارد توطئه نمی‌شوند. برای مثال اگر ترور ریگان و کندی را با هم مقایسه کنیم، می‌بینیم که ترور ریگان به‌دلیل به سرانجام نرسیدن،‌ با باورهای توطئه‌آمیز همراه نشد،‌ولی در مورد ترور کندی این‌طور نیست. به نظر می‌رسد ذهن ما به دنبال نوعی همخوانی میان علت و نتیجه است، اگر حادثه‌ای با نتیجه‌ای بزرگ همراه بوده باشد (مثلاً ترور موفقیت‌آمیز بوده باشد) حتماً باید علت بزرگ و پنهانی پشت آن باشد، ولی اگر حادثه‌ای به نتیجه‌ای بزرگ نینجامیده باشد (مثلاً ترور نافرجام باشد)، علت مهمی نمی‌تواند پشت آن بوده باشد!

اما این افکار از کجا می‌آیند؟

در مورد منشأ این افکار باید این دو گزینه را در نظر گرفت:

* امور می‌توانند به‌صورت خودبه‌خودی، غیرهدفمند و در یک روند طبیعی اتفاق بیفتند!

* برای اتفاق افتادن امور، حتماً یک عنصر برنامه‌ریز انسانی پشت قضیه است!

برای مثال زمین خوردن عادی را می‌توان در نتیجه پرت شدن حواس و گیر کردن پا به در تبیین کرد، یا اینکه آن را ناشی از چشم‌زخم افراد بدخواه دانست!

باور به هر یک از این دو شق می‌تواند نوع واکنش‌های بعدی را ما را مشخص سازد، آیا امور می‌توانند خودبه‌خودی اتفاق بیفتند یا دست پنهانی پشت امور وجود دارد؟

چرا عده‌ای به دستِ پنهانِ پشتِ امور بیشتر عقیده دارند؟

1- پژوهش‌ها نشان داده است که اعتقاد به تفکر توطئه با هیچ‌یک از صفات پایدار شخصیت ارتباط ندارد. اگر این نوع تفکر با یک ویژگی ارتباط داشته باشد،‌ آن ویژگی انتساب شعور و نیت به اشیاء است. البته باید توجه داشت که اعتقاد به دست پنهان ارزش بقا دارد. در این زمینه یافته‌ها نشان داده است بین مذهبی بودن و اعتقاد به توطئه همبستگی وجود ندارد، یعنی باورهای مذهبی مانند «انتقام خدا بود» با باورهای توطئه‌آمیز همبستگی ندارد.

2- از میان گرایش‌های سیاسی در آمریکا، فقط سه گرایش ضدسرمایه‌داری، ضدیهودی و ضد آمریکایی با افکار توطئه‌آمیز همبستگی دارند.

3- هرچه میزان ناهمخوانی، درماندگی و نداشتن کنترل بر امور بیشتر شود، افراد بیشتر به سمت باورهای توطئه‌آمیز متمایل می‌شوند. تفکر توطئه‌آمیز با «دیدن الگو» در جایی که الگویی وجود ندارد، همبسته است. پژوهش‌های روان‌شناسی نشان می‌دهد اگر افراد در شرایط ابهام و درماندگی قرار بگیرند، بیشتر به سمت الگوسازی حرکت می‌کنند. بنابراین عجیب نیست که ملت‌هایی که در شرایط ثبات هستند، کمتر به تفکر توطئه باور دارند.

4- تمایل به پذیرش اولیه گزاره‌ها و قبول مهملات! یافته‌های روان‌شناسی شناختی نشان می‌دهد که این‌طور نیست که انسان‌ها ابتدا امور را تجزیه و تحلیل کنند و بعد در صورت سنگین‌تر بودن شواهد به نفع آن امور، ‌آنها را بپذیرند. بلکه معمول این است که افراد گزاره‌های مطرح‌شده را می‌پذیرند، و بعد اگر فرصت کردند، به تجزیه و تحلیل درستی آن می‌پردازند. برای مثال پژوهش‌ها نشان می‌دهد که تفکرِ وجودِ همبستگی میان اوتیسم و واکسیناسیون در درصد قابل توجهی از امریکایی‌ها پذیرفته شده است، آنها بدون اینکه این گزاره را تجزیه و تحلیل کنند، آن را پذیرفته‌اند و جالب است که حتی وقتی شواهدی علیه باور آنها ارائه می‌شود، آن شواهد را هم به نفع باور توطئه‌آمیز خود تبیین می‌کنند. مثلاً وقتی با شواهد آماری نشان داده می‌شود که میان اوتیسم و واکسیناسیون ارتباطی وجود ندارد، می‌گویند خوب معلوم است این پژوهش توسط چه کسانی انجام شده است!

در همین زمینه حتی وقتی که شواهد مخالف فکر توطئه‌آمیز پذیرفته می‌شود، باز هم نتایج نشان می‌دهد که آن باور اولیه به‌طور کامل حذف نمی‌شود و همچنان افرادی باقی می‌مانند که به آن باور اولیه معتقد هستند. به بیان دیگر تکذیب هیچ‌وقت باعث برطرف‌شدن کامل فکر مهمل اولیه نمی‌شود و‌ مغز قدرت حذف کامل را ندارد!

این موضوع به‌ویژه زمانی که با یک رقیب غیراخلاقی روبرو هستیم، اهمیت پیدا می‌کند، وقتی رقیب با بی‌اخلاقی گزاره‌هایی نادرست را رواج می‌دهد، متأسفانه تکذیب اخلاقی آنها نمی‌تواند اثر اولیه را کاملاً برطرف نماید!

5- قطبی شدن در گروه‌ها. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که وقتی میان اعضای یک قطب بحث و گفت‌وگو رخ می‌دهد، این بحث و گفت‌وگو به کاهش قطبی‌شدن منجر نمی‌شود، بلکه بر میزان قطبیت می‌افزاید. وقتی افراد در حالت قطبی هستند، ارائه سند و مدرک و استدلال اثری ندارد. قطبی‌شدن ویژگی‌های گردش اطلاعات را از بین می‌برد.

6- میل به منحصر به فرد بودن. برخی از افراد تمایل دارند که با اعتقاد به باورهایی خاص از عامه مردم جدا شوند. میل به منحصربه‌فرد بودن و عمومی می‌تواند باور به افکار توطئه‌آمیز را بیشتر کند.

7- ناتوانی در ادراک فریب و دروغ. بسیاری از افراد توهم همه‌چیز فهم بودن دارند و فکر می‌کنند می‌توانند دروغ‌گویی دیگران را تشخیص دهند. در صورتی که پژوهش‌ها نشان می‌دهد چنین چیزی وجود ندارد. فقط در صورتی می‌توانیم دروغ‌گویی دیگران را تشخیص دهیم که از قبل شناخت کاملی از فرد داشته باشیم و رفتار کنونی او را با رفتارهای قبلی او مقایسه کنیم. در مورد افراد غریبه چنین توانایی وجود ندارد.

در پایان دکتر مکری پیشنهادهایی برای تأمل و تفکر (به‌ویژه برای ان‌جی‌اوها) ارائه کردند:

  • تقویت تفکر بر مبنای self-organization در جریان رشد (تفکر اینکه در همه چیز یک دست پنهان وجود ندارد!)
  • نقد جدی نظریات توطئه متفرقه و به‌ظاهر خنثی. مانند نرمش جسمی که به مرور باعث قوی‌شدن ماهیچه‌ها می‌شود،‌ نقد هر گونه نظریه توطئه (ولو خنثی و بی‌اثر) می‌تواند ما را قوی‌تر کند.
  • تقویت فکر نقاد برای تحلیل امور به ظاهر paranormal
  • جلوگیری از قطبی‌شدن گروه‌ها و اطلاعات
  • پیشگیری و مدیریت حس درماندگی و سرگشتگی
  • واکسیناسیون پیشگیرانه در آموزش
  • نفی و تکذیب پررنگ و شدید امور نادرست

لازم به ذکر است فایل صوتی نشست «باور به دسیسه و توطئه؛ زمینه‌های روانی و تأثیرات اجتماعی» در کانال موسسه رحمان و فایل تصویری به زودی در آپارات بارگذاری خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

باور به دسیسه و توطئه؛ زمینه‌های روانی و تأثیرات اجتماعی
مقالات مرتبط
اشتراک گذاری